Dictiornary-Farsi | خوراک دوا یا شربت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
dose	خوراک دوا یا شربت
dosed	خوراک دوا یا شربت
doses	خوراک دوا یا شربت
dosing	خوراک دوا یا شربت


Other Matches

gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
soft drink	شربت
syrup	شربت
sorbets	شربت
sorbet	شربت
soft drinks	شربت
syrups	شربت
sirup	شربت
nectar	شربت
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
mint julep	شربت جلاب
wine of ipecac	شربت اپیکا
ipecacuanha wine	شربت اپیکا
lemonade	شربت ابلیمو
diacodion	شربت خشخاش
grenadine	شربت انار
black liqour	شربت سیاه
mint juleps	شربت جلاب
cider	شربت سیب
scullery	شربت خان ه
orangeade	شربت نارنج
limeade	شربت ابلیمو
beverage	نوشابه شربت
beverages	نوشابه شربت
linctus	شربت طبی
linctuses	شربت طبی
juices	عصاره شربت
juice	عصاره شربت
julep	شربت طبی
sculleries	شربت خان ه
mint julep	شربت محرک یامقوی
philtre or ter	شربت عشق انگیز
frutex	شراب شربت الکلی
philtre or ter	مهردارو شربت سحرامیز
love philtre	شربت عشق انگیز
love potion	شربت سحر امیز
love potions	شربت سحر امیز
potions	شربت عشق دادن به
lemon squash	شربت امیخته ازابلیمووسوداواتر
potion	شربت عشق دادن به
mint juleps	شربت محرک یامقوی
floats	بستنی مخلوط با شربت وغیره
floated	بستنی مخلوط با شربت وغیره
stomachic	اشتها اور شربت اشتهااور
float	بستنی مخلوط با شربت وغیره
love philtre	مهر دارو شربت سحر امیز
pantry	شربت خانه مخصوص لوازم سفره
love potion	مهر دارو شربت عشق امیز
pantries	شربت خانه مخصوص لوازم سفره
potions	دارو یا زهر ابکی شربت عشق
potion	دارو یا زهر ابکی شربت عشق
glace	دسر سردو یخ بسته شربت سرد
orgeat	شربت بهار نارنج با شیره بادام
love potions	مهر دارو شربت عشق امیز
rosolio	یکجور شربت الکلی یانوشابه نیرو بخش
fare	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
chows	خوراک
fared	خوراک
keeps	خوراک
chow	خوراک
tacks	خوراک
fares	خوراک
faring	خوراک
tacking	خوراک
tacked	خوراک
tack	خوراک
butterpump	غم خوراک
at mess	سر خوراک
meats	خوراک
repast	خوراک
repasts	خوراک
mess	:یک خوراک
messes	:یک خوراک
meat	خوراک
messmate	هم خوراک
pabulum	خوراک
tucker	خوراک
feed	خوراک
viands	خوراک
victuals	خوراک
feeds	خوراک
keep	خوراک
nourishment	خوراک
nutrition	خوراک
nutriments	خوراک
food	خوراک
passage money	خوراک
foods	خوراک
intakes	خوراک
nutriment	خوراک
intake	خوراک
feeders	خوراک دهنده
insect	کرم خوراک
insects	کرم خوراک
at meat	سر خوراک یا غذا
plats du jour	خوراک روز
plat du jour	خوراک روز
feeder	خوراک دهنده
aliment	خوراک دادن
support [nourish, feed]	خوراک دادن
junk foods	گنده خوراک
junk food	گنده خوراک
health foods	خوراک بهداشتی
viand	خوراک ماکولات
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
heterotroph	خوراک گیر
to give to eat	خوراک دادن
to d. up	خوراک گذاردن
timbale	خوراک دلمه
kingfisher	ماهی خوراک
slipslop	خوراک ابکی
sitophobia	خوراک هراسی
meal time	وقت خوراک
meal time	موقع خوراک
preparation of food	تهیه خوراک
frugal food	خوراک ساده
food gathering	خوراک اوری
feedstuff	خوراک حیوانات
health food	خوراک بهداشتی
autotroph	خوراک ساز
food stamps	تمبر خوراک
chop house	خوراک خانه
food stamp	تمبر خوراک
eating	خوش خوراک
eating	خورد و خوراک
queasiness	سنگینی خوراک
cannon fodder	خوراک توپ
boarding houses	خوابگاه و خوراک
boarding house	خوابگاه و خوراک
eating house	خوراک پزخانه
piece de resistance	خوراک اصلی
regaling	خوراک لذیذ
hors d'oeuvre	پیش خوراک
feeds	خوراک دادن
gourmet	خوراک شناس
gourmets	خوراک شناس
dose	یک خوراک دارو
dosed	یک خوراک دارو
doses	یک خوراک دارو
dosing	یک خوراک دارو
slops	خوراک ابکی
feed	خوراک علوفه
feeds	خوراک علوفه
hors d'oeuvres	پیش خوراک
regales	خوراک لذیذ
regaled	خوراک لذیذ
regale	خوراک لذیذ
dosage	یک خوراک دارو
grubs	خوراک خواربار
grubbed	خوراک خواربار
grub	خوراک خواربار
dosages	یک خوراک دارو
recipes	خوراک دستور
suave	خوش خوراک
recipe	خوراک دستور
nourished	خوراک دادن
dishes	سینی خوراک
treats	خوراک رایگان
treated	خوراک رایگان
menu	فهرست خوراک
nourishes	خوراک دادن
treat	خوراک رایگان
dish	سینی خوراک
nourish	خوراک دادن
menus	فهرست خوراک
snacks	خوراک مختصر
snack	خوراک سرپایی
snack	خوراک مختصر
feed	خوراک دادن
snacks	خوراک سرپایی
recipes	دستور خوراک پزی
receivers	جعبه خوراک دهنده
receivers	دستگاه خوراک دهنده
receiver	دستگاه خوراک دهنده
sanguification	تبدیل خوراک بخون
convenience food	خوراک پیش پخته
receiver	جعبه خوراک دهنده
trencherman	ادم خوش خوراک
kitchener	بخاری خوراک پزی
kickshaw	خوراک خوش مزه
doze	دوز یک خوراک دارو
dozed	دوز یک خوراک دارو
nosh	خوراک سبک خوردن
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
recipe	دستور خوراک پزی
thropholyt	لایه خوراک کاه
rotisserie	مغازه خوراک پزی
helpings	یک وعده یا پرس خوراک
revalenta	خوراک عدس واردجو
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
helping	یک وعده یا پرس خوراک
throphogen	لایه خوراک ساز
pitch into	به خوراک حمله کردن
piece deresistance	بخش عمده خوراک
convenience foods	خوراک پیش پخته
vegetable diet	خوراک سبزی دار
fast food	تند خوراک تندکار
dainty	گوشت یا خوراک لذیذ
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه

dose