Dictiornary-Farsi | خوراک کلم وسیب زمینی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
colcannon	خوراک کلم وسیب زمینی


Search result with all words

fish and chips	خوراک ماهی وسیب زمینی سرخ کرده
Other Matches

fish ball	کوفته ماهی وسیب زمینی
bubble and squeak	خوراک کلم و سیب زمینی سرخ شده
army component	نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
ground liaison	گروه رابط زمینی در فرودگاه شکاریهاربط زمینی
goldie lock	فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
army landing forces	نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army commander	فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
ground signals	سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
yams	سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
army aircraft	هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
yam	سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
nourishment	خوراک
fare	خوراک
faring	خوراک
nutriments	خوراک
fares	خوراک
nutrition	خوراک
fared	خوراک
messmate	هم خوراک
oligotrophic	کم خوراک
tacking	خوراک
tacked	خوراک
tack	خوراک
tacks	خوراک
victuals	خوراک
repast	خوراک
repasts	خوراک
mess	:یک خوراک
messes	:یک خوراک
passage money	خوراک
pabulum	خوراک
meat	خوراک
intakes	خوراک
nutriment	خوراک
feed	خوراک
viands	خوراک
tucker	خوراک
keep	خوراک
keeps	خوراک
chow	خوراک
feeds	خوراک
foods	خوراک
meats	خوراک
at mess	سر خوراک
food	خوراک
butterpump	غم خوراک
intake	خوراک
chows	خوراک
dosages	یک خوراک دارو
grub	خوراک خواربار
to d. up	خوراک گذاردن
grubbed	خوراک خواربار
grubs	خوراک خواربار
dosage	یک خوراک دارو
timbale	خوراک دلمه
regaling	خوراک لذیذ
regale	خوراک لذیذ
regaled	خوراک لذیذ
regales	خوراک لذیذ
dosing	یک خوراک دارو
slipslop	خوراک ابکی
sitophobia	خوراک هراسی
heterotroph	خوراک گیر
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
frugal food	خوراک ساده
food gathering	خوراک اوری
feedstuff	خوراک حیوانات
eating house	خوراک پزخانه
insect	کرم خوراک
insects	کرم خوراک
chop house	خوراک خانه
autotroph	خوراک ساز
feeders	خوراک دهنده
feeder	خوراک دهنده
kingfisher	ماهی خوراک
dose	یک خوراک دارو
dosed	یک خوراک دارو
doses	یک خوراک دارو
queasiness	سنگینی خوراک
preparation of food	تهیه خوراک
piece de resistance	خوراک اصلی
meal time	موقع خوراک
meal time	وقت خوراک
nourish	خوراک دادن
nourished	خوراک دادن
nourishes	خوراک دادن
at meat	سر خوراک یا غذا
food stamps	تمبر خوراک
boarding houses	خوابگاه و خوراک
treat	خوراک رایگان
feeds	خوراک علوفه
treated	خوراک رایگان
treats	خوراک رایگان
feeds	خوراک دادن
recipe	خوراک دستور
feed	خوراک علوفه
recipes	خوراک دستور
dish	سینی خوراک
eating	خوش خوراک
gourmets	خوراک شناس
eating	خورد و خوراک
health food	خوراک بهداشتی
gourmet	خوراک شناس
cannon fodder	خوراک توپ
junk food	گنده خوراک
junk foods	گنده خوراک
plat du jour	خوراک روز
plats du jour	خوراک روز
food stamp	تمبر خوراک
feed	خوراک دادن
dishes	سینی خوراک
health foods	خوراک بهداشتی
viand	خوراک ماکولات
menus	فهرست خوراک
suave	خوش خوراک
hors d'oeuvres	پیش خوراک
hors d'oeuvre	پیش خوراک
snack	خوراک مختصر
slops	خوراک ابکی
snacks	خوراک سرپایی
boarding house	خوابگاه و خوراک
aliment	خوراک دادن
to give to eat	خوراک دادن
snack	خوراک سرپایی
support [nourish, feed]	خوراک دادن
menu	فهرست خوراک
snacks	خوراک مختصر
nosh	خوراک سبک خوردن
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
hopper	محفظه خوراک دستگاه
kitchener	بخاری خوراک پزی
feeding group	قسمت خوراک دهنده
feed belt	نوار خوراک دهنده
eating disorder	اختلال خورد و خوراک
he cannot earn his own keep	اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
holozoic	جانور خوراک گیر
chili	خوراک لوبیای پر ادویه
Chile	خوراک لوبیای پر ادویه
larders	گنجه خوراک خوراکی
larder	گنجه خوراک خوراکی
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
kickshaw	خوراک خوش مزه
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
gratin	خوراک ته دیم دار
trencherman	ادم خوش خوراک
kitchens	محل خوراک پزی
heater	چراغ خوراک پزی
heaters	چراغ خوراک پزی
cuisine	روش اشپزی خوراک
recipes	دستور خوراک پزی
recipe	دستور خوراک پزی
sanguification	تبدیل خوراک بخون
rotisserie	مغازه خوراک پزی
revalenta	خوراک عدس واردجو
dose	خوراک دوا یا شربت
dozing	دوز یک خوراک دارو
dozes	دوز یک خوراک دارو
vegetable diet	خوراک سبزی دار
dainty	گوشت یا خوراک لذیذ
helpings	یک وعده یا پرس خوراک
thropholyt	لایه خوراک کاه
throphogen	لایه خوراک ساز
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
helping	یک وعده یا پرس خوراک
doze	دوز یک خوراک دارو
dozed	دوز یک خوراک دارو
cresture conforts	خوراک و پوشاک خوب
dosed	خوراک دوا یا شربت
doses	خوراک دوا یا شربت
fast food	تند خوراک تندکار
piece deresistance	بخش عمده خوراک
receiver	دستگاه خوراک دهنده
receivers	جعبه خوراک دهنده
cooker	چراغ خوراک پزی
dosing	خوراک دوا یا شربت
cookers	چراغ خوراک پزی
pitch into	به خوراک حمله کردن
Primus	چراغ خوراک پزی
receivers	دستگاه خوراک دهنده
Primuses	چراغ خوراک پزی
convenience foods	خوراک پیش پخته
convenience food	خوراک پیش پخته
kitchen	محل خوراک پزی
receiver	جعبه خوراک دهنده
terraneous	زمینی
agrarian	زمینی
earth-bound	زمینی
landed a	زمینی
tellurian	زمینی
terrene	زمینی
sublunary	زمینی
sub astral	زمینی
terrestrial	زمینی
territorial	زمینی
earthly	زمینی
subaerial	رو زمینی