Dictiornary-Farsi | خلاصه مختصر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (10 milliseconds)

English	Persian
summaries	خلاصه مختصر
summary	خلاصه مختصر
apercu	خلاصه مختصر


Search result with all words

outline	مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined	مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines	مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining	مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
out lawry	طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
Other Matches

epitomist	شخصی که کتابی را خلاصه کند خلاصه نویس
digest	خلاصه کردن و شدن خلاصه
digesting	خلاصه کردن و شدن خلاصه
digests	خلاصه کردن و شدن خلاصه
digested	خلاصه کردن و شدن خلاصه
precise	مختصر کردن مختصر
outlining	خلاصه خلاصه کردن
outlines	خلاصه خلاصه کردن
outline	خلاصه خلاصه کردن
outlined	خلاصه خلاصه کردن
terser	مختصر
terse	مختصر
viz	مختصر
concise	مختصر
abridged	مختصر
succinct	مختصر
summary	مختصر
abbreviated	مختصر
abstracted	مختصر
grammalogue	مختصر
compend	مختصر
shortest	مختصر
febricula	تب مختصر
tersest	مختصر
shorter	مختصر
gnomical	مختصر
short	مختصر
little	مختصر
laconically	مختصر گو
laconic	مختصر گو
partial	مختصر
briefer	مختصر
succinct <adj.>	مختصر
tis	مختصر ti is
short <adj.>	مختصر
briefed	مختصر
epitome	مختصر
fleeting <adj.>	مختصر
curt <adj.>	مختصر
briefest	مختصر
brief	مختصر
synoptic	مختصر
concise <adj.>	مختصر
summaries	مختصر
sum	مختصر
sums	مختصر
incomprehensive	مختصر
short term	مختصر
telegraphic	تلگرافی مختصر
flashes	روشنایی مختصر
squabble	نزا مختصر
concisely	بطور مختصر
brief	کوتاه مختصر
briefed	کوتاه مختصر
pithy	مختصر ومفید
grind out	پیشروی مختصر
briefer	کوتاه مختصر
tots	یادداشت مختصر
squabbles	نزا مختصر
click	صدای مختصر
curtails	مختصر نمودن
synopses	اجمال مختصر
squabbled	نزا مختصر
synopsis	اجمال مختصر
brachygraphy	مختصر نویسی
curtailing	مختصر نمودن
tot	یادداشت مختصر
curtailed	مختصر نمودن
curtail	مختصر نمودن
shorthand	مختصر نویسی
contracted	مختصر محدود
briefest	کوتاه مختصر
squabbling	نزا مختصر
clicks	صدای مختصر
snacks	خوراک مختصر
paraph	امضای مختصر
nodding acquaintance	آشنایی مختصر
my initials are s.h	امضای مختصر من
let us be brief	مختصر کنیم
lacanic	مختصر و مفید
inking	اطلاع مختصر
velitation	جنگ مختصر
snack	خوراک مختصر
petit mal	صرع مختصر
short and sweet <idiom>	مختصر ومفید
clicked	صدای مختصر
tiffin	ناهار مختصر
simplifier	مختصر کننده
shortener	مختصر کننده
scumble	مالش مختصر
potluck	غذای مختصر
handlist	فهرست مختصر
tendencies	علاقه مختصر
comedietta	کمدی مختصر
cheep	اشاره مختصر
flashed	روشنایی مختصر
briefly speaking	مختصر کنیم
compendium	مختصر کوتاهی
tendency	علاقه مختصر
flash	روشنایی مختصر
abridge	مختصر کردن
abriviated addressing	ادرس مختصر شده
simplifications	تسهیل مختصر سازی
simplification	تسهیل مختصر سازی
briefly <adv.>	بصورت مختصر و مفید
shortens	مختصر کردن کاستن
shortened	مختصر کردن کاستن
shorten	مختصر کردن کاستن
abbreviating	مختصر یا مفید کردن
curtly <adv.>	بصورت مختصر و مفید
abbreviates	مختصر یا مفید کردن
compendiously <adv.>	بصورت مختصر و مفید
abbreviate	مختصر یا مفید کردن
blockhouse	بنای استحکامی مختصر
bowing acquaintance	آشنایی مختصر سلامی و بس
compendious	موجز مختصر ومفید
metastable	دارای ثبات مختصر
look in	دیدن کردن مختصر
spot	زمان مختصر لحظه
spots	زمان مختصر لحظه
in a nutshell	بطور خیلی مختصر
prospectus	شرح حال مختصر
prospectuses	شرح حال مختصر
bywords	اشاره یانگاه مختصر
byword	اشاره یانگاه مختصر
pittance	کمک هزینه مختصر
pull	برتری جزئی و مختصر
pulls	برتری جزئی و مختصر
feather	فشار مختصر به گاز
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی
multocular	مختصر و مفید کوتاه و سودمند
step in	بازدید مختصر وکوتاهی کردن
simplifcation	ساده گردانی مختصر سازی
to d. into a book	نگاه مختصر بکتابی کردن
billets	ورقه جیره یادداشت مختصر
smacked	چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
blinked	نادیده گرفته نگاه مختصر
blink	نادیده گرفته نگاه مختصر
smack	چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacks	چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplifications	ساده گردانی مختصر سازی
billet	ورقه جیره یادداشت مختصر
simplification	ساده گردانی مختصر سازی
billeted	ورقه جیره یادداشت مختصر
billeting	ورقه جیره یادداشت مختصر
blinks	نادیده گرفته نگاه مختصر
flashed	ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
nuance	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
flash	ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
nuances	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
flashes	ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
surveyed	خلاصه
extraction	خلاصه
resumed	خلاصه
quintes sence	خلاصه
scantling	خلاصه
in one world	خلاصه
survey	خلاصه
surveys	خلاصه
resume	خلاصه
compendium	خلاصه
resumes	خلاصه
shorter	خلاصه
summary	خلاصه
in fine	خلاصه
summaries	خلاصه
in one word	خلاصه
in a word	خلاصه
abstracts	:خلاصه
abstracting	:خلاصه
comprisal	خلاصه
resuming	خلاصه
ens	خلاصه
condensation	خلاصه
abstract	:خلاصه
shortest	خلاصه
short	خلاصه
roundup	خلاصه
upshot	خلاصه
synopsis	خلاصه
brief	خلاصه
concise <adj.>	خلاصه
curt <adj.>	خلاصه
fleeting <adj.>	خلاصه
short <adj.>	خلاصه
succinct <adj.>	خلاصه
briefer	خلاصه
in short	خلاصه
briefed	خلاصه
briefest	خلاصه
abridgment	خلاصه
brief description	خلاصه
synopses	خلاصه
epitome	خلاصه
roundups	خلاصه
luncheonette	رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
That is it in a nutshell.	موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
luncheonettes	رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
to run in to a person	دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
abstracter	خلاصه کننده