Dictiornary-Farsi | حکومت مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
condominium	حکومت مشترک
condominiums	حکومت مشترک


Other Matches

common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
hagiarchy	حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
czarism	حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
technocracy	حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracies	حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
theocracy	حکومت خدا حکومت روحانیون
theocracies	حکومت خدا حکومت روحانیون
autocracy	حکومت مطلق حکومت استبدادی
civicism	اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
home rule	حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
heptarchic	دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchical	دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
martial law	مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
commonalities	مشترک
commonality	مشترک
conjoint	مشترک
party line	خط مشترک
commoners	مشترک
subscribers	مشترک
subscriber	مشترک
intercommon	حق مشترک
held in common	مشترک
joint	مشترک
commonest	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
party lines	خط مشترک
sensed	حس مشترک
common	مشترک
sense	حس مشترک
common user	مشترک
participant	مشترک
participants	مشترک
senses	حس مشترک
raj	حکومت
dominion	حکومت
gynocracy	حکومت زن
gynarchy	حکومت زن
governments	حکومت
administrations	حکومت
administration	حکومت
government	حکومت
interfaces	وجه مشترک
joint exercise	مانور مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
interface	وجه مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
common fraction	مخرج مشترک
party walls	دیوار مشترک
party wall	دیوار مشترک
interfaces	سطح مشترک
collective	مشترک عمومی
joint force	نیروی مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint staff	ستاد مشترک
common denominators	مخرج مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint supply	عرضه مشترک
joint products	محصولات مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint zone	منطقه مشترک
jointly owned property	مال مشترک
middling	جمله مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
meant	میان مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
bottom layer	لایه مشترک
common fronties	مرز مشترک
common gender	جنس مشترک
common language	زبان مشترک
common multiple	مضرب مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common storage	حافظه مشترک
common trait	ویژگی مشترک
common wall	دیوار مشترک
common factor	عامل مشترک
common area	ناحیه مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
commonwealth	مشترک المنافع
co insurance	بیمه مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
combined publications	نشریات مشترک
common wealth	مشترک المنافع
commonweal	مشترک المنافع
joint account	حساب مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint command	یکان مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint costs	هزینه مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
complex fraction	برخه مشترک
concerted action	عمل مشترک
party lines	مرز مشترک
party line	مرز مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
halvers	نیمه مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
common denominator	مخرج مشترک
common	مشترک اشتراکی
tenancy in common	استیجار مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
synergy	عمل مشترک
co-operation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
cooperation	کار مشترک
cooperative work	کار مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
EEC	بازار مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
commonest	مشترک اشتراکی
complex fraction	مخرج مشترک
intersections	فصل مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
joint	ستاد مشترک
joint	مشترک الحاقی
co-author	نویسندهی مشترک
factor	عامل مشترک
factors	عامل مشترک
rachis	دیرک مشترک
interface	سطح مشترک
condominiums	تسلط مشترک
coefficients	عامل مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
coefficient	عامل مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
cooperation	همکاری مشترک
mutual interests	منافع مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
mutual debts	دیون مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
condominiums	حاکمیت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
Common Market	بازار مشترک
intersection	فصل مشترک
condominium	تسلط مشترک
co-operation	همکاری مشترک
collaboration	همکاری مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
duumvirate	حکومت دو نفری
constitutional government	حکومت مشروطه
constitutionalism	حکومت مشروطه
despotic rule	حکومت استبدادی
despotic rule	حکومت مطلقه
democratic government	حکومت ملی
czarisme	حکومت تزاری
czarisme	حکومت قیصری
autarchy	حکومت استبدادی
autarky	حکومت استبدادی
coalition government	حکومت ائتلافی
central government	حکومت مرکزی
nomocracy	حکومت قانونی
caesarism	حکومت مطلقه
caesarism	حکومت امپراطوری
puppet government	حکومت پوشالی
seat of government	مقر حکومت
quirinal	حکومت ایتالیا
self goverment	حکومت بر نفس
self goverment	حکومت مستقل
statolatry	حکومت پرستی
stratocracy	حکومت نظامیان
sword law	حکومت قلدری
sword law	حکومت سرنیزه
thalassocracy	حکومت بر دریاها
prelacy	حکومت روحانی
presidential government	حکومت جمهوری
martial rule	حکومت نظامی
military government	حکومت نظامی
mixed government	حکومت مختلط
mobocracy	حکومت رجاله ها
local government	حکومت محلی
kakistocracy	بدترین حکومت
parliamentarism	حکومت پارلمانی
parliamentary government	حکومت پارلمانی
plutartchy	حکومت دولتمندان
plutocratic goverment	حکومت دولتمندان
the sabre	حکومت نظامی
thearchy	حکومت خدایان
governor's seat	حکومت نشین
governmentalist	حکومت گرا
governmentalism	حکومت گرایی