Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
English
Persian
acephalon
حیوان راستهء بی سران
acephalous
حیوان راستهء بی سران
Other Matches
acephala
راستهء بی سران ازشاخهء نرم تنان
arachnid
جانوری از راستهء بند پایان
hiearchic
وابسته به سران روحانی
hierarchy
حکومت ودرجه بندی سران روحانی
hierarchies
حکومت ودرجه بندی سران روحانی
hierarchies
گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
hierarchy
گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
mop
چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mops
چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mopping
چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mopped
چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
grasshopper beam
تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
living creatuse
حیوان
animals
حیوان
animal
حیوان
beasts
حیوان
beast
حیوان
beastby
حیوان صفت
hilding
حیوان چموش
frying
حیوان نوزاد
fry
حیوان نوزاد
fries
حیوان نوزاد
beast of burden
حیوان باربری
lost animal
حیوان ضاله
lost animal
حیوان گمشده
option of animals
خیار حیوان
slick ear
حیوان بی گوش
spinal animal
حیوان نخاعی
reptiles
حیوان خزنده
reptile
حیوان خزنده
brute
جانور حیوان
brute
حیوان صفت
zoology
حیوان شناسی
ectotherm
حیوان خونسرد
boughs
شانه حیوان
brutes
حیوان صفت
brutes
جانور حیوان
bough
شانه حیوان
draft animal
حیوان بارکش
kittens
بچه حیوان
kitten
بچه حیوان
animalization
تبدیل به حیوان
whiffet
حیوان رشدنکرده
bipeds
حیوان دوپا
zoophilous
حیوان دوست
zoophobia
حیوان هراسی
zootheism
حیوان پرستی
mavericks
حیوان بیصاحب
maverick
حیوان بیصاحب
pack animals
حیوان باربر
pack animal
حیوان باربر
beastly
حیوان صفت
carnivorous
حیوان گوشتخوار
biped
حیوان دوپا
zoophilic
حیوان دوست
zoolatry
حیوان پرستی
zooerasty
جماع با حیوان
zooparasite
حیوان انگل
zoophilia
حیوان خواهی
zoophily
حیوان خواهی
bestiality
جماع با حیوان
bestiality
حیوان صفتی
wildling
حیوان وحشی
yahoo
ادم حیوان صفت
housebroken
حیوان تربیت شده
bald animal or tree
درخت یا حیوان برهنه
the fountain of life
چشمه حیوان یازندگی
varmint
حیوان یا پرنده شکارکننده
slick ear
حیوان فاقدگوش خارجی
brutalization
حیوان صفت نمودن
pizzle
الت ذکور حیوان
cade
حیوان دست اموز
animal glue
سریشم از انساج حیوان
zoomorphism
حیوان ریخت انگاری
zoopsia
توهم حیوان بینی
imbrute
حیوان صفت کردن
flycatcher
حیوان مگس خوار
animal distress calls
فریادهای درماندگی حیوان
feral
حیوان شکاری وحشی
armadillo
نوعی حیوان گورکن
hollered
صدای مخصوص هر حیوان
stags
کره اسب حیوان نر
stag
کره اسب حیوان نر
petted
حیوان اهلی منزل
pets
حیوان اهلی منزل
pet
حیوان اهلی منزل
hollers
صدای مخصوص هر حیوان
brutal
حیوان صفت وحشی
hollering
صدای مخصوص هر حیوان
abalone
قسمی حیوان صدف
holler
صدای مخصوص هر حیوان
armadillos
نوعی حیوان گورکن
brutalising
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalises
وحشی یا حیوان صفت کردن
manus
دست حیوان قسمت انتهایی
brutalised
وحشی یا حیوان صفت کردن
sucker
حیوان یا عضویا الت مکنده
vitals
اعضای اصلی بدن حیوان
whelp
بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
hoof
حیوان سم دار باسم زدن
hoofs
حیوان سم دار باسم زدن
brutalize
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalized
وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizing
وحشی یا حیوان صفت کردن
suckers
حیوان یا عضویا الت مکنده
bestial
شبیه حیوان جانور خوی
innards
اعضای داخلی حیوان یاانسان
bunny
اسم حیوان دست اموز
rogue
حیوان عظیم الجثه سرکش
rogues
حیوان عظیم الجثه سرکش
bunnies
اسم حیوان دست اموز
acute preparation
حیوان کشی از روی ترحم
endoskeleton
استخوان بندی درونی حیوان
bunny rabbits
اسم حیوان دست اموز
exoskeleton
پوشش محافظه خارجی حیوان
stature
ارتفاع طبیعی بدن حیوان
brutalizes
وحشی یا حیوان صفت کردن
bunny rabbit
اسم حیوان دست اموز
zoological
وابسته به جانور شناسی حیوان
burnt offering
حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offerings
حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
pick up a trail/scent
<idiom>
تشخیص جای پای انسان یا حیوان
bird motif
نقش پرنده در قالی حیوان دار
zoo
:پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
zoos
:پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
ecesis
قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
autotomy
انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
zoon
هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
forelegs
پای جلو حیوان دست چارپایان
foreleg
پای جلو حیوان دست چارپایان
vibrissa
سبیل وموی اطراف دهان حیوان
teamster
راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه
beard
هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
beards
هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
animalist
مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
breeding ground
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding grounds
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
linebreeding
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
beak-head
[آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
to live like animals
[in a place]
مانند حیوان زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
snail
وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
snails
وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
centaurs
حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaur
حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
chuck
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
spoons
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooning
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoon
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooned
طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
horse design
نقش اسب
[در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
arabesque
منبت کاری
[تزئین شده با شاخه ها، برگ ها و میوه ها یا صورتک های انسان و حیوان]
deep motif
نگاره گوزن و غزال
[که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
animal design
طرح حیواندار
[شکل حیوان در فرش های حیواندار و گل باغی]
wool sorting
دسته بندی الیاف
[بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
brutify
وحشی یا حیوان صفت کردن وحشی شدن
zooid
شبه جانور شبه حیوان
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
pictorial rug
قالیچه های تصویری
[قالیچه های پرتره]
[در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com