Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
dry mouth
خشکی دهان
[پزشکی]
dry mouth syndrome
خشکی دهان
[پزشکی]
xerostomia
خشکی دهان
[پزشکی]
Other Matches
slaver
گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
slaver
اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن
To pass the news by word of mouth .
خبری را در دهان به دهان پخش کردن
rictus
گشادی دهان چاک دهان پرندگان
stomal
دهان دار وابسته به دهان
kiss of life
تنفس مصنوعی دهان به دهان
expired air method
روش دهان به دهان method mouth to mouth :syn
dry gap bridge
پل خشکی
drouth
خشکی
crispness
خشکی
barrenness
خشکی
aridity
خشکی
drought
خشکی
droughts
خشکی
xeransis
خشکی
stiffness
خشکی
rigidity
خشکی
dry land
خشکی
land n
خشکی
terra firma
خشکی
constipation
خشکی
leanness
خشکی
parchedness
خشکی
land
خشکی
dryness
خشکی
mainland
خشکی
zerophytes
خشکی پسند
loosening
از خشکی در اوردن
landfalls
دیدن خشکی
landings
ورود به خشکی
landward
بسوی خشکی
aground
به خشکی نشسته
spit
یک نقطه از خشکی
spits
یک نقطه از خشکی
landfall
دیدن خشکی
landlocked
محصور در خشکی
landlocked
محاط در خشکی
waterfronts
پیشرفتگی خشکی در اب
waterfront
پیشرفتگی خشکی در اب
loosened
از خشکی در اوردن
loosen
از خشکی در اوردن
loosens
از خشکی در اوردن
stiff neck
خشکی گردن
huskiness
درشتی خشکی
hypnotic rigidity
خشکی هیپنوتیسمی
land breeze
باد خشکی
lands man
اهل خشکی
landsman
اهل خشکی
landing
ورود به خشکی
corkiness
سبکی خشکی
constipate
خشکی اوردن
xerophytes
خشکی پسند
overland
از راه خشکی
overland route
راه خشکی
absolute drought
خشکی مطلق
ankylosis
خشکی بند
catatonic rigidity
خشکی کاتاتونیایی
chapt
خشکی زدن
terraqueous
شامل خشکی ودریا
eschar
خشکی پوست زخم
landside
طرف روبه خشکی
terrarium
نمایشگاه جانوران خشکی
land lubber
ادم خشکی مانده
spit
پیشرفت خشکی در دریا
He is curt ( rigid , strict ) .
آدم خشکی است
spits
پیشرفت خشکی در دریا
land carriage
حمل و نقل خشکی
welter
درهم و برهمی خشکی
dyschezia
خشکی مزاج
[پزشکی]
chap
خشکی زدن پوست
costiveness
خشکی مزاج
[پزشکی]
constipation
خشکی مزاج
[پزشکی]
amphibian vehicle
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
overland mail
پستی که از راه خشکی برود
land
به خشکی امدن پیاده شدن
road haulier
حمل کننده کالا از طریق خشکی
landfalls
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
portage
حمل قایق سبک روی خشکی
landsman
کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
landfall n
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
holm
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
horse
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
plays
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
gaff
میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
landing net
تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
astomatous
بی دهان
slobbers
اب دهان
astomatal
بی دهان
spittle
اب دهان
slobbered
اب دهان
saliva
اب دهان
slobber
اب دهان
slobbering
اب دهان
unmuffle
دهان
puss
دهان
mouths
دهان
jibbing
دهان
mouthed
دهان
jib
دهان
jibbed
دهان
potato box
دهان
chops
دهان
gobs
دهان
gob
دهان
jibs
دهان
mouthing
دهان
mouth
دهان
polystomatous
دهان
OS
دهان
polystome
دهان
openmouthed
دهان باز
cyclostomatous
دهان گرد
gymnostomous
برهنه دهان
palates
سقف دهان
peroral
از راه دهان
slobber
دهان را اب انداختن
stomatous
دهان دار
palate
سقف دهان
stoma
شکاف دهان
stomatal
دهان دار
fomalhaut
دهان ماهی
insalivate
اب دهان زدن به
stomatal
وابسته به دهان
stomatic
شبیه دهان
stomatitis
ورم دهان
microstomous
کوچک دهان
mouthy
دهان دار
fetid
گند دهان
neb
پوزه دهان
stomatology
دهان پزشکی
rictus
چاک دهان
cyclostomate
دهان گرد
spits
اب دهان خدو
mouthing
در دهان گذاشتن
mouths
در دهان گذاشتن
mouthwashes
دهان شویه
scolds
ادم بد دهان
scolded
ادم بد دهان
scold
ادم بد دهان
halitosis
گند دهان
mouthed
در دهان گذاشتن
mouth
در دهان گذاشتن
reek
بخار دهان
reeked
بخار دهان
reeking
بخار دهان
say a mouthful
<idiom>
حرف دهان پر کن
spit
اب دهان خدو
reeks
بخار دهان
mum's the word
<idiom>
دهان قرص
mouthwash
دهان شویه
mouth-watering
دهان آب انداز
astomatal
فاقد دهان
gagging
دهان باز کن
slobbered
دهان را اب انداختن
gagged
دهان باز کن
to shut up
دهان بستن
slobbers
دهان را اب انداختن
throats
صدا دهان
throat
صدا دهان
oral
از راه دهان
gag
دهان باز کن
toho
دهان ببر
gags
دهان باز کن
orals
از راه دهان
slobbering
دهان را اب انداختن
widemouthed
دهان باز
spiracular
شبیه سوراخ دهان
chops
دهان
[اصطلاح روزمره]
mush
[British E]
دهان
[اصطلاح روزمره]
maw
دهان
[اصطلاح روزمره]
gob
[British E]
دهان
[اصطلاح روزمره]
trap
دهان
[اصطلاح روزمره]
fetor oris
بدبویی دهان
[پزشکی]
to escape one's lips
از دهان کسی در رفتن
halitosis
بدبویی دهان
[پزشکی]
bad breath
بدبویی دهان
[پزشکی]
toadfish
ماهی دهان گشاددریایی
swearer
ادم بد دهان وفحاش
stomatogastric
وابسته به دهان ومعده
sound off
مزه دهان کسیرافهمیدن
jaws
دهان
[اصطلاح روزمره]
yap
[American E]
دهان
[اصطلاح روزمره]
To muzzle the people.
دهان مردم را بستن
screw up
غنچه کردن دهان
bazoo
[American E]
دهان
[اصطلاح روزمره]
pie hole
[American E]
دهان
[اصطلاح روزمره]
throw to the wolves
<idiom>
به دهان گرگ انداختن
cake-hole
[British E]
دهان
[اصطلاح روزمره]
blurt
از دهان بیرون انداختن
muzzling
دهان بند دهنه
spit
اب دهان پرتاب کردن
spits
اب دهان پرتاب کردن
mug
ساده لوح دهان
mugged
ساده لوح دهان
mugging
ساده لوح دهان
mugs
ساده لوح دهان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com