Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
extraterritorial
خارج الارضی
Other Matches
subterraneous
تحت الارضی
suberranean
تحت الارضی
cenote
مخزن طبیعی وتحت الارضی اب
ichthyosaurus
یکجور خزندهء بزرگ ماهی مانند در دورهء دوم طبقات الارضی
tertiery
پر سومین ردیف بال مرغ سومین دوره طبقات الارضی
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
off
خارج از
out of tune
خارج
external
خارج
externals
خارج
aroint
خارج شو
forth of
خارج از
per
خارج از
outsides
خارج
off side
خارج از خط
abroad
خارج
outsides
در خارج
outside
در خارج
outside
خارج
outside
[of]
<adv.>
خارج
[از]
non combatant
خارج از صف
non-combatant
خارج از صف
out
خارج
out-of-
خارج از
externally
از خارج
out of
خارج از
outed
خارج
out-
خارج
outwith
[Scotish E]
<adv.>
خارج
[از]
out
[of]
<adv.>
خارج
[از]
non-combatants
خارج از صف
out of door
خارج ازمنزل
out of question
خارج از موضوع
off center
خارج از مرکز
out of action
خارج ازنبرد
not to the point
خارج از موضوع
neither here nor there
خارج ازموضوع
tort
خارج از قرارداد
quotient
خارج قسمت
extra professional
خارج حرفهای
outed
خارج از حدود
foreign market
بازار خارج
out of line
خارج از خط جبهه
out of phase
خارج از فاز
issued
خارج شدن
issue
خارج شدن
torts
خارج از قرارداد
ouyby
خارج از دور از
quotients
خارج قسمت
irrelevant
خارج از موضوع
outbye
خارج از دور از
out of proportion
خارج از اندازه
extraneous
خارج از قلمروچیزی
alfresco
خارج از منزل
issues
خارج شدن
out of turn
خارج از نوبت
outboard bearing
یاتاقان خارج
over the side
خارج از ناو
outdoors
خارج از منزل
outbound
خارج ازمحدوده
abaxile
خارج از مرکز
acentric
خارج از مرکز
anieoro
از داخل به خارج
beside the mark
خارج ازموضوع
beside the question
خارج از موضوع
bring out
خارج کردن
ejects
خارج کردن
ejecting
خارج کردن
ejected
خارج کردن
eject
خارج کردن
outbound
مربوط به خارج
popping
خارج شدن
blow out
به خارج دمیدن
out of
در خارج بواسطه
out-of-
در خارج بواسطه
without
بطرف خارج
abroad
خارج از کشور
off key
خارج از مایه
nonsense
خارج از منطق
overseas
خارج ازکشور
off duty
خارج از خدمت
off duty
خارج از نگهبانی
cross country
خارج از جاده
double out
081 خارج
egress
خارج شدن
derail
از خط خارج شدن
extra spectral
خارج طیفی
extracellular
خارج سلولی
extragalactic
خارج کهکشانی
eccentrics
خارج از مرکز
eccentric
خارج از مرکز
extramarital
خارج ازدواجی
extramarital
خارج از زناشویی
extramundane
خارج دنیایی
extrauterine
خارج رحمی
extravascular
خارج رگی
derail
از خط خارج کردن
derailed
از خط خارج شدن
emissive
خارج شونده
endarch
متشکل در خارج
expulse
خارج کردن
exterritorial
خارج الملکتی
extra cosmical
خارج ازعالم
extra regular
خارج ازقاعده
derails
از خط خارج کردن
derails
از خط خارج شدن
derailing
از خط خارج کردن
derailing
از خط خارج شدن
derailed
از خط خارج کردن
fescennine
خارج ازاخلاق
outed
خارج بیرون
emigration
مهاجرت به خارج
from outside
از خارج
[از شهر]
away
دوراز خارج
extra-marital
خارج از زناشویی
extraction
خارج کردن
ungracious
خارج از نزاکت
from out of town
از خارج
[از شهر]
exits
خارج شدن
exit
خارج شدن
unship
خارج کردن
discharge
خارج کردن
discharges
خارج کردن
outsides
به سمت خارج
outside
به سمت خارج
void
خارج شدن
begone
خارج شو عزیمت کن
To fall out.
از صف خارج شدن
The train ran off the rails.
قطار از خط خارج شد
inaccessible
<adj.>
خارج از دسترس
from the outside
از خارج
[از جایی]
off season
خارج از فصل
out of doors
خارج ازمنزل
out-
خارج از حدود
out-
خارج بیرون
submultiple
خارج قسمت
out
خارج از حدود
standaway
خارج از بدن
soto uke
دفاع از خارج
phase out
خارج کردن
out
خارج بیرون
oversea
خارج از کشور
to pass off
خارج شدن
to rule out
خارج کردن
to fall out
خارج شدن
inaccessible
خارج از دسترس
dead ball
توپ خارج ازبازی
exoenzyme
انزیم خارج سلولی
pressure from outside
فشار از بیرون
[خارج]
expectorate
ازشش خارج کردن
decivilize
از تمدن خارج کردن
defenestration
پرتاب به خارج پنجره
deviate from the main subject
از موضوع خارج شدن
disseise
ازتصرف خارج کردن
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
endarchy
امتداد از مرکز به خارج
belches
بازور خارج شدن
eversion
پیچش کف پا به طرف خارج
exfiltration
خارج کردن از میدان
internally or abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
ration
خارج قسمت سهمیه
out of
[outside]
office hours
خارج از ساعات اداری
to expel
[from]
بزور خارج کردن
[از]
obsolescent
از رده خارج شده
outward
بطرف خارج بیرونی
subliminal
خارج ازمرحله اگاهی
subliminally
خارج ازمرحله اگاهی
layman
خارج از حرفه یا فن خاصی
laymen
خارج از حرفه یا فن خاصی
anomalous
خارج از رسم بیمورد
bow out
باتعظیم خارج شدن
rationed
خارج قسمت سهمیه
rations
خارج قسمت سهمیه
ablate
بریدن و خارج کردن
phase out
به ترتیب خارج کردن
transfinite
خارج ازاعداد محدود
unavailable energy
نیروی خارج از دسترس
unplayable
توپ خارج ازدسترس
out of action
از نبرد خارج شده
on side
در داخل خط خارج نشده
escalate
از مهار خارج شدن
off centre load
بار خارج از مرکز
escalated
از مهار خارج شدن
obiter dictum
خارج از موضوع دعوی
escalates
از مهار خارج شدن
escalating
از مهار خارج شدن
outworker
کارگر خارج ازخانه
misifit
لباس خارج از اندازه
out of range
که خارج از حد سیستم باشد
to put out of court
از دستور خارج کردن
abaton
[محل خارج از دسترس]
step out
از محلی خارج شدن
stick to the point
از موضوع خارج نشوید
strike out
از بازی خارج شدن
outwork
سفارش به خارج از شرکت
superempirical
خارج از جهان مادی
swap out
مبادله کردن به خارج
outside grasp
گرفتن میله از خارج
outre
خارج از حدود معمولی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com