Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (9 milliseconds)
English	Persian
bubble and squeak	خوراک کلم و سیب زمینی سرخ شده
Search result with all words
colcannon	خوراک کلم وسیب زمینی
fish and chips	خوراک ماهی وسیب زمینی سرخ کرده
Other Matches
army component	نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
ground liaison	گروه رابط زمینی در فرودگاه شکاریهاربط زمینی
goldie lock	فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
army landing forces	نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army commander	فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
ground signals	سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
army aircraft	هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
yam	سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
yams	سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
repast	خوراک
repasts	خوراک
mess	:یک خوراک
nutrition	خوراک
messes	:یک خوراک
passage money	خوراک
pabulum	خوراک
nourishment	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
messmate	هم خوراک
tacks	خوراک
chows	خوراک
chow	خوراک
keeps	خوراک
keep	خوراک
tucker	خوراک
viands	خوراک
foods	خوراک
food	خوراک
nutriments	خوراک
victuals	خوراک
tack	خوراک
tacked	خوراک
tacking	خوراک
fare	خوراک
fared	خوراک
fares	خوراک
meat	خوراک
meats	خوراک
feeds	خوراک
intakes	خوراک
feed	خوراک
nutriment	خوراک
intake	خوراک
faring	خوراک
at mess	سر خوراک
butterpump	غم خوراک
insect	کرم خوراک
insects	کرم خوراک
timbale	خوراک دلمه
regaling	خوراک لذیذ
regales	خوراک لذیذ
regaled	خوراک لذیذ
regale	خوراک لذیذ
autotroph	خوراک ساز
to d. up	خوراک گذاردن
grub	خوراک خواربار
at meat	سر خوراک یا غذا
to give to eat	خوراک دادن
chop house	خوراک خانه
grubbed	خوراک خواربار
grubs	خوراک خواربار
dosages	یک خوراک دارو
eating house	خوراک پزخانه
preparation of food	تهیه خوراک
piece de resistance	خوراک اصلی
feeders	خوراک دهنده
feeder	خوراک دهنده
kingfisher	ماهی خوراک
meal time	موقع خوراک
meal time	وقت خوراک
nourish	خوراک دادن
nourished	خوراک دادن
queasiness	سنگینی خوراک
dosing	یک خوراک دارو
doses	یک خوراک دارو
feedstuff	خوراک حیوانات
food gathering	خوراک اوری
frugal food	خوراک ساده
slipslop	خوراک ابکی
sitophobia	خوراک هراسی
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
heterotroph	خوراک گیر
dose	یک خوراک دارو
dosed	یک خوراک دارو
nourishes	خوراک دادن
gourmets	خوراک شناس
feeds	خوراک علوفه
feeds	خوراک دادن
dishes	سینی خوراک
boarding houses	خوابگاه و خوراک
treat	خوراک رایگان
treated	خوراک رایگان
feed	خوراک علوفه
treats	خوراک رایگان
recipe	خوراک دستور
feed	خوراک دادن
food stamps	تمبر خوراک
gourmet	خوراک شناس
health foods	خوراک بهداشتی
eating	خوش خوراک
eating	خورد و خوراک
junk food	گنده خوراک
junk foods	گنده خوراک
plat du jour	خوراک روز
plats du jour	خوراک روز
health food	خوراک بهداشتی
cannon fodder	خوراک توپ
food stamp	تمبر خوراک
dish	سینی خوراک
snack	خوراک مختصر
hors d'oeuvres	پیش خوراک
hors d'oeuvre	پیش خوراک
viand	خوراک ماکولات
boarding house	خوابگاه و خوراک
aliment	خوراک دادن
suave	خوش خوراک
menus	فهرست خوراک
snacks	خوراک سرپایی
snacks	خوراک مختصر
support [nourish, feed]	خوراک دادن
recipes	خوراک دستور
menu	فهرست خوراک
slops	خوراک ابکی
dosage	یک خوراک دارو
snack	خوراک سرپایی
nosh	خوراک سبک خوردن
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
kickshaw	خوراک خوش مزه
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
kitchener	بخاری خوراک پزی
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه
hopper	محفظه خوراک دستگاه
gratin	خوراک ته دیم دار
feeding group	قسمت خوراک دهنده
feed belt	نوار خوراک دهنده
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
he cannot earn his own keep	اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
eating disorder	اختلال خورد و خوراک
cresture conforts	خوراک و پوشاک خوب
holozoic	جانور خوراک گیر
larders	گنجه خوراک خوراکی
larder	گنجه خوراک خوراکی
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
chili	خوراک لوبیای پر ادویه
Chile	خوراک لوبیای پر ادویه
vegetable diet	خوراک سبزی دار
trencherman	ادم خوش خوراک
cuisine	روش اشپزی خوراک
recipes	دستور خوراک پزی
recipe	دستور خوراک پزی
heater	چراغ خوراک پزی
sanguification	تبدیل خوراک بخون
rotisserie	مغازه خوراک پزی
revalenta	خوراک عدس واردجو
dose	خوراک دوا یا شربت
dosed	خوراک دوا یا شربت
heaters	چراغ خوراک پزی
dozing	دوز یک خوراک دارو
dozes	دوز یک خوراک دارو
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
dainty	گوشت یا خوراک لذیذ
helpings	یک وعده یا پرس خوراک
helping	یک وعده یا پرس خوراک
thropholyt	لایه خوراک کاه
throphogen	لایه خوراک ساز
doze	دوز یک خوراک دارو
dozed	دوز یک خوراک دارو
kitchens	محل خوراک پزی
receivers	دستگاه خوراک دهنده
receiver	جعبه خوراک دهنده
kitchen	محل خوراک پزی
piece deresistance	بخش عمده خوراک
cooker	چراغ خوراک پزی
cookers	چراغ خوراک پزی
Primus	چراغ خوراک پزی
Primuses	چراغ خوراک پزی
convenience food	خوراک پیش پخته
convenience foods	خوراک پیش پخته
fast food	تند خوراک تندکار
pitch into	به خوراک حمله کردن
doses	خوراک دوا یا شربت
receivers	جعبه خوراک دهنده
receiver	دستگاه خوراک دهنده
dosing	خوراک دوا یا شربت
subaerial	رو زمینی
territorial	زمینی
terrene	زمینی
earthly	زمینی
agrarian	زمینی
earth-bound	زمینی
landed a	زمینی
terraneous	زمینی
tumbling	زمینی
terrestrial	زمینی
tellurian	زمینی
sub astral	زمینی
sublunary	زمینی
predial or prae	زمینی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com