English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
extramarital خارج ازدواجی
Other Matches
internuptial ازدواجی
matrimonial ازدواجی
conjugal ازدواجی
wedded ازدواجی
affine نسبت ازدواجی
matrimony وضع ازدواجی
marital ازدواجی نکاحی
arranged marriage ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
off خارج از
off side خارج از خط
forth of خارج از
outside خارج
aroint خارج شو
per خارج از
external خارج
outside در خارج
outsides در خارج
outsides خارج
non-combatant خارج از صف
abroad خارج
non-combatants خارج از صف
out of tune خارج
out-of- خارج از
outed خارج
externally از خارج
out- خارج
out خارج
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
out [of] <adv.> خارج [از]
outside [of] <adv.> خارج [از]
non combatant خارج از صف
externals خارج
out of خارج از
issues خارج شدن
cross country خارج از جاده
out- خارج از حدود
out- خارج بیرون
bring out خارج کردن
ejecting خارج کردن
irrelevant خارج از موضوع
out خارج از حدود
outbye خارج از دور از
endarch متشکل در خارج
issue خارج شدن
quotient خارج قسمت
quotients خارج قسمت
over the side خارج از ناو
ouyby خارج از دور از
ejected خارج کردن
outed خارج از حدود
outed خارج بیرون
oversea خارج از کشور
eject خارج کردن
derails از خط خارج کردن
eccentrics خارج از مرکز
eccentric خارج از مرکز
extramarital خارج از زناشویی
extramundane خارج دنیایی
exterritorial خارج الملکتی
overseas خارج ازکشور
extra regular خارج ازقاعده
extraterritorial خارج الارضی
extrauterine خارج رحمی
extra cosmical خارج ازعالم
extra professional خارج حرفهای
derails از خط خارج شدن
derailing از خط خارج کردن
derailing از خط خارج شدن
derailed از خط خارج کردن
derailed از خط خارج شدن
derail از خط خارج کردن
derail از خط خارج شدن
extra spectral خارج طیفی
extracellular خارج سلولی
extravascular خارج رگی
fescennine خارج ازاخلاق
out of door خارج ازمنزل
out of line خارج از خط جبهه
out of phase خارج از فاز
extragalactic خارج کهکشانی
out of proportion خارج از اندازه
extraneous خارج از قلمروچیزی
alfresco خارج از منزل
double out 081 خارج
out of turn خارج از نوبت
egress خارج شدن
out of action خارج ازنبرد
foreign market بازار خارج
expulse خارج کردن
torts خارج از قرارداد
tort خارج از قرارداد
neither here nor there خارج ازموضوع
not to the point خارج از موضوع
out of question خارج از موضوع
off center خارج از مرکز
emissive خارج شونده
outboard bearing یاتاقان خارج
abaxile خارج از مرکز
void خارج شدن
without بطرف خارج
off key خارج از مایه
emigration مهاجرت به خارج
exits خارج شدن
nonsense خارج از منطق
off duty خارج از خدمت
off duty خارج از نگهبانی
To fall out. از صف خارج شدن
abroad خارج از کشور
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
out of در خارج بواسطه
out-of- در خارج بواسطه
exit خارج شدن
from out of town از خارج [از شهر]
ungracious خارج از نزاکت
extraction خارج کردن
from outside از خارج [از شهر]
outdoors خارج از منزل
beside the mark خارج ازموضوع
from the outside از خارج [از جایی]
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
popping خارج شدن
out خارج بیرون
discharge خارج کردن
discharges خارج کردن
out of doors خارج ازمنزل
acentric خارج از مرکز
unship خارج کردن
anieoro از داخل به خارج
to rule out خارج کردن
begone خارج شو عزیمت کن
to pass off خارج شدن
to fall out خارج شدن
beside the question خارج از موضوع
blow out به خارج دمیدن
submultiple خارج قسمت
issued خارج شدن
ejects خارج کردن
standaway خارج از بدن
phase out خارج کردن
inaccessible خارج از دسترس
away دوراز خارج
outbound مربوط به خارج
outbound خارج ازمحدوده
off season خارج از فصل
extra-marital خارج از زناشویی
outsides به سمت خارج
soto uke دفاع از خارج
outside به سمت خارج
decivilize از تمدن خارج کردن
defenestration پرتاب به خارج پنجره
outward بطرف خارج بیرونی
deviate from the main subject از موضوع خارج شدن
obsolescent از رده خارج شده
external operation عملیات خارج از مملکت
ration خارج قسمت سهمیه
disseise ازتصرف خارج کردن
rationed خارج قسمت سهمیه
rations خارج قسمت سهمیه
bow out باتعظیم خارج شدن
belching بازور خارج شدن
dead ball توپ خارج ازبازی
eversion پیچش کف پا به طرف خارج
subliminally خارج ازمرحله اگاهی
exoenzyme انزیم خارج سلولی
layman خارج از حرفه یا فن خاصی
expectorate ازشش خارج کردن
expellant خارج کننده دافع
expellent خارج کننده دافع
laymen خارج از حرفه یا فن خاصی
anomalous خارج از رسم بیمورد
ablate بریدن و خارج کردن
endarchy امتداد از مرکز به خارج
exfiltration خارج کردن از میدان
subliminal خارج ازمرحله اگاهی
extern فاهری واقع در خارج
to go abroad به خارج [از کشور] رفتن
face [نمای خارج ساختمان]
abaton [محل خارج از دسترس]
quotient خارج قسمت [ریاضی]
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope . از عهده من خارج است
Outside office hours. خارج از وقت اداری
She is romantically inclined. She i8s game. از دو حال خارج نیست
It is beyond my authority. ازاختیار من خارج است
voice-overs صدای خارج از تصویر
voice-over صدای خارج از تصویر
escalating از مهار خارج شدن
escalates از مهار خارج شدن
expatriate شهروند مقیم خارج
expat [colloquial] شهروند مقیم خارج
citizen abroad شهروند مقیم خارج
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
pressure from outside فشار از بیرون [خارج]
internally or abroad در داخل و خارج [از کشور]
at home and abroad در داخل و خارج [از کشور]
escalated از مهار خارج شدن
escalate از مهار خارج شدن
out of range که خارج از حد سیستم باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com