Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
shunt capacitor	خازن شنت خازن موازی شده فرعی
Other Matches
shunt capacitor	خازن موازی
ondenser	خازن
condenser	خازن
capacitor	خازن
plate of a capacitor	جوشن خازن
condenser plate	جوشن خازن
air capacitor	خازن هوایی
condenser dielectric	دی الکتریک خازن
condenser charge	بار خازن
blocking condenser	خازن انسدادی
coupling capacitor	خازن اتصال
variable condenser	خازن متغیر
vernier capacitor	خازن ورنیهای
variable capacitor	خازن متغیر
variable capacitor	خازن گردان
anti hum condenser	خازن ضد پارازیت
spark condenser	خازن ضد جرقه
adjustable condenser	خازن متغیر
condensive reactance	راکتانس خازن
tubular condenser	خازن لولهای
anti interference capacitor	خازن ضد تداخل
paper condenser	خازن کاغذی
most capacitor	خازن ماس
bypass capacitor	خازن شنتی
calibration capacitor	خازن کالیبراسیون
bypass condenser	خازن شنتی
capacitance of a capacitor	فرفیت خازن
ceramic capacitor	خازن سفالی
permittance	فرفیت خازن
condenser capacity	فرفیت خازن
multiple capacitor	خازن چندگانه
buffer condenser	خازن میانگیر
paper capacitor	خازن کاغذی
blocking capacitor	نوعی خازن
capacity of condenser	فرفیت خازن
mica capacitor	خازن میکایی
mica capacitor	خازن میکا
comperssion capacitor	خازن متراکم
synchronous phase advance	خازن همزمان
mica condenser	خازن میکایی
synchronous condenser	خازن همزمان
ideal capacitor	خازن ایده ال
filter condenser	خازن صافی
series capacitor	خازن سری
grid condenser	خازن شبکه
plate capacitor	خازن صفحهای
fixed capacitor	خازن ثابت
fixed condenser	خازن ثابت
grid capacitor	خازن شبکه
gang capacitor	خازن واریابل
gang tuning condenser	خازن قطاری
gas filled capacitor	خازن گازی
plate condenser	خازن صفحهای
input capacitor	خازن ورودی
filter capacitor	خازن صافی
tubular capacitor	خازن لولهای
discharger of a capacitor	تخلیه خازن
dual capacitor	خازن دوبل
input capacitor	خازن اولیه
electrolytic capacitor	خازن الکتریکی
grid blocking capacitor	خازن شبکه
electrolytic capacitor	خازن الکترولیتی
electrolytic capacitor	خازن الکترولیت
electrolytic condenser	خازن الکترولیتی
telephone condenser	خازن تلفن
heavy current capacitor	خازن جریان قوی
high voltage capacitor	خازن فشار قوی
capacitive resistance	مقاومت فاهری خازن
high tension capacitor	خازن فشار قوی
high potential capacitor	خازن فشار قوی
heavy current condenser	خازن جریان قوی
capacitance of a capacitor	برق پذیری خازن
capacitor	خازن [فیزیک] [مهندسی]
suppression capacitor	خازن پارازیت گیر
trimmer capacitor	خازن نیم متغیر
dry electrolytic condenser	خازن الکترولیتی خشک
bandspread tuning control	خازن میزانسازی موج
low frequency padder	خازن تنظیم بسامد کم
spark quenching condenser	خازن جرقه گیر
quenching condenser	خازن جرقه گیر
padder	خازن تریمر سری
farad	واحد فرفیت خازن
padder	خازن تنظیم بسامد کم
voltage rating of a condenser	ولتاژ اسمی خازن
coupling capacitor	خازن جفت ساز
low loss capacitor	خازن با تلفات دی الکتریک کم
capacitor	ذخیره کننده برق خازن
grid leak condenser detector	اشکارسازی با خازن ومقاومت نشتی
high tension electrolytic capacitor	خازن الکترولیت فشار قوی
multiple series condenser	خازن متغیر چند اتصالی
high frequency trimmer	خازن تنظیم بسامد زیاد
capacitor intel filter	شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
shunted	موازی موازی فرعی
shunts	موازی موازی فرعی
shunt	موازی موازی فرعی
branch extension	اتصال موازی فرعی
magnetic shunt	اتصال شنت موازی فرعی مغناطیسی
parallelled	چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
paralleling	چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
parallelling	چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
parallels	چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
paralleled	چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
parallel	چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
multiple	معماری پردازنده موازی که از چندین ALU و حافظه موازی برای افزایش سرعت پردازش استفاده میکند
MIMD	معماری پردازنده موازی که تعدادی ALU و وسایل حافظه را موازی استفاده میکند تا پردازش سریع داشته باشد
lpt	در DOS نام دستگاهی است که به یکی از درگاههای موازی مربوط می گردد وچاپگرهای موازی می توانندبه ان متصل شوند
subspecies	قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
by pass	بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass	گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype	بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
universal	قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
stbtitle	عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
sublease	اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
parallel	موازی
shunted	موازی
shunt	موازی
shunts	موازی
parallel ruler	خط کش موازی
two parallel lines	دو خط موازی
parallels	موازی
paralleling	موازی
parallelled	موازی
parallelling	موازی
paralleled	موازی
coaxial	موازی
along	موازی با طول
parallel printer	چاپگر موازی
parallel port	درگاه موازی
parallel printing	چاپ موازی
parallel operation	عملیات موازی
parallel operation	عملکرد موازی
parallel operation	عمل موازی
pyeonhi seogi	موازی ایستادن
parallel interface	رابط موازی
serioprallel	دنبالهای و موازی
parallel reading	خواندن موازی
parallel processing	پردازش موازی
parallel processor	موازی پرداز
parallel transmission	انتقال موازی
parallel transmission	مخابره موازی
parallel system	شبکه موازی
parallel storage	انبارش موازی
parallel transmission	ارسال موازی
running in parallel	پردازش موازی
parallel storage	انباره موازی
parallel sheaf	مروحه موازی
parallel run	اجرای موازی
doube bead	گچ بری موازی
parallel processor	پردازنده موازی
shunts	مقاومت موازی
shunt	مقاومت موازی
parallel computer	کامپیوتر موازی
parallel column	ستونهای موازی
parallelling	برابر خط موازی
parallel cells	یاختههای موازی
axially parallel	موازی محوری
antiparalle	موازی ناهمسو
parallel	برابر خط موازی
machinist vise	گیره موازی
parallels	برابر خط موازی
parallel circuit	مدار موازی
parallel access	دستیابی موازی
parallel connection	اتصال موازی
shunt element	عنصر موازی
shunted	مقاومت موازی
paralleling	برابر خط موازی
collimator	موازی ساز
centronics interface	رابط موازی
parallel feed	خورد موازی
parallelled	برابر خط موازی
paralleled	برابر خط موازی
parallel conversion	تبدیل موازی
parallel adder	افزایشگر موازی
half deck	پل فرعی
extrinsic	فرعی
inferior	فرعی
accessorial	فرعی
inferiors	فرعی
incident	فرعی
derivative	فرعی
lateral	فرعی
petty	فرعی
adjunct	فرعی
adjuncts	فرعی
incidents	فرعی
subsidiary	فرعی
subsidiaries	فرعی
minor	فرعی
branch lines	خط فرعی
branch line	خط فرعی
tributary	فرعی
tributaries	فرعی
derivatives	فرعی
ancillary	فرعی
subalterns	فرعی
accessory	فرعی
second class	فرعی
sub dam	سد فرعی
subaltern	فرعی
by	فرعی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com