English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English Persian
spinal animal حیوان نخاعی
Other Matches
spinal نخاعی
spinal reflex بازتاب نخاعی
spino cerebellar نخاعی- مخچهای
spinal nerve عصب نخاعی
spinal ganglion عقده نخاعی
spinal fluid مایع نخاعی
cerebro spinal مغزی- نخاعی
spinal canal مجرای نخاعی
medullar نخاعی دارای مغز
medullary نخاعی دارای مغز
cerebro spinal axis محور مغزی- نخاعی
cerebro spinal fluid مایع مغزی- نخاعی
csf مایع مغزی- نخاعی
cerebrospinal مربوط به نخاع ومغز مغزی نخاعی
living creatuse حیوان
beasts حیوان
animals حیوان
animal حیوان
beast حیوان
slick ear حیوان بی گوش
fries حیوان نوزاد
lost animal حیوان ضاله
lost animal حیوان گمشده
option of animals خیار حیوان
fry حیوان نوزاد
frying حیوان نوزاد
zoology حیوان شناسی
beast of burden حیوان باربری
reptiles حیوان خزنده
reptile حیوان خزنده
boughs شانه حیوان
brutes حیوان صفت
brute جانور حیوان
brute حیوان صفت
draft animal حیوان بارکش
bough شانه حیوان
kittens بچه حیوان
kitten بچه حیوان
ectotherm حیوان خونسرد
hilding حیوان چموش
animalization تبدیل به حیوان
zootheism حیوان پرستی
beastby حیوان صفت
zooparasite حیوان انگل
zoophilia حیوان خواهی
brutes جانور حیوان
zoophily حیوان خواهی
pack animals حیوان باربر
beastly حیوان صفت
carnivorous حیوان گوشتخوار
biped حیوان دوپا
zoophilic حیوان دوست
zoophilous حیوان دوست
zoophobia حیوان هراسی
bipeds حیوان دوپا
maverick حیوان بیصاحب
mavericks حیوان بیصاحب
zooerasty جماع با حیوان
wildling حیوان وحشی
whiffet حیوان رشدنکرده
bestiality جماع با حیوان
bestiality حیوان صفتی
pack animal حیوان باربر
zoolatry حیوان پرستی
slick ear حیوان فاقدگوش خارجی
bald animal or tree درخت یا حیوان برهنه
zoopsia توهم حیوان بینی
brutalization حیوان صفت نمودن
pizzle الت ذکور حیوان
cade حیوان دست اموز
zoomorphism حیوان ریخت انگاری
the fountain of life چشمه حیوان یازندگی
varmint حیوان یا پرنده شکارکننده
housebroken حیوان تربیت شده
imbrute حیوان صفت کردن
yahoo ادم حیوان صفت
flycatcher حیوان مگس خوار
stags کره اسب حیوان نر
animal glue سریشم از انساج حیوان
armadillos نوعی حیوان گورکن
armadillo نوعی حیوان گورکن
stag کره اسب حیوان نر
hollering صدای مخصوص هر حیوان
holler صدای مخصوص هر حیوان
hollers صدای مخصوص هر حیوان
pet حیوان اهلی منزل
pets حیوان اهلی منزل
petted حیوان اهلی منزل
feral حیوان شکاری وحشی
acephalon حیوان راستهء بی سران
acephalous حیوان راستهء بی سران
brutal حیوان صفت وحشی
hollered صدای مخصوص هر حیوان
animal distress calls فریادهای درماندگی حیوان
abalone قسمی حیوان صدف
bunny اسم حیوان دست اموز
bunnies اسم حیوان دست اموز
sucker حیوان یا عضویا الت مکنده
vitals اعضای اصلی بدن حیوان
bunny rabbit اسم حیوان دست اموز
whelp بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
bunny rabbits اسم حیوان دست اموز
hoofs حیوان سم دار باسم زدن
hoof حیوان سم دار باسم زدن
zoological وابسته به جانور شناسی حیوان
suckers حیوان یا عضویا الت مکنده
brutalizing وحشی یا حیوان صفت کردن
stature ارتفاع طبیعی بدن حیوان
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
exoskeleton پوشش محافظه خارجی حیوان
bestial شبیه حیوان جانور خوی
innards اعضای داخلی حیوان یاانسان
brutalizes وحشی یا حیوان صفت کردن
rogue حیوان عظیم الجثه سرکش
brutalized وحشی یا حیوان صفت کردن
rogues حیوان عظیم الجثه سرکش
brutalised وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalises وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalising وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalize وحشی یا حیوان صفت کردن
manus دست حیوان قسمت انتهایی
acute preparation حیوان کشی از روی ترحم
zoo :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
forelegs پای جلو حیوان دست چارپایان
autotomy انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
ecesis قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
zoos :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
vibrissa سبیل وموی اطراف دهان حیوان
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
foreleg پای جلو حیوان دست چارپایان
bird motif نقش پرنده در قالی حیوان دار
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
breeding grounds جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding ground جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
beards هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
animalist مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
beard هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
teamster راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه
beak-head [آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
snail وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
snails وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
centaurs حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaur حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
chucked جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chuck جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
spoons طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooned طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoon طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
horse design نقش اسب [در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
spooning طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
arabesque منبت کاری [تزئین شده با شاخه ها، برگ ها و میوه ها یا صورتک های انسان و حیوان]
deep motif نگاره گوزن و غزال [که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
animal design طرح حیواندار [شکل حیوان در فرش های حیواندار و گل باغی]
wool sorting دسته بندی الیاف [بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
brutify وحشی یا حیوان صفت کردن وحشی شدن
zooid شبه جانور شبه حیوان
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
pictorial rug قالیچه های تصویری [قالیچه های پرتره] [در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com