Dictiornary-Farsi | خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود


Other Matches

gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
nutriment	خوراک
tacks	خوراک
repast	خوراک
repasts	خوراک
mess	:یک خوراک
messes	:یک خوراک
nutrition	خوراک
fare	خوراک
fared	خوراک
intakes	خوراک
fares	خوراک
intake	خوراک
faring	خوراک
tacking	خوراک
feed	خوراک
nutriments	خوراک
nourishment	خوراک
food	خوراک
foods	خوراک
victuals	خوراک
viands	خوراک
keeps	خوراک
chow	خوراک
chows	خوراک
tucker	خوراک
feeds	خوراک
tack	خوراک
tacked	خوراک
meat	خوراک
passage money	خوراک
keep	خوراک
pabulum	خوراک
messmate	هم خوراک
at mess	سر خوراک
oligotrophic	کم خوراک
meats	خوراک
butterpump	غم خوراک
boarding house	خوابگاه و خوراک
feedstuff	خوراک حیوانات
eating house	خوراک پزخانه
viand	خوراک ماکولات
kingfisher	ماهی خوراک
chop house	خوراک خانه
meal time	وقت خوراک
grub	خوراک خواربار
grubbed	خوراک خواربار
boarding houses	خوابگاه و خوراک
food gathering	خوراک اوری
heterotroph	خوراک گیر
hors d'oeuvre	پیش خوراک
cannon fodder	خوراک توپ
dish	سینی خوراک
dishes	سینی خوراک
treat	خوراک رایگان
treated	خوراک رایگان
treats	خوراک رایگان
recipe	خوراک دستور
recipes	خوراک دستور
slops	خوراک ابکی
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
frugal food	خوراک ساده
hors d'oeuvres	پیش خوراک
suave	خوش خوراک
grubs	خوراک خواربار
regale	خوراک لذیذ
insects	کرم خوراک
insect	کرم خوراک
nourishes	خوراک دادن
piece de resistance	خوراک اصلی
slipslop	خوراک ابکی
sitophobia	خوراک هراسی
autotroph	خوراک ساز
nourish	خوراک دادن
nourished	خوراک دادن
preparation of food	تهیه خوراک
queasiness	سنگینی خوراک
feeders	خوراک دهنده
timbale	خوراک دلمه
dosing	یک خوراک دارو
regaled	خوراک لذیذ
regales	خوراک لذیذ
regaling	خوراک لذیذ
meal time	موقع خوراک
dosage	یک خوراک دارو
dosages	یک خوراک دارو
to give to eat	خوراک دادن
to d. up	خوراک گذاردن
at meat	سر خوراک یا غذا
dose	یک خوراک دارو
dosed	یک خوراک دارو
doses	یک خوراک دارو
feeder	خوراک دهنده
health food	خوراک بهداشتی
feed	خوراک علوفه
feed	خوراک دادن
snacks	خوراک سرپایی
aliment	خوراک دادن
support [nourish, feed]	خوراک دادن
snacks	خوراک مختصر
feeds	خوراک دادن
feeds	خوراک علوفه
health foods	خوراک بهداشتی
junk food	گنده خوراک
junk foods	گنده خوراک
food stamps	تمبر خوراک
food stamp	تمبر خوراک
plat du jour	خوراک روز
plats du jour	خوراک روز
snack	خوراک سرپایی
eating	خوش خوراک
gourmet	خوراک شناس
menus	فهرست خوراک
eating	خورد و خوراک
gourmets	خوراک شناس
menu	فهرست خوراک
snack	خوراک مختصر
Chile	خوراک لوبیای پر ادویه
doze	دوز یک خوراک دارو
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه
kitchens	محل خوراک پزی
nosh	خوراک سبک خوردن
chili	خوراک لوبیای پر ادویه
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
cooker	چراغ خوراک پزی
cookers	چراغ خوراک پزی
Primus	چراغ خوراک پزی
Primuses	چراغ خوراک پزی
vegetable diet	خوراک سبزی دار
dozed	دوز یک خوراک دارو
dozes	دوز یک خوراک دارو
dozing	دوز یک خوراک دارو
dosed	خوراک دوا یا شربت
throphogen	لایه خوراک ساز
kitchen	محل خوراک پزی
dose	خوراک دوا یا شربت
dosing	خوراک دوا یا شربت
sanguification	تبدیل خوراک بخون
cuisine	روش اشپزی خوراک
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
doses	خوراک دوا یا شربت
trencherman	ادم خوش خوراک
heaters	چراغ خوراک پزی
heater	چراغ خوراک پزی
piece deresistance	بخش عمده خوراک
pitch into	به خوراک حمله کردن
thropholyt	لایه خوراک کاه
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
receivers	دستگاه خوراک دهنده
he cannot earn his own keep	اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
fast food	تند خوراک تندکار
recipe	دستور خوراک پزی
feeding group	قسمت خوراک دهنده
larders	گنجه خوراک خوراکی
helpings	یک وعده یا پرس خوراک
helping	یک وعده یا پرس خوراک
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
hopper	محفظه خوراک دستگاه
eating disorder	اختلال خورد و خوراک
recipes	دستور خوراک پزی
feed belt	نوار خوراک دهنده
holozoic	جانور خوراک گیر
larder	گنجه خوراک خوراکی
cresture conforts	خوراک و پوشاک خوب
rotisserie	مغازه خوراک پزی
convenience food	خوراک پیش پخته
gratin	خوراک ته دیم دار
dainty	گوشت یا خوراک لذیذ
receiver	جعبه خوراک دهنده
revalenta	خوراک عدس واردجو
convenience foods	خوراک پیش پخته
receiver	دستگاه خوراک دهنده
receivers	جعبه خوراک دهنده
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
kickshaw	خوراک خوش مزه
kitchener	بخاری خوراک پزی
delicacies	نازک بینی خوراک لذیذ
haricots	خوراک راگو با لوبیا سبز
the garden provides food	باغ خوراک تهیه میکند
gourmet	خبره خوراک شراب شناس
pantler	متصدی ابدارخانه و خوراک خانه
table d'hote	خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
hodgepodge	خوراک همه چیز درهم
dozing	مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze	مقدار کافی از یک دارو خوراک
chemotrophic treatment	تسویه خوراک ساخت شیمیایی
gourmets	خبره خوراک شراب شناس
it is highly valued as food	برای خوراک بسیارمطلوب است
rechauffe	خوراک دوباره گرم کرده
dozes	مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed	مقدار کافی از یک دارو خوراک
cookshop	دکان خوراک پزی مهمانخانه
haricot	خوراک راگو با لوبیا سبز
colcannon	خوراک کلم وسیب زمینی
delicacy	نازک بینی خوراک لذیذ
gormand	خوش سلیقگی در خوراک پر خوری
feedway	مسیرتغذیه و خوراک دادن به جنگ افزار
sea pie	خوراک گوشت وسبزی که باارد به پزند
casseroles	فرف خوراک پزی سفالی یاشیشهای
refect	با مشروب یا خوراک تجدید قوا کردن