Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
English
Persian
pack animal
حیوان باربر
pack animals
حیوان باربر
Other Matches
heaver
باربر
coolie
باربر
backer
باربر
Porter
باربر!
backers
باربر
porter
باربر
backpacker
باربر
cooly
باربر
coolies
باربر
carriers
باربر
carrier
باربر
longshoreman
باربر لنگرگاه
skycap
باربر فرودگاه
longshorement
باربر لنگرگاه
supporting beam
تیر باربر
porter
باربر حمال
rhinos
قایق باربر
rhino
قایق باربر
longshoremen
باربر لنگرگاه
arch-ring
منحنی باربر
load bearing partition
جداگر باربر
load bearing partition
تیغه باربر
load bearing wall
دیوار باربر
load-bearing
دیوار باربر
bearing wall
دیوار باربر
lumper
باربر کشتی
porters
باربر حمال
Can you find me a porter?
آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟
forecaddie
باربر وسط مسیر برای نشان دادن محل فرود گوی گلف
beasts
حیوان
beast
حیوان
animal
حیوان
animals
حیوان
living creatuse
حیوان
beast of burden
حیوان باربری
beastby
حیوان صفت
draft animal
حیوان بارکش
ectotherm
حیوان خونسرد
biped
حیوان دوپا
zoology
حیوان شناسی
brute
حیوان صفت
brute
جانور حیوان
brutes
حیوان صفت
brutes
جانور حیوان
reptile
حیوان خزنده
zooerasty
جماع با حیوان
animalization
تبدیل به حیوان
reptiles
حیوان خزنده
hilding
حیوان چموش
zoophily
حیوان خواهی
zoophilia
حیوان خواهی
zooparasite
حیوان انگل
zoolatry
حیوان پرستی
zoophilous
حیوان دوست
wildling
حیوان وحشی
whiffet
حیوان رشدنکرده
zoophobia
حیوان هراسی
spinal animal
حیوان نخاعی
slick ear
حیوان بی گوش
zootheism
حیوان پرستی
option of animals
خیار حیوان
lost animal
حیوان گمشده
bough
شانه حیوان
lost animal
حیوان ضاله
zoophilic
حیوان دوست
boughs
شانه حیوان
bestiality
جماع با حیوان
mavericks
حیوان بیصاحب
frying
حیوان نوزاد
fry
حیوان نوزاد
fries
حیوان نوزاد
bipeds
حیوان دوپا
maverick
حیوان بیصاحب
bestiality
حیوان صفتی
beastly
حیوان صفت
carnivorous
حیوان گوشتخوار
kittens
بچه حیوان
kitten
بچه حیوان
imbrute
حیوان صفت کردن
housebroken
حیوان تربیت شده
the fountain of life
چشمه حیوان یازندگی
flycatcher
حیوان مگس خوار
varmint
حیوان یا پرنده شکارکننده
holler
صدای مخصوص هر حیوان
slick ear
حیوان فاقدگوش خارجی
hollered
صدای مخصوص هر حیوان
hollering
صدای مخصوص هر حیوان
hollers
صدای مخصوص هر حیوان
pet
حیوان اهلی منزل
pets
حیوان اهلی منزل
petted
حیوان اهلی منزل
pizzle
الت ذکور حیوان
yahoo
ادم حیوان صفت
cade
حیوان دست اموز
feral
حیوان شکاری وحشی
acephalon
حیوان راستهء بی سران
abalone
قسمی حیوان صدف
stag
کره اسب حیوان نر
stags
کره اسب حیوان نر
brutal
حیوان صفت وحشی
zoopsia
توهم حیوان بینی
armadillo
نوعی حیوان گورکن
armadillos
نوعی حیوان گورکن
animal glue
سریشم از انساج حیوان
acephalous
حیوان راستهء بی سران
animal distress calls
فریادهای درماندگی حیوان
zoomorphism
حیوان ریخت انگاری
brutalization
حیوان صفت نمودن
bald animal or tree
درخت یا حیوان برهنه
zoological
وابسته به جانور شناسی حیوان
bunny rabbits
اسم حیوان دست اموز
vitals
اعضای اصلی بدن حیوان
whelp
بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
hoofs
حیوان سم دار باسم زدن
hoof
حیوان سم دار باسم زدن
bunnies
اسم حیوان دست اموز
brutalized
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizes
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizing
وحشی یا حیوان صفت کردن
stature
ارتفاع طبیعی بدن حیوان
innards
اعضای داخلی حیوان یاانسان
bunny
اسم حیوان دست اموز
acute preparation
حیوان کشی از روی ترحم
rogues
حیوان عظیم الجثه سرکش
rogue
حیوان عظیم الجثه سرکش
brutalize
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalising
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalised
وحشی یا حیوان صفت کردن
bunny rabbit
اسم حیوان دست اموز
sucker
حیوان یا عضویا الت مکنده
manus
دست حیوان قسمت انتهایی
suckers
حیوان یا عضویا الت مکنده
brutalises
وحشی یا حیوان صفت کردن
bestial
شبیه حیوان جانور خوی
exoskeleton
پوشش محافظه خارجی حیوان
endoskeleton
استخوان بندی درونی حیوان
zoos
:پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
pick up a trail/scent
<idiom>
تشخیص جای پای انسان یا حیوان
burnt offering
حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offerings
حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
forelegs
پای جلو حیوان دست چارپایان
bird motif
نقش پرنده در قالی حیوان دار
zoon
هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
autotomy
انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
ecesis
قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
vibrissa
سبیل وموی اطراف دهان حیوان
foreleg
پای جلو حیوان دست چارپایان
zoo
:پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
breeding grounds
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
teamster
راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه
beard
هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
beards
هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
animalist
مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
breeding ground
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
beak-head
[آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
linebreeding
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
snail
وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
snails
وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
to live like animals
[in a place]
مانند حیوان زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
centaur
حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaurs
حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
chucks
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chuck
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
spoons
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoon
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooning
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooned
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
horse design
نقش اسب
[در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
arabesque
منبت کاری
[تزئین شده با شاخه ها، برگ ها و میوه ها یا صورتک های انسان و حیوان]
deep motif
نگاره گوزن و غزال
[که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
animal design
طرح حیواندار
[شکل حیوان در فرش های حیواندار و گل باغی]
wool sorting
دسته بندی الیاف
[بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
brutify
وحشی یا حیوان صفت کردن وحشی شدن
zooid
شبه جانور شبه حیوان
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
pictorial rug
قالیچه های تصویری
[قالیچه های پرتره]
[در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com