Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
betterment
خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
Other Matches
cost of maintenance
هزینه نگهداری و ترمیم نفقه و خرجی
cost saving
درامد حاصل از تقلیل هزینه
scope
منظور از عملیات
margin land
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
cadastral surveys
عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
mark up price inflation
تورم ناشی از افزایش قیمت نسبت به هزینه
anti collision light
چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
cost indexes
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
cybernation
کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
costing
مشخص کردن هزینه عملیات
certificate of expenditure
صورت هزینه
expansion path
مسیر افزایش حجم عملیات بنگاه گر یک نقشه منحنیهای متساوی التولید
bill of costs
صورت هزینه دادرسی
expense accounts
صورت هزینه حساب خرج
expense account
صورت هزینه حساب خرج
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
log
کارنامه صورت عملیات سفرنامه کشتی
logs
کارنامه صورت عملیات سفرنامه کشتی
notations
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند
notation
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند
gains
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gained
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gain
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
operation
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
safe mode
حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
raw wool
پشم خام
[پشمی که هیچگونه عملیات سفیدگری یا شستشو روی آن صورت نگرفته باشد.]
postfix
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند به طوری که عملگر پس از عملوند می آید
plotter
رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotters
رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
notation
عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
notations
عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
prefix notation
عملیات ریاضی به صورت منط ق به طوری که عملگر پیش از عملوندها فاهر میشود و نیازی به کروشه نیست
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
Intel
محدوده پردازنده ها ساخت intel که حاوی قط عاتی هستند که برای افزایش کارایی به کار می روند در صورت کار با چند رسانهای و ارتباطات
reverse
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverses
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversing
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversed
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
suffix notation
عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید
mirrors
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirror
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrored
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
increase
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
cost of living
خرجی
spending money
خرجی
frugality
کم خرجی
alimony
خرجی
sumptuary
خرجی
money for expenditure
خرجی
sumption
خرجی
inexpensiveness
کم خرجی
bulking
افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
accretion
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
subsistence
معاش خرجی
maintenance
گذران خرجی
maintenance
حمایت خرجی
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
parsimony
صرفه جویی کم خرجی
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
nonsupport
عدم پرداخت خرجی یا نفقه
charge and discharge statements
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
supercharge
خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
wagners law
براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
multiplier principle
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
natural rate hypothesis
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
the d. take him
بلا بگیرد
to burn the food
بگذارند غذا ته بگیرد
he has raving mad
بودکه کسی جلواورانمیتوانست بگیرد
He muddles the water to catch fish .
<proverb>
آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
cartful
انچه دریک گاری جا بگیرد
lighterage
هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
bain-marie
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water quench
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
waterbath
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water bath
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
confidence level
احتمالی که یک عدد در محدوده قرار بگیرد
complete substitution
وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
She found it hard to make up her mind.
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagated
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
alternative
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternatives
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
trundle bed
تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
counter check
چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
reductions
تقلیل
cut back
تقلیل
reduction
تقلیل
diminution
تقلیل
reductional
تقلیل
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
diaper pattern
طرح گل و بلبل تکراری
[بطوری که کل متن فرش را در بر بگیرد.]
CB
رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
reducible
تقلیل پذیر
depauperate
تقلیل یافته
depletion
رگ زنی تقلیل
reducer
تقلیل دهنده
diminish
تقلیل یافتن
diminishes
تقلیل یافتن
cut
تقلیل دادن
cuts
تقلیل دادن
reduces
تقلیل دادن
reduces
تقلیل یافتن
reducing
تقلیل دادن
reducing
تقلیل یافتن
depopulation
تقلیل نفوس
reduce
تقلیل دادن
depletable
تقلیل یافتنی
reduce
تقلیل یافتن
reduction coefficient
ضریب تقلیل
reduction of armamentes
تقلیل تسلیحات
lessening
تقلیل یافتن
cut back
تقلیل دادن
lessens
تقلیل یافتن
monetary contraction
تقلیل پول
weakens
تقلیل دادن
weakening
تقلیل دادن
weakened
تقلیل دادن
weaken
تقلیل دادن
data reduction
تقلیل داده ها
lessened
تقلیل یافتن
lessen
تقلیل یافتن
reduction ratio
ضریب تقلیل
reductive
تقلیل دهنده
deflation
تقلیل قیمتها
deceleration lane
خط تقلیل سرعت
You cannot make a silk purse out of a sows ear .
<proverb>
هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
diminished
: تقلیل یافته کاسته
irreducible
غیر قابل تقلیل
deflation
تقلیل میزان پول
single reduction
تقلیل سرعت تکی
reduction of capital
تقلیل سرمایه شرکت
depletion
تقلیل درامد ملی
partial reduction coefficient
ضریب تقلیل جزئی
diminished
[قوس تقلیل یافته]
depleted
تقلیل درامد ملی
depletes
تقلیل درامد ملی
deplete
تقلیل درامد ملی
depleting
تقلیل درامد ملی
scrimp
نحیف تقلیل دادن
reduced form
فرم تقلیل یافته
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
hypothermal
وابسته به تقلیل درجه حرارت
lessening
کمتر کردن تقلیل دادن
attenuates
تقلیل دادن دقیق شدن
reductase
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
uncurtailed bars
ارماتور بدون تقلیل مقطع
lessen
کمتر کردن تقلیل دادن
cost reduction
تقلیل قیمت تمام شده
attenuated
تقلیل دادن دقیق شدن
lessened
کمتر کردن تقلیل دادن
attenuating
تقلیل دادن دقیق شدن
diminishing utility
قانون تقلیل تمایل به مصرف
lessens
کمتر کردن تقلیل دادن
cut down
خلاصه کردن تقلیل دادن
attenuate
تقلیل دادن دقیق شدن
regional breakpoint
نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
disrate
پست کردن تقلیل رتبه دادن
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
When we get this project off the ground we can relax.
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
cost contract
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
haplosis
تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
high yield
پر بازده
feedback
بازده
returning
بازده
returned
بازده
returns
بازده
efficiency
بازده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com