Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
English
Persian
autocracy
حکومت مستقل
self goverment
حکومت مستقل
Search result with all words
autonomous
دارای حکومت مستقل خودمختار
autonomous
دارای حکومت مستقل داخلی
diarchy
سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
monocracy
حکومت مستقل یا انفرادی
territorialism
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
territoriality
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
Other Matches
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
hagiarchy
حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
czarism
حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
technocracies
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracy
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
theocracies
حکومت خدا حکومت روحانیون
autocracy
حکومت مطلق حکومت استبدادی
theocracy
حکومت خدا حکومت روحانیون
civicism
اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
heptarchical
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchic
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
martial law
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
maverick
مستقل
mavericks
مستقل
absolute
مستقل
realty
مستقل
exogenous
مستقل
absolutes
مستقل
sovereign
مستقل
solo
مستقل
free-standing
مستقل
freelance
مستقل
stand alone
مستقل
independent
مستقل
sovereigns
مستقل
separate
مستقل
autocratic
مستقل
solos
مستقل
autonomic
مستقل
frees
مستقل
freeing
مستقل
freed
مستقل
free
مستقل
landed a
مستقل
separates
مستقل
separated
مستقل
machine independent
مستقل از ماشین
independent variable
متغیر مستقل
independent state
دولت مستقل
independent equations
معادلات مستقل
independent consultant
مشاور مستقل
stand alone computer
کامپیوتر مستقل
independency
کشور مستقل
explanatory variable
متغیر مستقل
garrison house
ساخلو مستقل
separated
یکان مستقل
context free
مستقل از متن
separate
یکان مستقل
arguments
متغیر مستقل
device independence
مستقل از دستگاه
individual units
یکانهای مستقل
semi independent
نیمه مستقل
separate battalion
گردان مستقل
separate battery
اتشبار مستقل
separate brigade
تیپ مستقل
separate company
گروهان مستقل
separates
یکان مستقل
autonomous consumption
مصرف مستقل
argument
متغیر مستقل
single unit
یکان مستقل
a stand-alone company
یک شرکت مستقل
a stand-alone computer
یک رایانه مستقل
stand on one's own two feet
<idiom>
مستقل بودن
entity
موسسه مستقل
entity
موجودیت مستقل
autonomous operation
عملیات مستقل
entities
موسسه مستقل
absolutes
مستقل استبدادی
entities
موجودیت مستقل
to stand by oneself
مستقل بودن
detached
ستون مستقل
autonomous variable
متغیر مستقل
number of componentes
تعداد سازندههای مستقل
dependent state
دولت غیر مستقل
autonomous investment
سرمایه گذاری مستقل
computer independent language
زبان مستقل کامپیوتری
separations
مستقل شدن یکانها
dependencies
کشور غیر مستقل
independent variable
متغیر مستقل
[ریاضی]
argument
[of a function]
متغیر مستقل
[ریاضی]
dependency
کشور غیر مستقل
free standing columns
ستونهای مستقل یا مجزا
autonomous
دارای زندگی مستقل
monarchism
اصول سلطنت مستقل
temperature independent paranagnetism
پارامغناطیس گرما مستقل
separation
مستقل شدن یکانها
on an arm's length basis
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
monarchic
مربوط به سلطان یا سلطنت مستقل
multicollinearity
هم خطی بین متغیرهای مستقل
pica
سیستم عامل مستقل از ماشین
post town
شهری که پستخانه مستقل دارد
stand-alone
<adj.>
خود کفا
[به تنهایی]
[مستقل ]
autonomous investment
سرمایه مستقل از درامد ملی
argument
[of a function]
متغیر مستقل تابعی
[ریاضی]
icca
انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
standalone
سیستمی که مستقل کار میکند
dominion
قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
biont
واحد مستقل موجود زنده سلول
orthogonal
ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
defacto recognition
به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
unit assembly
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
sovereign
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
sovereigns
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
independent
association computerconsulatans انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
arm's length
مستقل و برابر بودن طرفها
[یا شرکتها]
در معامله ای
[اقتصاد]
planes
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planing
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
plane
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powering
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powered
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
planed
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
building blocks
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
duplication check
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
variable delivery pump
پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
building block
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
microcontroller
ریز کامپیوتر کوچک و مستقل برای استفاده در برنامههای کاربردی خاص
administrations
حکومت
dominion
حکومت
gynocracy
حکومت زن
administration
حکومت
governments
حکومت
government
حکومت
raj
حکومت
gynarchy
حکومت زن
reentrant
روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
federal government
حکومت متحده
caesarism
حکومت مطلقه
fair arbitration
حکومت عدل
gerontocracy
حکومت سالخوردگان
enemy state
حکومت دشمن
dyarchy
حکومت دومجلسی
constitutional government
حکومت مشروطه
democratic government
حکومت ملی
coalition government
حکومت ائتلافی
despotic rule
حکومت استبدادی
czarisme
حکومت تزاری
constitutionalism
حکومت مشروطه
autocracy
حکومت مطلق
duumvirate
حکومت دو نفری
autarchy
حکومت استبدادی
despotic rule
حکومت مطلقه
autarky
حکومت استبدادی
central government
حکومت مرکزی
caesarism
حکومت امپراطوری
dyarchy
حکومت دوپادشاه
czarisme
حکومت قیصری
gerontocrasy
حکومت پیران
thearchy
حکومت خدایان
thalassocracy
حکومت بر دریاها
sword law
حکومت سرنیزه
sword law
حکومت قلدری
stratocracy
حکومت نظامیان
statolatry
حکومت پرستی
self goverment
حکومت بر نفس
seat of government
مقر حکومت
quirinal
حکومت ایتالیا
puppet government
حکومت پوشالی
prelacy
حکومت روحانی
presidential government
حکومت جمهوری
the sabre
حکومت نظامی
dictatorship
حکومت استبدادی
theonomy
حکومت خدایی
under the seway of
تحت حکومت
plutocratic goverment
حکومت دولتمندان
plutartchy
حکومت دولتمندان
parliamentary government
حکومت پارلمانی
hagiocrasy
حکومت مقدسان
gynocracy
حکومت زنان
gynecocracy
حکومت نسوان
gynecocracy
حکومت زنان
gynaecocracy
حکومت زنان
governorship
حکومت حکمرانی
governorship
استانداری حکومت
governor's seat
حکومت نشین
governmentalist
حکومت گرا
governmentalism
حکومت گرایی
governance
طرز حکومت
hierocracy
حکومت روحانیون
home rule
حکومت ملی
home rule
حکومت داخلی
parliamentarism
حکومت پارلمانی
nomocracy
حکومت قانونی
mobocracy
حکومت رجاله ها
mixed government
حکومت مختلط
military government
حکومت نظامی
martial rule
حکومت نظامی
local government
حکومت محلی
kakistocracy
بدترین حکومت
governable
قابل حکومت
governed
حکومت کردن
plutocracy
حکومت دولتمندان
theocracy
حکومت مذهب
theocracies
حکومت مذهب
dictatorships
حکومت استبدادی
aristocracy
حکومت اشرافی
plutocracy
حکومت اغنیاء
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com