Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
demonetization
خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
Other Matches
fisher equation
یعنی حجم پول درگردش درسرعت گردش پول برابراست با متوسط قیمت کالا درمقدار تولید کالارابطه فیشر
demonetization
سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
revolving fund
اعتبار در گردش
circulations
پول درگردش
circulation
پول درگردش
deflation
رکود کاهش اعتبارات و پول درگردش
bends
بیرون امدن حبابهای گاز ازبافتهای بدن و اختلال درگردش خون
closed cycle reactor system
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
overdrafts
حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
overdraft
حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
unfinanced
بدون اعتبار تضمین اعتبار نشده
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
constant displacement pump
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
craft revolving fund
حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
flowchart template
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
revalidate
تجدید اعتبار کردن
rehabilitates
اعاده اعتبار کردن
rehabilitate
اعاده اعتبار کردن
rehabilitated
اعاده اعتبار کردن
rehabilitating
اعاده اعتبار کردن
validated
تایید اعتبار قانونی کردن
validate
تایید اعتبار قانونی کردن
reinstatement of revolving credit
اعتبار گردانی را تجدید کردن
validates
تایید اعتبار قانونی کردن
validating
تایید اعتبار قانونی کردن
call for ..... under the credit
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
void
از درجه اعتبار ساقط کردن
promenade
گردش کردن
revolve
گردش کردن
perambulating
گردش کردن در
perambulates
گردش کردن در
perambulated
گردش کردن در
perambulate
گردش کردن در
to be in a whirl
گردش کردن
circulated
گردش کردن
excurse
گردش کردن
roves
گردش کردن
roaming
گردش کردن
to take a stroll
گردش کردن
revolved
گردش کردن
circulates
گردش کردن
ganders
: گردش کردن
to go for a stroll
گردش کردن
roams
گردش کردن
take a walk
گردش کردن
revolves
گردش کردن
promenades
گردش کردن
roam
گردش کردن
itinerate
گردش کردن
roamed
گردش کردن
to make an excursion
گردش کردن
rove
گردش کردن
gander
: گردش کردن
circulate
گردش کردن
roved
گردش کردن
appropriation
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
to take a walk
گردش کردن یا رفتن
credit system of supply
سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
movement
گردش جابجا کردن تحرک
walk
گردش کردن پیاده رفتن
walked
گردش کردن پیاده رفتن
to go for a spin
با خودرو گردش کوتاهی کردن
walks
گردش کردن پیاده رفتن
equation of exchange
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
inactivate
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
to go places
گردش کردن
[رفتن به جاهای دیدنی]
constitutionalize
برای بهداشت مزاج گردش کردن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
overdraw
بیش از اعتبار حواله کردن برات خالی از وجه دادن
expulse
خارج کردن
ejecting
خارج کردن
unship
خارج کردن
eject
خارج کردن
discharges
خارج کردن
discharge
خارج کردن
ejected
خارج کردن
ejects
خارج کردن
to rule out
خارج کردن
bring out
خارج کردن
phase out
خارج کردن
extraction
خارج کردن
derail
از خط خارج کردن
derailed
از خط خارج کردن
derails
از خط خارج کردن
derailing
از خط خارج کردن
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
corrupts
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupt
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
table
از دستور خارج کردن
tabling
از دستور خارج کردن
expectorate
ازشش خارج کردن
disseise
ازتصرف خارج کردن
disarms
از ضامن خارج کردن
write off
از دفتر خارج کردن
swap out
مبادله کردن به خارج
write-off
از دفتر خارج کردن
tabled
از دستور خارج کردن
phase out
به ترتیب خارج کردن
write-offs
از دفتر خارج کردن
spewed
با فشار خارج کردن
ablate
بریدن و خارج کردن
to put out of court
از دستور خارج کردن
exfiltration
خارج کردن از میدان
tables
از دستور خارج کردن
disarmed
از ضامن خارج کردن
defecating
خارج کردن مدفوع
spewing
با فشار خارج کردن
spew
با فشار خارج کردن
to expel
[from]
بزور خارج کردن
[از]
lay on the table
از دستور خارج کردن
disarm
از ضامن خارج کردن
decivilize
از تمدن خارج کردن
spews
با فشار خارج کردن
defecate
خارج کردن مدفوع
defecates
خارج کردن مدفوع
defecated
خارج کردن مدفوع
expelled
منفصل کردن بزور خارج کردن
expels
منفصل کردن بزور خارج کردن
expel
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling
منفصل کردن بزور خارج کردن
tripped
سفر کردن گردش کردن
trip
سفر کردن گردش کردن
trips
سفر کردن گردش کردن
strike off the rolls
از صورت وکلا خارج کردن
unplugged
خارج کردن دو شاخه از سوکت
evacuating
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate
اخراج خارج کردن یا شدن
emitted
بیرون دادن خارج کردن
unplugs
خارج کردن دو شاخه از سوکت
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
unplugging
خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplug
خارج کردن دو شاخه از سوکت
withdrawals
خارج کردن عقب کشیدن
emits
بیرون دادن خارج کردن
reeks
بخار ازدهان خارج کردن
reek
بخار ازدهان خارج کردن
deconcentrate
از حالت تغلیظ خارج کردن
uncouple
از حالت زوجی خارج کردن
withdrawal
خارج کردن عقب کشیدن
bail
عمل خارج کردن اب قایق
to phase out something
به ترتیب خارج کردن چیزی
emit
بیرون دادن خارج کردن
emancipating
از زیر سلطه خارج کردن
emitting
بیرون دادن خارج کردن
emancipates
از زیر سلطه خارج کردن
reeked
بخار ازدهان خارج کردن
emancipated
از زیر سلطه خارج کردن
reeking
بخار ازدهان خارج کردن
emancipate
از زیر سلطه خارج کردن
paddocks
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddock
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
swagger cane
عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
emit
بیرون دادن از خود خارج کردن
emitted
بیرون دادن از خود خارج کردن
emits
بیرون دادن از خود خارج کردن
emitting
بیرون دادن از خود خارج کردن
snake out
خارج کردن کالا از انبار ناو
bowdlerize
قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
breaks
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
to play in or out
با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
break
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
safing
از حالت مسلح بودن خارج کردن
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrance
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entrances
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrancing
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
operated
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
deviation
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
to move one's operation offshore
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
discard
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
stripping crane
جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
deviations
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
discarding
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
importation
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
evicting
خارج کردن خلع ید کردن
evicted
خارج کردن خلع ید کردن
evicts
خارج کردن خلع ید کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com