Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 231 (2 milliseconds)
English
Persian
intake
خوراک
intakes
خوراک
feed
خوراک
feeds
خوراک
nourishment
خوراک
nutriment
خوراک
nutriments
خوراک
food
خوراک
foods
خوراک
keep
خوراک
keeps
خوراک
chow
خوراک
chows
خوراک
tack
خوراک
tacked
خوراک
tacking
خوراک
tacks
خوراک
repast
خوراک
repasts
خوراک
nutrition
خوراک
fare
خوراک
fared
خوراک
fares
خوراک
faring
خوراک
meat
خوراک
meats
خوراک
pabulum
خوراک
passage money
خوراک
tucker
خوراک
viands
خوراک
victuals
خوراک
Other Matches
gastronome
EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
the food was smoked
خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
mess
:یک خوراک
messes
:یک خوراک
at mess
سر خوراک
butterpump
غم خوراک
oligotrophic
کم خوراک
messmate
هم خوراک
to d. up
خوراک گذاردن
dosages
یک خوراک دارو
dosed
یک خوراک دارو
viand
خوراک ماکولات
dose
یک خوراک دارو
dosing
یک خوراک دارو
to give to eat
خوراک دادن
doses
یک خوراک دارو
dosage
یک خوراک دارو
timbale
خوراک دلمه
slipslop
خوراک ابکی
sitophobia
خوراک هراسی
kingfisher
ماهی خوراک
heterotroph
خوراک گیر
he partook of fare
در خوراک ما شریک شد
insect
کرم خوراک
insects
کرم خوراک
frugal food
خوراک ساده
autotroph
خوراک ساز
food gathering
خوراک اوری
feedstuff
خوراک حیوانات
chop house
خوراک خانه
meal time
وقت خوراک
meal time
موقع خوراک
nourishes
خوراک دادن
eating
خوش خوراک
queasiness
سنگینی خوراک
nourish
خوراک دادن
nourished
خوراک دادن
at meat
سر خوراک یا غذا
preparation of food
تهیه خوراک
piece de resistance
خوراک اصلی
feeder
خوراک دهنده
feeders
خوراک دهنده
eating house
خوراک پزخانه
boarding house
خوابگاه و خوراک
feeds
خوراک دادن
feed
خوراک دادن
snacks
خوراک سرپایی
snacks
خوراک مختصر
dish
سینی خوراک
dishes
سینی خوراک
treat
خوراک رایگان
treated
خوراک رایگان
treats
خوراک رایگان
recipe
خوراک دستور
snack
خوراک مختصر
recipes
خوراک دستور
snack
خوراک سرپایی
feeds
خوراک علوفه
feed
خوراک علوفه
gourmet
خوراک شناس
gourmets
خوراک شناس
slops
خوراک ابکی
plats du jour
خوراک روز
plat du jour
خوراک روز
grubs
خوراک خواربار
food stamps
تمبر خوراک
regaled
خوراک لذیذ
regales
خوراک لذیذ
regaling
خوراک لذیذ
food stamp
تمبر خوراک
menu
فهرست خوراک
regale
خوراک لذیذ
eating
خورد و خوراک
cannon fodder
خوراک توپ
grubbed
خوراک خواربار
grub
خوراک خواربار
hors d'oeuvre
پیش خوراک
hors d'oeuvres
پیش خوراک
suave
خوش خوراک
aliment
خوراک دادن
junk foods
گنده خوراک
support
[nourish, feed]
خوراک دادن
boarding houses
خوابگاه و خوراک
health food
خوراک بهداشتی
health foods
خوراک بهداشتی
junk food
گنده خوراک
menus
فهرست خوراک
feed belt
نوار خوراک دهنده
kickshaw
خوراک خوش مزه
he cannot earn his own keep
اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
eating disorder
اختلال خورد و خوراک
cresture conforts
خوراک و پوشاک خوب
feeding group
قسمت خوراک دهنده
gratin
خوراک ته دیم دار
holozoic
جانور خوراک گیر
convenience foods
خوراک پیش پخته
vegetable diet
خوراک سبزی دار
fast food
تند خوراک تندکار
trencherman
ادم خوش خوراک
to eat one's mutton
یا کسی خوراک خوردن
thropholyt
لایه خوراک کاه
throphogen
لایه خوراک ساز
nosh
خوراک سبک خوردن
rotisserie
مغازه خوراک پزی
revalenta
خوراک عدس واردجو
pitch into
به خوراک حمله کردن
piece deresistance
بخش عمده خوراک
sanguification
تبدیل خوراک بخون
kitchener
بخاری خوراک پزی
convenience food
خوراک پیش پخته
helpings
یک وعده یا پرس خوراک
cooker
چراغ خوراک پزی
cookers
چراغ خوراک پزی
receiver
جعبه خوراک دهنده
Primus
چراغ خوراک پزی
receiver
دستگاه خوراک دهنده
receivers
جعبه خوراک دهنده
receivers
دستگاه خوراک دهنده
recipe
دستور خوراک پزی
recipes
دستور خوراک پزی
larders
گنجه خوراک خوراکی
Primuses
چراغ خوراک پزی
larder
گنجه خوراک خوراکی
spaghetti
خوراک رشته فرنگی
chillies
خوراک لوبیای پر ادویه
doze
دوز یک خوراک دارو
chilies
خوراک لوبیای پر ادویه
helping
یک وعده یا پرس خوراک
cuisine
روش اشپزی خوراک
chilli
خوراک لوبیای پر ادویه
Chile
خوراک لوبیای پر ادویه
dainty
گوشت یا خوراک لذیذ
dozed
دوز یک خوراک دارو
heater
چراغ خوراک پزی
heaters
چراغ خوراک پزی
dozes
دوز یک خوراک دارو
dose
خوراک دوا یا شربت
hopper
محفظه خوراک دستگاه
dozing
دوز یک خوراک دارو
kitchens
محل خوراک پزی
kitchen
محل خوراک پزی
dosing
خوراک دوا یا شربت
hoppers
محفظه خوراک دستگاه
doses
خوراک دوا یا شربت
dosed
خوراک دوا یا شربت
chili
خوراک لوبیای پر ادویه
gourmets
خبره خوراک شراب شناس
dozing
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed
مقدار کافی از یک دارو خوراک
the garden provides food
باغ خوراک تهیه میکند
table d'hote
خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
doze
مقدار کافی از یک دارو خوراک
delicacy
نازک بینی خوراک لذیذ
delicacies
نازک بینی خوراک لذیذ
haricot
خوراک راگو با لوبیا سبز
haricots
خوراک راگو با لوبیا سبز
it is highly valued as food
برای خوراک بسیارمطلوب است
gourmet
خبره خوراک شراب شناس
gormand
خوش سلیقگی در خوراک پر خوری
pantler
متصدی ابدارخانه و خوراک خانه
chemotrophic treatment
تسویه خوراک ساخت شیمیایی
rechauffe
خوراک دوباره گرم کرده
cookshop
دکان خوراک پزی مهمانخانه
hodgepodge
خوراک همه چیز درهم
colcannon
خوراک کلم وسیب زمینی
fruitarianism
اعتقادباینکه خوراک انسان بایدمیوه باشد
tortellini
خوراک رشته فرنگی پر ازچاشنی جوشانده
gourmands
صاحب سر رشته در خوراک شکم پرست
feedway
مسیرتغذیه و خوراک دادن به جنگ افزار
their principal food is rice
خوراک عمده انها برنج است
refect
با مشروب یا خوراک تجدید قوا کردن
gourmand
صاحب سر رشته در خوراک شکم پرست
casserole
فرف خوراک پزی سفالی یاشیشهای
casseroles
فرف خوراک پزی سفالی یاشیشهای
sea pie
خوراک گوشت وسبزی که باارد به پزند
whitleather
پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
scrapple
خوراک مرکب از گوشت سرخ کرده وادویه
bubble and squeak
خوراک کلم و سیب زمینی سرخ شده
fish and chips
خوراک ماهی وسیب زمینی سرخ کرده
butlery
خوراک خانه جای فروش اذوقه ونوشابه
cannon fodder
[soldiers pointlessly and unscrupulously sacrificed]
خوراک توپ
[سربازان بیهوده و بی وجدانه قربانی شده]
Brits
جانوران ریز دریایی که خوراک نهنگ و ماهیان بزرگاند
Brit
جانوران ریز دریایی که خوراک نهنگ و ماهیان بزرگاند
hot-plate
چراغ خوراک پزی برقی یانفتی ویا گازی
ramekin
خوراک مرکب ازخرده نان و پنیر و تخم مرغ
ramequin
خوراک مرکب ازخرده نان و پنیر و تخم مرغ
resurection pie
کلوچهای که از ریزههای خوراک مانده از پیش درست کنند
hot-plates
چراغ خوراک پزی برقی یانفتی ویا گازی
baits
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
ingestive
بشکم برنده وابسته به قورت و بلع دادن خوراک
salis bury steak
خوراک گوشت گاو مخلوط باتخم مرغ وشیر
baited
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
hot plate
چراغ خوراک پزی برقی یانفتی ویا گازی
bait
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
ambrosia
خوراک خدایان که زندگی جاوید بانها میداده مائدهء بهشتی
pot shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot-shots
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot-shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
creme
نام چند جورنوشابه خوش خوراک که از جوهرنعناع درست میکنند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com