English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
zoophilic حیوان دوست
zoophilous حیوان دوست
Other Matches
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you. من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am done with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
living creatuse حیوان
beasts حیوان
beast حیوان
animals حیوان
animal حیوان
reptiles حیوان خزنده
beastly حیوان صفت
pack animal حیوان باربر
animalization تبدیل به حیوان
pack animals حیوان باربر
carnivorous حیوان گوشتخوار
boughs شانه حیوان
brutes جانور حیوان
maverick حیوان بیصاحب
fry حیوان نوزاد
frying حیوان نوزاد
kitten بچه حیوان
kittens بچه حیوان
bough شانه حیوان
bestiality جماع با حیوان
bestiality حیوان صفتی
zoology حیوان شناسی
brute حیوان صفت
brute جانور حیوان
brutes حیوان صفت
mavericks حیوان بیصاحب
fries حیوان نوزاد
lost animal حیوان گمشده
ectotherm حیوان خونسرد
zooparasite حیوان انگل
spinal animal حیوان نخاعی
zoolatry حیوان پرستی
zooerasty جماع با حیوان
lost animal حیوان ضاله
whiffet حیوان رشدنکرده
hilding حیوان چموش
slick ear حیوان بی گوش
draft animal حیوان بارکش
beast of burden حیوان باربری
beastby حیوان صفت
reptile حیوان خزنده
zootheism حیوان پرستی
wildling حیوان وحشی
zoophobia حیوان هراسی
biped حیوان دوپا
zoophily حیوان خواهی
zoophilia حیوان خواهی
bipeds حیوان دوپا
option of animals خیار حیوان
petted حیوان اهلی منزل
pizzle الت ذکور حیوان
armadillo نوعی حیوان گورکن
imbrute حیوان صفت کردن
armadillos نوعی حیوان گورکن
pets حیوان اهلی منزل
stags کره اسب حیوان نر
stag کره اسب حیوان نر
pet حیوان اهلی منزل
slick ear حیوان فاقدگوش خارجی
brutalization حیوان صفت نمودن
animal distress calls فریادهای درماندگی حیوان
acephalous حیوان راستهء بی سران
acephalon حیوان راستهء بی سران
abalone قسمی حیوان صدف
cade حیوان دست اموز
brutal حیوان صفت وحشی
flycatcher حیوان مگس خوار
yahoo ادم حیوان صفت
zoopsia توهم حیوان بینی
varmint حیوان یا پرنده شکارکننده
the fountain of life چشمه حیوان یازندگی
housebroken حیوان تربیت شده
zoomorphism حیوان ریخت انگاری
feral حیوان شکاری وحشی
bald animal or tree درخت یا حیوان برهنه
animal glue سریشم از انساج حیوان
hollers صدای مخصوص هر حیوان
hollering صدای مخصوص هر حیوان
hollered صدای مخصوص هر حیوان
holler صدای مخصوص هر حیوان
brutalized وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizes وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizing وحشی یا حیوان صفت کردن
hoofs حیوان سم دار باسم زدن
innards اعضای داخلی حیوان یاانسان
rogues حیوان عظیم الجثه سرکش
bunnies اسم حیوان دست اموز
hoof حیوان سم دار باسم زدن
rogue حیوان عظیم الجثه سرکش
bestial شبیه حیوان جانور خوی
acute preparation حیوان کشی از روی ترحم
brutalising وحشی یا حیوان صفت کردن
whelp بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
manus دست حیوان قسمت انتهایی
vitals اعضای اصلی بدن حیوان
bunny اسم حیوان دست اموز
brutalize وحشی یا حیوان صفت کردن
bunny rabbits اسم حیوان دست اموز
bunny rabbit اسم حیوان دست اموز
suckers حیوان یا عضویا الت مکنده
sucker حیوان یا عضویا الت مکنده
zoological وابسته به جانور شناسی حیوان
exoskeleton پوشش محافظه خارجی حیوان
brutalises وحشی یا حیوان صفت کردن
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
brutalised وحشی یا حیوان صفت کردن
stature ارتفاع طبیعی بدن حیوان
foreleg پای جلو حیوان دست چارپایان
zoos :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
ecesis قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
forelegs پای جلو حیوان دست چارپایان
zoo :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
autotomy انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
vibrissa سبیل وموی اطراف دهان حیوان
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
bird motif نقش پرنده در قالی حیوان دار
teamster راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه
animalist مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
breeding ground جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
beard هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
breeding grounds جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
beards هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
snail وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
snails وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
beak-head [آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
centaurs حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaur حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
chucks جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chuck جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
spoons طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoon طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooned طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooning طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
horse design نقش اسب [در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
ally دوست
friendless بی دوست
dienophile دی ان دوست
hydrophilic اب دوست
friends دوست
friend دوست
unfriended بی دوست
formalist دوست
schoolmate دوست
schoolmates دوست
amicable دوست
allying دوست
hydrophilic compound اب دوست
bozo دوست
buddies دوست
chum دوست
chums دوست
heart to heart دوست
leal دوست
heart-to-heart دوست
heart-to-hearts دوست
philoginous زن دوست
philogynist زن دوست
buddy دوست
arabesque منبت کاری [تزئین شده با شاخه ها، برگ ها و میوه ها یا صورتک های انسان و حیوان]
phihellenic یونانی دوست
patiot میهن دوست
negrophil سیاه دوست
nucleophile هسته دوست
philotechnic صنعت دوست
negrophil زنگی دوست
solomon صلح دوست
philanthrope بشر دوست
philotechnic صناعت دوست
oxyphil اسید دوست
philobiblic کتاب دوست
psychrophilic سرما دوست
saprophytic پوده دوست
philhellenic دوست یونان
oxyphile اسید دوست
ornithophilous مرغ دوست
pornerastic جنده دوست
phiadelphian نوع دوست
philhellene دوست یونان
I need my e من دوست دارم
sweet tooth شیرینی دوست
unlovely دوست نداشتنی
take kindly to <idiom> دوست داشتن
pen pals دوست قلمی
pen pal دوست مکاتبهای
to make a friend of دوست شدن با
xenophile بیگانه دوست
pen pals دوست مکاتبهای
careerist حرفه دوست
careerists حرفه دوست
his friend's murder قتل دوست او
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com