Dictiornary-Farsi | خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (33 milliseconds)

English	Persian
To vacate a house.	خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )


Other Matches

the house is occupied	خانه خالی نیست
blankest	خانه خالی در صفحه گسترده
blank	خانه خالی در صفحه گسترده
pigenhole	کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy	خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
honeycombs	ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycomb	ارایش شش گوش خانه خانه کردن
blank	1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blankest	1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
honey comb	خانه خانه کردن
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
clackvalve	دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
tout	بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted	بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting	بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touts	بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
vacancy	محل خالی جای خالی
vacancies	محل خالی جای خالی
lyophilization	خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
lady help	زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
deflate	خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
shake down	جیب کسی را کاملا خالی کردن بیتوته کردن
deflating	خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates	خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated	خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
it is but a step to my house	تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
evacuated	خالی کردن
vacates	خالی کردن
vacating	خالی کردن
deplete	خالی کردن
assoil	خالی کردن
evacuates	خالی کردن
knock out	خالی کردن
to clear out	خالی کردن
purges	خالی کردن
discharge	خالی کردن
turn out <idiom>	خالی کردن
drains	خالی کردن اب
draining	خالی کردن اب
evacuating	خالی کردن
purged	خالی کردن
to work off	خالی کردن
discharges	خالی کردن
vented	خالی کردن
vent	خالی کردن
depleted	خالی کردن
depletes	خالی کردن
clear out	خالی کردن
depleting	خالی کردن
to load off	خالی کردن
vacated	خالی کردن
evacuate	خالی کردن
give way	جا خالی کردن
clear-out	خالی کردن
vacate	خالی کردن
purge	خالی کردن
venting	خالی کردن
vents	خالی کردن
unloads	خالی کردن
to cleanovt	خالی کردن
to give vent to one's wrath	دق دل را خالی کردن
let out	خالی کردن
drained	خالی کردن اب
drain	خالی کردن اب
to play a gun on	خالی کردن
unload	خالی کردن
to offload	خالی کردن
unloaded	خالی کردن
let off	خالی کردن
mansion house	خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
dirndl	نوعی دامن بلند با کمر بلند
relieve one's feeling	دل خود را خالی کردن
to vent oneself	دل خود را خالی کردن
weasel	شانه خالی کردن
quails	شانه خالی کردن
shrinks	شانه خالی کردن از
quail	شانه خالی کردن
exhaustible	قابل خالی کردن
weasels	شانه خالی کردن
disgorging	خالی کردن ریختن
flinching	شانه خالی کردن
To vacate the field .	میدان را خالی کردن
to open one's mind	دل خود را خالی کردن
flinches	شانه خالی کردن
decant	اهسته خالی کردن
to break bulk	خالی کردن بار
flinch	شانه خالی کردن
flinched	شانه خالی کردن
disgorge	خالی کردن ریختن
discharge	خالی کردن باتری
shrinking	شانه خالی کردن از
elutriate	اهسته خالی کردن
shrink	شانه خالی کردن از
walk out on	خالی ازسکنه کردن
unload	خالی کردن اندوه
unload	خالی کردن بار
bleneh	شانه خالی کردن
shirked	شانه خالی کردن از
vent	خالی کردن خشم
flecker	خال خالی کردن
discharge	خالی کردن گلوله
repudiate	شانه خالی کردن
shirk	شانه خالی کردن از
pumps	با تلمبه خالی کردن
decanting	اهسته خالی کردن
to let off	خالی کردن بخشودن
pump	با تلمبه خالی کردن
diffusion	خالی کردن بار
dispeople	خالی ازسکنه کردن
desolate	خالی از سکنه کردن
disgorges	خالی کردن ریختن
pumped	با تلمبه خالی کردن
lade	با ملاقه خالی کردن
unpeople	خالی از سکنه کردن
beat	شانه خالی کردن
cop-out	شانه خالی کردن
disgorged	خالی کردن ریختن
shirks	شانه خالی کردن از
evade	شانه خالی کردن
decants	اهسته خالی کردن
shirk	شانه خالی کردن
shirking	شانه خالی کردن از
to touch off	درکردن خالی کردن
off one's chest <idiom>	خودرا خالی کردن
decanted	اهسته خالی کردن
To let off steam . To get it off ones chest.	دل خود را خالی کردن
manspace	جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
let off <idiom>	خالی کردن (تفنگ)،منبسط کردن
tip	خالی کردن سرازیر کردن نوک
tipping	خالی کردن سرازیر کردن نوک
emptied	خالی کردن تهی شدن
deflate	باد چیزی را خالی کردن
poops	باد وگازمعده را خالی کردن
hollows	پوک شدن خالی کردن
poop	باد وگازمعده را خالی کردن
hollow	پوک شدن خالی کردن
aspirate	خالی کردن بیرون کشیدن
aspirates	خالی کردن بیرون کشیدن
aspirating	خالی کردن بیرون کشیدن
let down	باد [لاستیک را] خالی کردن
emptiest	خالی کردن تهی شدن
emptier	خالی کردن تهی شدن
to emtpy [your] glass in one gulp [at a gulp]	جام را یک نفس خالی کردن
To clean someone out.	جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
to c. ata difficulty	ازسختی شانه خالی کردن
empties	خالی کردن تهی شدن
empty	خالی کردن تهی شدن
toft	عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
our neighbour door	کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
hound's tooth check	طرح خانه خانه مورب پارچه
houndstooth check	طرح خانه خانه مورب پارچه
homebody	ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
tricotine	پارچه زبر لباسی خانه خانه
asterisks	پر کردن محل دهدهی خالی با علامت *
lie-down	از زیرکار شانه خالی کردن درازکشیدن
to overrun one's duty	از انجام وفیفه شانه خالی کردن
lie down	از زیرکار شانه خالی کردن درازکشیدن
shrink one's duty	از انجام وظیفه شانه خالی کردن
eviscerate	خالی کردن نیروی چیزی راگرفتن
To shirk ones responsibility .	اززیر با رمسئولیت شانه خالی کردن
flushing	خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
flush	خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
flushes	خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
to come away empty-handed	با دست خالی [معامله ای را] ترک کردن
asterisk	پر کردن محل دهدهی خالی با علامت *
Honey comb design	طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
pad character	کاراکتر میانگیر برای پر کردن فصای خالی
quadding	درج فضای خالی در متن برای پر کردن خط
to d. up a liquid	مایعی را باچمچه ومانندان برداشتن یا خالی کردن
exalt	بلند کردن
elevates	بلند کردن
throw up	بلند کردن
elevate	بلند کردن
exalts	بلند کردن
exalting	بلند کردن
erecting	بلند کردن
upraise	بلند کردن
heightening	بلند کردن
heighten	بلند کردن
heightens	بلند کردن
erect	بلند کردن
heist	بلند کردن
erects	بلند کردن
heists	بلند کردن
erected	بلند کردن
elevating	بلند کردن
heightened	بلند کردن
lift	بلند کردن
lifting	بلند کردن
heave	بلند کردن
hoists	بلند کردن
heaved	بلند کردن
hoisted	بلند کردن
lifted	بلند کردن
hoist	بلند کردن
to kick up	با پا بلند کردن
to throw up	بلند کردن
walk off with	بلند کردن
lifts	بلند کردن