English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English Persian
expellant خارج کننده دافع
expellent خارج کننده دافع
Other Matches
deodorant برطرف کننده بوی بد ماده دافع بوی بد
deodorants برطرف کننده بوی بد ماده دافع بوی بد
ejector وسیله پرتاب کننده پوکه به خارج
externals ساعت یا سیگنال یکسان کننده در خارج یک وسیله
external ساعت یا سیگنال یکسان کننده در خارج یک وسیله
propulsive دافع
eductor دافع
waterproof دافع اب
loathsome دافع
preclusive دافع
waterproofed دافع اب
repeller دافع
repellents دافع
ejaculatory دافع
expulsive دافع
repellent دافع
water proof دافع اب
waterproofs دافع اب
water repellent دافع اب
hydragogue دافع اب
repulsive دافع
dejectory دافع
icteric دافع یرقان
muzzle brake دافع دهانه
self repelling دافع همدیگر
preventively بطور دافع
bechic دافع سرفه
forbidding دافع ناخوانده
exterminators دافع حشرات
recoil cylinder استوانه دافع
recoil system سیستم دافع
bombproof دافع بمب
buffer body بدنه دافع
exterminator دافع حشرات
antasthmatic دافع تنگی نفس
larvicide دافع کرم حشره
loathful دافع بیرغبت سازنده
ischuretic دافع حبس پول
repulsively بطور زننده یا دافع
buffer دافع اطاق خرج
acopic دافع خستگی و کوفتگی
recoil system دستگاه دافع توپ
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
rejecter دافع دستگاه دفع پارازیت
sledge کشوی عاید و دافع توپ
sledges کشوی عاید و دافع توپ
fungicides ماده دافع یا نابودکننده قارچ
fungicide ماده دافع یا نابودکننده قارچ
rejector دافع دستگاه دفع پارازیت
closed cycle reactor system در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
muzzle bell دافع دهانه شیپوری لوله توپ
muzzle compensator دافع دهانه لوله توپ یا تفنگ
sleighs درشکه برقی دستگاه کشوی عاید و دافع
sleigh درشکه برقی دستگاه کشوی عاید و دافع
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
emunctory مربوط به پاک کردن بینی عضو دافع فضولات بدن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
buffer chamber جان لوله محفظه ضربت گیر محفظه دافع
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
anthelmintic دافع کرم روده مربوط بداروی ضد کرم
weedicide علف کش داروی دافع علف هرز
oil buffer ضربت گیر روغنی یا دافع روغنی
insecticidal دافع حشره مربوط به حشره کشی
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
externally از خارج
out [of] <adv.> خارج [از]
non-combatant خارج از صف
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
per خارج از
outside [of] <adv.> خارج [از]
outed خارج
out- خارج
out خارج
outside خارج
outside در خارج
outsides خارج
outsides در خارج
externals خارج
external خارج
non combatant خارج از صف
aroint خارج شو
non-combatants خارج از صف
out of tune خارج
out of خارج از
abroad خارج
off خارج از
forth of خارج از
off side خارج از خط
out-of- خارج از
derailed از خط خارج کردن
eject خارج کردن
extra regular خارج ازقاعده
extra spectral خارج طیفی
derailing از خط خارج شدن
derailing از خط خارج کردن
cross country خارج از جاده
derails از خط خارج کردن
extra professional خارج حرفهای
exterritorial خارج الملکتی
extra-marital خارج از زناشویی
extra cosmical خارج ازعالم
derails از خط خارج شدن
derailed از خط خارج شدن
extracellular خارج سلولی
derail از خط خارج کردن
extramarital خارج ازدواجی
extramarital خارج از زناشویی
to rule out خارج کردن
extramundane خارج دنیایی
unship خارج کردن
extraterritorial خارج الارضی
extrauterine خارج رحمی
extravascular خارج رگی
from out of town از خارج [از شهر]
to pass off خارج شدن
extragalactic خارج کهکشانی
to fall out خارج شدن
derail از خط خارج شدن
emigration مهاجرت به خارج
eccentrics خارج از مرکز
eccentric خارج از مرکز
fescennine خارج ازاخلاق
from outside از خارج [از شهر]
inaccessible خارج از دسترس
double out 081 خارج
quotients خارج قسمت
emissive خارج شونده
irrelevant خارج از موضوع
endarch متشکل در خارج
abaxile خارج از مرکز
alfresco خارج از منزل
extraneous خارج از قلمروچیزی
discharges خارج کردن
egress خارج شدن
To fall out. از صف خارج شدن
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
standaway خارج از بدن
issue خارج شدن
issued خارج شدن
issues خارج شدن
out of doors خارج ازمنزل
soto uke دفاع از خارج
out- خارج بیرون
off season خارج از فصل
out خارج از حدود
from the outside از خارج [از جایی]
outsides به سمت خارج
outside به سمت خارج
out خارج بیرون
out- خارج از حدود
outed خارج بیرون
quotient خارج قسمت
tort خارج از قرارداد
torts خارج از قرارداد
away دوراز خارج
submultiple خارج قسمت
discharge خارج کردن
outed خارج از حدود
ejected خارج کردن
bring out خارج کردن
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
phase out خارج کردن
out of line خارج از خط جبهه
out of proportion خارج از اندازه
beside the question خارج از موضوع
beside the mark خارج ازموضوع
off key خارج از مایه
outbound خارج ازمحدوده
popping خارج شدن
void خارج شدن
outbound مربوط به خارج
neither here nor there خارج ازموضوع
not to the point خارج از موضوع
outdoors خارج از منزل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com