Dictiornary-Farsi | خوراک دهنده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 211 (11 milliseconds)

English	Persian
feeder	خوراک دهنده
feeders	خوراک دهنده


Search result with all words

receiver	جعبه خوراک دهنده
receiver	دستگاه خوراک دهنده
receivers	جعبه خوراک دهنده
receivers	دستگاه خوراک دهنده
magazine	مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
magazines	مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
feed belt	نوار خوراک دهنده
feeding group	قسمت خوراک دهنده
operating slide	دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
Other Matches

gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
trimmer	زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
exhibiter	نمایش دهنده ارائه دهنده
extender	توسعه دهنده ادامه دهنده
conglutinative	التیام دهنده جوش دهنده
catalysts	تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst	تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailor	امانت دهنده کفیل دهنده
bailer	امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor	نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors	نمایش دهنده ارائه دهنده
messes	:یک خوراک
pabulum	خوراک
feed	خوراک
messmate	هم خوراک
victuals	خوراک
nourishment	خوراک
fared	خوراک
fares	خوراک
viands	خوراک
intakes	خوراک
feeds	خوراک
nutrition	خوراک
faring	خوراک
fare	خوراک
mess	:یک خوراک
repasts	خوراک
repast	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
meat	خوراک
meats	خوراک
intake	خوراک
tack	خوراک
passage money	خوراک
tacks	خوراک
butterpump	غم خوراک
tacking	خوراک
at mess	سر خوراک
chows	خوراک
chow	خوراک
tucker	خوراک
keeps	خوراک
foods	خوراک
food	خوراک
nutriment	خوراک
nutriments	خوراک
tacked	خوراک
keep	خوراک
nourished	خوراک دادن
nourish	خوراک دادن
dish	سینی خوراک
nourishes	خوراک دادن
regaled	خوراک لذیذ
regales	خوراک لذیذ
regale	خوراک لذیذ
viand	خوراک ماکولات
boarding houses	خوابگاه و خوراک
boarding house	خوابگاه و خوراک
kingfisher	ماهی خوراک
grubbed	خوراک خواربار
grub	خوراک خواربار
gourmet	خوراک شناس
gourmets	خوراک شناس
to d. up	خوراک گذاردن
dishes	سینی خوراک
regaling	خوراک لذیذ
to give to eat	خوراک دادن
hors d'oeuvres	پیش خوراک
grubs	خوراک خواربار
slops	خوراک ابکی
dose	یک خوراک دارو
dosed	یک خوراک دارو
doses	یک خوراک دارو
sitophobia	خوراک هراسی
slipslop	خوراک ابکی
suave	خوش خوراک
hors d'oeuvre	پیش خوراک
piece de resistance	خوراک اصلی
preparation of food	تهیه خوراک
queasiness	سنگینی خوراک
treat	خوراک رایگان
dosage	یک خوراک دارو
treats	خوراک رایگان
recipe	خوراک دستور
dosages	یک خوراک دارو
recipes	خوراک دستور
meal time	وقت خوراک
meal time	موقع خوراک
timbale	خوراک دلمه
dosing	یک خوراک دارو
cannon fodder	خوراک توپ
at meat	سر خوراک یا غذا
feedstuff	خوراک حیوانات
treated	خوراک رایگان
food gathering	خوراک اوری
frugal food	خوراک ساده
snack	خوراک مختصر
snack	خوراک سرپایی
snacks	خوراک مختصر
snacks	خوراک سرپایی
feed	خوراک دادن
feed	خوراک علوفه
feeds	خوراک دادن
feeds	خوراک علوفه
autotroph	خوراک ساز
support [nourish, feed]	خوراک دادن
aliment	خوراک دادن
chop house	خوراک خانه
eating house	خوراک پزخانه
insects	کرم خوراک
menu	فهرست خوراک
menus	فهرست خوراک
insect	کرم خوراک
plat du jour	خوراک روز
plats du jour	خوراک روز
health food	خوراک بهداشتی
health foods	خوراک بهداشتی
food stamp	تمبر خوراک
food stamps	تمبر خوراک
junk food	گنده خوراک
eating	خورد و خوراک
junk foods	گنده خوراک
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
heterotroph	خوراک گیر
eating	خوش خوراک
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
rotisserie	مغازه خوراک پزی
sanguification	تبدیل خوراک بخون
dose	خوراک دوا یا شربت
holozoic	جانور خوراک گیر
dosed	خوراک دوا یا شربت
helping	یک وعده یا پرس خوراک
doses	خوراک دوا یا شربت
dosing	خوراک دوا یا شربت
helpings	یک وعده یا پرس خوراک
kitchens	محل خوراک پزی
dainty	گوشت یا خوراک لذیذ
hopper	محفظه خوراک دستگاه
revalenta	خوراک عدس واردجو
convenience foods	خوراک پیش پخته
Chile	خوراک لوبیای پر ادویه
chili	خوراک لوبیای پر ادویه
kickshaw	خوراک خوش مزه
dozed	دوز یک خوراک دارو
doze	دوز یک خوراک دارو
Primus	چراغ خوراک پزی
dozes	دوز یک خوراک دارو
dozing	دوز یک خوراک دارو
kitchener	بخاری خوراک پزی
heater	چراغ خوراک پزی
heaters	چراغ خوراک پزی
pitch into	به خوراک حمله کردن
piece deresistance	بخش عمده خوراک
cuisine	روش اشپزی خوراک
cresture conforts	خوراک و پوشاک خوب
eating disorder	اختلال خورد و خوراک
convenience food	خوراک پیش پخته
Primuses	چراغ خوراک پزی
throphogen	لایه خوراک ساز
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
recipe	دستور خوراک پزی
recipes	دستور خوراک پزی
larder	گنجه خوراک خوراکی
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
vegetable diet	خوراک سبزی دار
larders	گنجه خوراک خوراکی
trencherman	ادم خوش خوراک
thropholyt	لایه خوراک کاه
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
he cannot earn his own keep	اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
fast food	تند خوراک تندکار
cookers	چراغ خوراک پزی
cooker	چراغ خوراک پزی
kitchen	محل خوراک پزی
gratin	خوراک ته دیم دار
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
nosh	خوراک سبک خوردن
pantler	متصدی ابدارخانه و خوراک خانه
it is highly valued as food	برای خوراک بسیارمطلوب است
gormand	خوش سلیقگی در خوراک پر خوری
cookshop	دکان خوراک پزی مهمانخانه
colcannon	خوراک کلم وسیب زمینی
rechauffe	خوراک دوباره گرم کرده
dozes	مقدار کافی از یک دارو خوراک
chemotrophic treatment	تسویه خوراک ساخت شیمیایی
doze	مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed	مقدار کافی از یک دارو خوراک
haricots	خوراک راگو با لوبیا سبز
gourmets	خبره خوراک شراب شناس
table d'hote	خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
dozing	مقدار کافی از یک دارو خوراک
haricot	خوراک راگو با لوبیا سبز
gourmet	خبره خوراک شراب شناس
delicacy	نازک بینی خوراک لذیذ
the garden provides food	باغ خوراک تهیه میکند
hodgepodge	خوراک همه چیز درهم
delicacies	نازک بینی خوراک لذیذ
refect	با مشروب یا خوراک تجدید قوا کردن