Dictiornary-Farsi | خوابگاه و خوراک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
boarding house	خوابگاه و خوراک
boarding houses	خوابگاه و خوراک


Other Matches

gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
chambers	خوابگاه
doss	خوابگاه
dorm	خوابگاه
cabin	خوابگاه
cubicles	خوابگاه
cubicle	خوابگاه
dorms	خوابگاه
cabins	خوابگاه
chamber	خوابگاه
bed chamber	خوابگاه
bedchamber	خوابگاه
bedroom	خوابگاه
bedrooms	خوابگاه
sleeping room	خوابگاه
garderobe	خوابگاه
garde robe	خوابگاه
excubitorium	خوابگاه رومی
accommodation for the night	خوابگاه برای یک شب
dormitory-suburb	خوابگاه کارگران
youth hostel	خوابگاه جوانان
refugee hostel	خوابگاه پناهندگان
berthed	خوابگاه کشتی
bunkhouse	ساختمان خوابگاه
berths	خوابگاه کشتی
berthing	خوابگاه کشتی
sleeping carriage	خوابگاه قطار
berth	خوابگاه کشتی
driver's dormitory	خوابگاه رانندگان
chamber	اتاق خواب خوابگاه
statem room	خوابگاه افسران ناو
lucarne	پنجره عمودی خوابگاه
chambers	اتاق خواب خوابگاه
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
wagon lit	اطاق ترن دارای خوابگاه
accommodation date	تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
bunk	حرف توخالی وبی معنی خوابگاه
board and lodging	خوابگاه با پذیرایی غذا [در مهمانسرا یا هتل]
bunks	حرف توخالی وبی معنی خوابگاه
mafrash	مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
repast	خوراک
repasts	خوراک
tacking	خوراک
at mess	سر خوراک
mess	:یک خوراک
messes	:یک خوراک
nutrition	خوراک
fare	خوراک
fared	خوراک
tacks	خوراک
tacked	خوراک
tack	خوراک
meats	خوراک
meat	خوراک
fares	خوراک
butterpump	غم خوراک
food	خوراک
tucker	خوراک
nutriments	خوراک
nutriment	خوراک
messmate	هم خوراک
viands	خوراک
feeds	خوراک
passage money	خوراک
victuals	خوراک
pabulum	خوراک
feed	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
foods	خوراک
keep	خوراک
intakes	خوراک
faring	خوراک
keeps	خوراک
chow	خوراک
chows	خوراک
intake	خوراک
nourishment	خوراک
junk food	گنده خوراک
piece de resistance	خوراک اصلی
nourish	خوراک دادن
frugal food	خوراک ساده
nourished	خوراک دادن
preparation of food	تهیه خوراک
queasiness	سنگینی خوراک
viand	خوراک ماکولات
sitophobia	خوراک هراسی
to give to eat	خوراک دادن
to d. up	خوراک گذاردن
timbale	خوراک دلمه
nourishes	خوراک دادن
slipslop	خوراک ابکی
meal time	موقع خوراک
health food	خوراک بهداشتی
feedstuff	خوراک حیوانات
eating house	خوراک پزخانه
insect	کرم خوراک
health foods	خوراک بهداشتی
insects	کرم خوراک
plats du jour	خوراک روز
at meat	سر خوراک یا غذا
plat du jour	خوراک روز
junk foods	گنده خوراک
food stamps	تمبر خوراک
food gathering	خوراک اوری
feeder	خوراک دهنده
feeders	خوراک دهنده
meal time	وقت خوراک
autotroph	خوراک ساز
kingfisher	ماهی خوراک
cannon fodder	خوراک توپ
heterotroph	خوراک گیر
eating	خورد و خوراک
eating	خوش خوراک
food stamp	تمبر خوراک
chop house	خوراک خانه
treat	خوراک رایگان
grubs	خوراک خواربار
regale	خوراک لذیذ
regaled	خوراک لذیذ
regales	خوراک لذیذ
regaling	خوراک لذیذ
aliment	خوراک دادن
support [nourish, feed]	خوراک دادن
dosage	یک خوراک دارو
gourmet	خوراک شناس
grubbed	خوراک خواربار
treats	خوراک رایگان
recipe	خوراک دستور
dishes	سینی خوراک
recipes	خوراک دستور
slops	خوراک ابکی
hors d'oeuvre	پیش خوراک
hors d'oeuvres	پیش خوراک
suave	خوش خوراک
dish	سینی خوراک
gourmets	خوراک شناس
grub	خوراک خواربار
dosages	یک خوراک دارو
dosing	یک خوراک دارو
treated	خوراک رایگان
snacks	خوراک مختصر
snack	خوراک سرپایی
snack	خوراک مختصر
menus	فهرست خوراک
menu	فهرست خوراک
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
doses	یک خوراک دارو
snacks	خوراک سرپایی
dosed	یک خوراک دارو
feed	خوراک علوفه
dose	یک خوراک دارو
feeds	خوراک دادن
feed	خوراک دادن
feeds	خوراک علوفه
pitch into	به خوراک حمله کردن
receivers	جعبه خوراک دهنده
piece deresistance	بخش عمده خوراک
convenience foods	خوراک پیش پخته
throphogen	لایه خوراک ساز
eating disorder	اختلال خورد و خوراک
holozoic	جانور خوراک گیر
convenience food	خوراک پیش پخته
receivers	دستگاه خوراک دهنده
thropholyt	لایه خوراک کاه
revalenta	خوراک عدس واردجو
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
trencherman	ادم خوش خوراک
rotisserie	مغازه خوراک پزی
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
sanguification	تبدیل خوراک بخون
hopper	محفظه خوراک دستگاه
vegetable diet	خوراک سبزی دار
receiver	جعبه خوراک دهنده
receiver	دستگاه خوراک دهنده
kitchener	بخاری خوراک پزی
kickshaw	خوراک خوش مزه
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
doses	خوراک دوا یا شربت
dosed	خوراک دوا یا شربت
cuisine	روش اشپزی خوراک
dose	خوراک دوا یا شربت
heaters	چراغ خوراک پزی
heater	چراغ خوراک پزی
dosing	خوراک دوا یا شربت
kitchen	محل خوراک پزی
larders	گنجه خوراک خوراکی
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
Primuses	چراغ خوراک پزی
Primus	چراغ خوراک پزی
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه
cookers	چراغ خوراک پزی
cooker	چراغ خوراک پزی
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
larder	گنجه خوراک خوراکی
feed belt	نوار خوراک دهنده
recipe	دستور خوراک پزی
recipes	دستور خوراک پزی
fast food	تند خوراک تندکار
helping	یک وعده یا پرس خوراک
helpings	یک وعده یا پرس خوراک