Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English
Persian
overseas
خارج ازکشور
Search result with all words
kidnapping
در CL به خصوص به حالتی اطلاق میشود که کسی را بدزدند و ازکشور محل اقامتش خارج کنند
carrier company
تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
foreign bill
برات قابل پرداخت در خارج ازکشور
longtour area
منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
Other Matches
interned
رانده شده ازکشور دیگر
deported
تبعید کردن فرد خارجی ازکشور
deporting
تبعید کردن فرد خارجی ازکشور
deports
تبعید کردن فرد خارجی ازکشور
deport
تبعید کردن فرد خارجی ازکشور
port of exit
مرز خروج کالا یا فرد ازکشور
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
abroad
خارج
off
خارج از
forth of
خارج از
outed
خارج
off side
خارج از خط
outside
خارج
non combatant
خارج از صف
non-combatant
خارج از صف
outside
در خارج
non-combatants
خارج از صف
out of tune
خارج
aroint
خارج شو
outsides
خارج
outsides
در خارج
out-of-
خارج از
external
خارج
externally
از خارج
out
خارج
out-
خارج
outwith
[Scotish E]
<adv.>
خارج
[از]
out of
خارج از
out
[of]
<adv.>
خارج
[از]
outside
[of]
<adv.>
خارج
[از]
externals
خارج
per
خارج از
quotients
خارج قسمت
issued
خارج شدن
issue
خارج شدن
oversea
خارج از کشور
cross country
خارج از جاده
phase out
خارج کردن
outed
خارج بیرون
out-
خارج بیرون
over the side
خارج از ناو
ouyby
خارج از دور از
outed
خارج از حدود
extra-marital
خارج از زناشویی
quotient
خارج قسمت
out
خارج از حدود
out
خارج بیرون
out-
خارج از حدود
issues
خارج شدن
double out
081 خارج
derail
از خط خارج کردن
extramarital
خارج از زناشویی
extramundane
خارج دنیایی
derails
از خط خارج کردن
extraterritorial
خارج الارضی
extrauterine
خارج رحمی
extravascular
خارج رگی
extra cosmical
خارج ازعالم
derailed
از خط خارج شدن
fescennine
خارج ازاخلاق
extramarital
خارج ازدواجی
derailing
از خط خارج کردن
derail
از خط خارج شدن
extra professional
خارج حرفهای
extra regular
خارج ازقاعده
extra spectral
خارج طیفی
extracellular
خارج سلولی
extragalactic
خارج کهکشانی
eccentrics
خارج از مرکز
eccentric
خارج از مرکز
derailing
از خط خارج شدن
foreign market
بازار خارج
exterritorial
خارج الملکتی
expulse
خارج کردن
out of phase
خارج از فاز
out of proportion
خارج از اندازه
derailed
از خط خارج کردن
out of turn
خارج از نوبت
outboard bearing
یاتاقان خارج
irrelevant
خارج از موضوع
endarch
متشکل در خارج
outbye
خارج از دور از
emissive
خارج شونده
alfresco
خارج از منزل
extraneous
خارج از قلمروچیزی
torts
خارج از قرارداد
tort
خارج از قرارداد
neither here nor there
خارج ازموضوع
not to the point
خارج از موضوع
out of question
خارج از موضوع
off center
خارج از مرکز
out of action
خارج ازنبرد
out of door
خارج ازمنزل
out of line
خارج از خط جبهه
egress
خارج شدن
inaccessible
<adj.>
خارج از دسترس
emigration
مهاجرت به خارج
off key
خارج از مایه
void
خارج شدن
begone
خارج شو عزیمت کن
abroad
خارج از کشور
nonsense
خارج از منطق
off duty
خارج از خدمت
popping
خارج شدن
off duty
خارج از نگهبانی
from the outside
از خارج
[از جایی]
without
بطرف خارج
exit
خارج شدن
out of
در خارج بواسطه
outdoors
خارج از منزل
derails
از خط خارج شدن
exits
خارج شدن
from out of town
از خارج
[از شهر]
out-of-
در خارج بواسطه
from outside
از خارج
[از شهر]
extraction
خارج کردن
ungracious
خارج از نزاکت
outbound
مربوط به خارج
To fall out.
از صف خارج شدن
inaccessible
خارج از دسترس
ejecting
خارج کردن
to fall out
خارج شدن
out of doors
خارج ازمنزل
to pass off
خارج شدن
ejects
خارج کردن
outsides
به سمت خارج
away
دوراز خارج
to rule out
خارج کردن
anieoro
از داخل به خارج
blow out
به خارج دمیدن
beside the question
خارج از موضوع
beside the mark
خارج ازموضوع
unship
خارج کردن
discharge
خارج کردن
outside
به سمت خارج
ejected
خارج کردن
off season
خارج از فصل
soto uke
دفاع از خارج
The train ran off the rails.
قطار از خط خارج شد
outbound
خارج ازمحدوده
standaway
خارج از بدن
abaxile
خارج از مرکز
bring out
خارج کردن
acentric
خارج از مرکز
discharges
خارج کردن
eject
خارج کردن
submultiple
خارج قسمت
endarchy
امتداد از مرکز به خارج
subliminally
خارج ازمرحله اگاهی
rations
خارج قسمت سهمیه
rationed
خارج قسمت سهمیه
ration
خارج قسمت سهمیه
bow out
باتعظیم خارج شدن
greshams law
را از جریان خارج میکند
dead ball
توپ خارج ازبازی
eversion
پیچش کف پا به طرف خارج
decivilize
از تمدن خارج کردن
defenestration
پرتاب به خارج پنجره
deviate from the main subject
از موضوع خارج شدن
disseise
ازتصرف خارج کردن
ablate
بریدن و خارج کردن
anomalous
خارج از رسم بیمورد
outward
بطرف خارج بیرونی
exfiltration
خارج کردن از میدان
exoenzyme
انزیم خارج سلولی
external operation
عملیات خارج از مملکت
extern
فاهری واقع در خارج
expellent
خارج کننده دافع
subliminal
خارج ازمرحله اگاهی
expellant
خارج کننده دافع
layman
خارج از حرفه یا فن خاصی
laymen
خارج از حرفه یا فن خاصی
expectorate
ازشش خارج کردن
obsolescent
از رده خارج شده
expatriate
شهروند مقیم خارج
to go abroad
به خارج
[از کشور]
رفتن
face
[نمای خارج ساختمان]
quotient
خارج قسمت
[ریاضی]
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope .
از عهده من خارج است
Outside office hours.
خارج از وقت اداری
She is romantically inclined. She i8s game.
از دو حال خارج نیست
It is beyond my authority.
ازاختیار من خارج است
voice-overs
صدای خارج از تصویر
voice-over
صدای خارج از تصویر
escalating
از مهار خارج شدن
escalates
از مهار خارج شدن
expat
[colloquial]
شهروند مقیم خارج
citizen abroad
شهروند مقیم خارج
to expel
[from]
بزور خارج کردن
[از]
out of
[outside]
office hours
خارج از ساعات اداری
pressure from outside
فشار از بیرون
[خارج]
internally or abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
escalated
از مهار خارج شدن
escalate
از مهار خارج شدن
unplayable
توپ خارج ازدسترس
outbound cargo
بار خارج از کشور
out of range
که خارج از حد سیستم باشد
out of action
از نبرد خارج شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com