English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
Langhing is improper at a funeral. خندیدن در مراسم تدفین کار صحیحی نیست
Other Matches
exequies مراسم تدفین
burials زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
burial زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
funeral home محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
landscape carpet فرش دور نما [فرش چشم انداز] [عده ای آن را طرح گورستان می نامند با عقیده به اینکه این طرح در مراسم تدفین بکار می رفته است. نمای کلی فرش جلوه ای از خانه ها و درختان و حالت عادی زندگی را نشان داده.]
you did right کار صحیحی کردید
loose sentence جملهای که مفهوم صحیحی نداشته باشد
an unprincipled conduct رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
death gravity حق تدفین
entombment تدفین
burial تدفین
burials تدفین
interment تدفین
emergency burial تدفین اضطراری
interment ایین تدفین
Easter Sepulchre تشریفات مذهبی تدفین
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
giggles ول خندیدن
chortles خندیدن
chortling خندیدن
giggled ول خندیدن
giggle ول خندیدن
to smile at خندیدن به
giggling ول خندیدن
chortled خندیدن
in stitches <idiom> خندیدن
chortle خندیدن
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
risibility توانایی خندیدن
snickered باصدا خندیدن
snickering باصدا خندیدن
snickers باصدا خندیدن
sniggering زیر لب خندیدن
sniggered زیر لب خندیدن
simpering بیجا خندیدن
giglet خندیدن است
yuk قاهقاه خندیدن
giglot خندیدن است
snigger زیر لب خندیدن
snicker باصدا خندیدن
tolaugh.atany thing بچیزی خندیدن
sniggers زیر لب خندیدن
to force a laugh بزور خندیدن
simper بیجا خندیدن
simper سفیهانه خندیدن
simpered بیجا خندیدن
simpered سفیهانه خندیدن
simpers بیجا خندیدن
simpers سفیهانه خندیدن
laugh in one's sleeve زیر لب خندیدن
simpering سفیهانه خندیدن
digit نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
digits نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
whicker بع بع کردن زیر لب خندیدن
chuckles پیش خود خندیدن
To laugh in someones face. به ریش کسی خندیدن
chuckling پیش خود خندیدن
chuckling بادهان بسته خندیدن
to laugh boisterously باصدای بلند خندیدن
chuckled پیش خود خندیدن
chuckle بادهان بسته خندیدن
chuckled بادهان بسته خندیدن
laughs خندیدن خندان بودن
laughed خندیدن خندان بودن
chuckle پیش خود خندیدن
chuckles بادهان بسته خندیدن
laugh خندیدن خندان بودن
to laugh to scorn خندیدن به ریشخند کردن
derided بکسی خندیدن استهزاء کردن
derides بکسی خندیدن استهزاء کردن
deriding بکسی خندیدن استهزاء کردن
titters پوزخند زدن ترتر خندیدن
tittering پوزخند زدن ترتر خندیدن
tittered پوزخند زدن ترتر خندیدن
deride بکسی خندیدن استهزاء کردن
The laugh(talk) loudly. بلند خندیدن (حرف زدن )
titter پوزخند زدن ترتر خندیدن
rituals مراسم
ceremonies مراسم
ceremony مراسم
funerals مراسم دفن
funeral مراسم دفن
pageants مراسم مجلل
pageant مراسم مجلل
ceremony مراسم نظامی
chalice جام [در مراسم]
ceremonies مراسم نظامی
goblet جام [در مراسم]
burial service مراسم دفن
morning parade مراسم صبحگاه
massing مراسم عشاء ربانی
masses مراسم عشاء ربانی
mass مراسم عشاء ربانی
funerals مراسم تشییع جنازه
karma سرنوشت مراسم دینی
calebrate بجا اوردن مراسم
general muster مراسم اجتماعی عمومی
sacramental وابسته به مراسم مذهبی
goblet گیلاس شراب [در مراسم]
chalice گیلاس شراب [در مراسم]
rite مراسم تشریفات مذهبی
funeral مراسم تشییع جنازه
Commemoration services were held . مراسم یاد بودانجام شد
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
betroth مراسم نامزدی بعمل اوردن
christening مراسم تعمید ونامگذاری بچه
To perform the marriage ceremony. مراسم عقد راجاری کردن
funerary وابسته به مراسم تشییع جنازه
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
side honors مراسم ادای احترام در میزپاس
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
solemnity ایین تشریفات مراسم سنگین
last rites مراسم دفن و کفن و دعای ختم
guard mount مراسم تعویض پاسدار قدیم یاجدید
check-in نام نویسی کردن مراسم ورود
events to mark the Day of German Unity مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
check-ins نام نویسی کردن مراسم ورود
check in نام نویسی کردن مراسم ورود
communicant اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
sacramentalism اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
taperer حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
communicants اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
last rites مراسم مذهبی که کمی پیش از مرگ انجام میشود
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
blessed sacrament مراسم عشاء ربانی که با نان وشراب برگزار میشود
bar mitzvahs پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
bar mitzvah پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
yule log کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
exequy مراسم تشییع جنازه مشایعت کنندگان جنازه مجلس ترحیم
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
evening parade رژه شامگاه مراسم شامگاه
retreats مراسم شامگاه شیپور شامگاه
retreating مراسم شامگاه شیپور شامگاه
retreated مراسم شامگاه شیپور شامگاه
retreat مراسم شامگاه شیپور شامگاه
secondary نیست
he takes no notice of it نیست
it is well enough بد نیست
auxiliaries نیست
auxiliary نیست
he is not of our number از ما نیست
isn't نیست
aint نیست
Plug and Play یچ نیست
It's not new. نو نیست.
storage می نیست
temporary storage می نیست
Such is not the case . That is not so. اینطور نیست
There is nothing wrong with you . You are all right . هیچیت نیست
I dont remember ( recall ) . یادم نیست
he is not willing to go نیست برود
he is out of his senses بهوش نیست
he is out of huomor سر خلق نیست
he is out of huomor سر دماغ نیست
he is rather i. than sick ناخوش نیست
he knows a thing or two بی تجربه نیست
he is none of my friends او از دوستان من نیست
he is a bad husband صرفه جو نیست
he has nothing in him کسی نیست
It is not advisable . It is inexpedient. صلاح نیست
close the door please اگرزحمت نیست
cold is merely privative گرما نیست
It is all right . It is o. k. طوری نیست
dont mention it چیزی نیست
no object چیزی نیست
It cant be helped. چاره ای نیست
static که پویا نیست
the ice is treach erous یخ محکم نیست
no matter چیزی نیست
i do not have it in me از من ساخته نیست
needn't لازم نیست
it's only me کسی نیست
Nevermind! مهم نیست !
there is no hurry شتابی نیست
there is no hurry عجلهای نیست
that is wrong درست نیست
that is not it این نیست
my health is tolerable حالم بد نیست
niet le fait کار او نیست
no hurry عجلهای نیست
that depends معلوم نیست
it needs not لازم نیست
it lies beyond his competence در صلاحیت او نیست
if you please اگرزحمت نیست
inextinct نیست نشده
you are written حق با شما نیست
to make no mention of ذکری از ان نیست
it has escaped my remembrance یاد نیست
it is immaterial چیزی نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com