English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
governor's seat حکومت نشین
Other Matches
The tenant is like a colonist . <proverb> اجاره نشین خوش نشین است .
riverain کرانه نشین ساحل نشین
czarism حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
hagiarchy حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
technocracies حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracy حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
theocracies حکومت خدا حکومت روحانیون
autocracy حکومت مطلق حکومت استبدادی
theocracy حکومت خدا حکومت روحانیون
civicism اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
palatinate کنت نشین ساکن کنت نشین
heptarchical دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchic دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
martial law مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
anus نشین
lake dweller اب نشین
alluvium ته نشین
fecal ته نشین
anuses نشین
companion هم نشین
marchman سر حد نشین
alluvion ته نشین
deposit ته نشین
deposits ته نشین
sediment ته نشین
lees ته نشین
sediments ته نشین
exurbanite حومه نشین
provincial ایالت نشین
floaty دارای اب نشین کم
eremite گوشه نشین
forester جنگل نشین
dreg ته نشین اشغال
consort هم نشین شدن
unsociable گوشه نشین
foresters جنگل نشین
easterner خاور نشین
cloisterer گوشه نشین
cotenant هم اجاره نشین
easterners خاور نشین
dalesman دره نشین
depone ته نشین کردن)
forntiersman مرز نشین
forntiersman سرحد نشین
insessorial جوف نشین
illuviate ته نشین شدن
hutholder کلبه نشین
insessorial شاخه نشین
hilariously تپه نشین
hermitess زن گوشه نشین
Bedouin بادیه نشین
half pace شاه نشین
tartar ته نشین رسوب
grand duchy دوک نشین
antiset ماده ضد ته نشین
governor's seat حاکم نشین
tartars ته نشین رسوب
settle ته نشین شدن
settles ته نشین شدن
foul ground کفه ته نشین
Bedouins بادیه نشین
nomadic چادر نشین
bay windows شاه نشین
cottagers کلبه نشین
bay window شاه نشین
alluvion ته نشین سیل
dioceses اسقف نشین
diocese اسقف نشین
residual پس مانده ته نشین
duchy دوک نشین
alcove شاه نشین
alcoves شاه نشین
islanders جزیره نشین
islander جزیره نشین
colonists مستعمره نشین
colonist مستعمره نشین
dais شاه نشین
duchies دوک نشین
emirates امیر نشین
precipitate ته نشین کردن
assort هم نشین شدن
borderer سرحد نشین
cenobite صومعه نشین
chief tomn حاکم نشین
chief tomn امیر نشین
consorts هم نشین شدن
consorting هم نشین شدن
precipitated ته نشین کردن
arboraceous درخت نشین
precipitates ته نشین کردن
emirate امیر نشین
cottager کلبه نشین
freemen شهر نشین
anchoress زن گوشه نشین
ancress زن گوشه نشین
anchorite خلوت نشین
precipitating ته نشین کردن
freeman شهر نشین
consorted هم نشین شدن
islaner جزیره نشین
deposits ته نشست ته نشین
frontbenchers پیش نشین
frontbencher پیش نشین
woodman جنگل نشین
pace شاه نشین
paced شاه نشین
paces شاه نشین
deposit ته نشست ته نشین
to take one's s. on the throne بر تخت نشین
stay at home خانه نشین
spelaean غار نشین
solitudinarian گوشه نشین
slummer زاغه نشین
silvicolous جنگل نشین
sedimentate ته نشین شدن
seater کرسی نشین
sea gauge اب نشین کشتی
ala شاه نشین
alette شاه نشین
bay-window شاه نشین
sediment ته نشین شدن
sediments ته نشین شدن
khanate خان نشین
convex شاه نشین
renter کرایه نشین
paludicole مرداب نشین
residue زیادتی ته نشین
plainsman جلگه نشین
nemoral جنگل نشین
tenant کرایه نشین
tenants کرایه نشین
passerine شاخه نشین
paludous مرداب نشین
paludose مرداب نشین
residues زیادتی ته نشین
palating کنت نشین
marchman مرز نشین
low lander ساحل نشین
oppidan شهر نشین
prelature اسقف نشین
precipitator ته نشین کننده
khanate خان نشین
lessee اجاره نشین
planeted سیاره نشین
to tip something [British E] ته نشین کردن چیزی
settlers ماندگار خوش نشین
nomad چادر نشین ایلیاتی
settler ماندگار خوش نشین
housed خانه نشین شدن
nomads چادر نشین ایلیاتی
deposits : ته نشین کردن گذاشتن
hermit زاهد گوشه نشین
hermits زاهد گوشه نشین
solitary گوشه نشین منزوی
tenant کرایه نشین متصرف
house خانه نشین شدن
urbanist شهر نشین متمدن
houses خانه نشین شدن
immigrants غریب کوچ نشین
immigrant غریب کوچ نشین
tenants کرایه نشین متصرف
anchorite گوشه نشین زاهد
percher مرغ چوب نشین
to keep house خانه نشین شدن
stylite زاهد مناره نشین
argol دردشراب .ته نشین شراب
percher مرغ شاخه نشین
isles جزیره نشین کردن
isle جزیره نشین کردن
brooder روی تخم نشین
deskman پشت میز نشین
chief residence مقرعمده حاکم نشین
settlor ماندگار خوش نشین
anchoret زاهد گوشه نشین
urbanistic شهر نشین متمدن
deposit : ته نشین کردن گذاشتن
recluse منزوی گوشه نشین
armchairs پشت میز نشین
armchair پشت میز نشین
recluses منزوی گوشه نشین
county town حاکم نشین استان
county towns حاکم نشین استان
alluvial ته نشینی مربوط به رسوب و ته نشین
seadrome محل فرود هواپیمای اب نشین
compass window شاه نشین نیم گرد
hermitic وابسته بزاهدهای گوشه نشین
half-pace شاه نشین نیم گرد
Liechtenstein کشور دوک نشین لیختن اشتاین
claustral صومعه نشین وابسته بدیر یاصومعه
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
nymphean وابسته به حوری دریایی حور نشین
geest مواد رسوبی و ته نشین سطح زمین
draught line خطی که اب نشین کشتی رانشان میدهد
altaian وابسته بکوههای التا تاتارالتای نشین
gynarchy حکومت زن
raj حکومت
gynocracy حکومت زن
government حکومت
governments حکومت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com