Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
seller's option to duble
خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
Other Matches
put option
خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
buyer's option to duble
خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
duble option
خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
put in more
عمل یا بیع خیاری که در ان خیار فسخ در صورت تنزل ارزش پول پیش بینی شده باشد
earnest
مقداری از مبیع که پیش از قبض واقباض کل مبیع و ثمن به خریدار تسلیم میشود
exchange depareciation
تنزل ارزش پول خارجی تنزل قیمت ارز
contango
بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری
back wardation
خسارت دیر کرد در تحویل سهام برقراری مدت برای تسلیم مبیع
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
neoclassical theory of value
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
forfeiture
تنزل ارزش
currency depreciation
تنزل ارزش پول
demonetization
تنزل ارزش پول نسبت به قیمت قانونی خود
expected value
ارزش مورد انتظار
There is more to it than meets the eye.
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
deliveries
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
vendors
بایع
sellers
بایع
seller
بایع
vendor
بایع
vender
بایع طواف
back wardation
تعیین اجل برای بایع
vender's lien
حق حبس بایع در معامله اراضی
the thing sold
مبیع
object of sale
مبیع
particulars of sale
اوصاف مبیع
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
in the event of
درصورت
call of more
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
buyer's option to duble
مقداربیشتری از مبیع مطالبه کند
failings
درصورت کوتاهی از
failing
درصورت کوتاهی از
ad valorem
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
blackheads
جوش کوچک درصورت
gashed
جای زخم درصورت
blackhead
جوش کوچک درصورت
gashes
جای زخم درصورت
gashing
جای زخم درصورت
gash
جای زخم درصورت
on the surface
درصورت فاهر از بیرون
seller's option to duble
از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
stoppage in transitu
حق استرداد جنس فروخته شده برای بایع حق امتناع ازتسلیم مال التجاره در حال حمل
option
خیار
right of rescission
خیار
options
خیار
cucumber
خیار
cucumbers
خیار
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
end
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value
بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
searchingly
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searches
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
search
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
gherkin
خیار ریز
gherkins
خیار ریز
expire of option
انقضاء خیار
option of loss
خیار غبن
option of trickery
خیار تدلیس
option of meeting place
خیار مجلس
option of inspection
خیار رویت
pickler
خیار ترشی
option of deception
خیار غبن
option of conditions
خیار شرط
option of defect
خیار عیب
make option
جعل خیار
option of condition
خیار شرط
option of animals
خیار حیوان
option of fraud
خیار تدلیس
to give up the ghost
جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
subject to being unsold
فروخته نشده باشد درصورت موجود بودن کالا
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
caveatemptor
اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
carrying
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
option of contract invalid in part
خیار تبعیض صفقه
option of incorrect description
خیار تخلف وصف
option of delayed payment of the price
خیار تاخیر ثمن
option of sales unfulfilled in part
خیار تبعض صفقه
expire of option
انقضاء مدت خیار
option of unfulfilled conditions
خیار تخلف شرط
incorrect
خیار تخلف وصف
call option
خرید به شرط خیار
also eligible
اسبی که درصورت حذف یک اسب دیگر میتواند جای انرابگیرد
pepo
کدو و خیار ومانند انها
privileged
مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
currency devaluation
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
identic notes
منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
Pickles are often eaten as a relish .
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
replication
1-قطعه یدکی درسیستم درصورت بروزخطا یا خرابی . 2-کپی کردن دکورد یا داده درمحل دیگری
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
imperialism
استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
war crimes
اعمالی راگویند که اگر از سربازان یااتباع دشمن صادر شود درصورت اسیر شدن بخاطرارتکاب انها مجازات خواهندشد
voters
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
contra preferentum rule
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
decadency
تنزل
decadence
تنزل
abating
تنزل
step backwards
تنزل
regression
تنزل
abates
تنزل
fall
تنزل
decrease
تنزل
decreased
تنزل
decreases
تنزل
decline
تنزل
declined
تنزل
declines
تنزل
declining
تنزل
abate
تنزل
reductions
تنزل
set back
تنزل
abated
تنزل
regress
تنزل
degression
تنزل
depreciation
تنزل
contraction
تنزل
degradation
تنزل
reduction
تنزل
contractions
تنزل
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
mark down
تنزل قیمت
degrades
تنزل دادن
decays
خرابی تنزل
pejorative
تنزل دهنده
decayed
خرابی تنزل
depreciative
تنزل دهنده
fall
تنزل کردن
fall
تنزل کرد ن
depreciator
تنزل دهنده
lowers
تنزل دادن
lowering
تنزل دادن
lowered
تنزل دادن
degrade
تنزل دادن
reducing
تنزل دادن
magnetic decay
تنزل مغناطیسی
magnetic declination
تنزل مغناطیسی
lower
تنزل دادن
degrades
تنزل کردن
decay
خرابی تنزل
decaying
خرابی تنزل
depression
تنزل ناصافی
cut rate
تنزل قیمت
demotion
تنزل رتبه
degrade
تنزل کردن
reduces
تنزل دادن
depression
تنزل افسردگی
depressions
تنزل افسردگی
depressions
تنزل ناصافی
fall off
<idiom>
تنزل کردن
to come down with a run
تنزل کردن
deflation
تنزل قیمت
active
تنزل بردار
devaluation
تنزل نرخ
retrograde
تنزل کننده
degradation
تنزل درجه
degradation
تنزل رتبه
to go backward
تنزل کردن
reduce
تنزل دادن
graceful degradation
تنزل مطبوع
heir presumptive
وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
devaluation
تنزل قیمت پول
devalue
تنزل قیمت دادن
declining industry
صنعت درحال تنزل
devaluate
تنزل قیمت دادن
roll back
عمل تنزل دادن
to sink in the scale
در مقام تنزل کردن
degrades
تنزل رتبه دادن
demonetize
تنزل پیدا کردن
declining economy
اقتصاددر حال تنزل
degrade
تنزل رتبه دادن
comedown
تنزل رتبه ومقام
a pejorative term
عبارتی تنزل دهنده
fluctuation
ترقی و تنزل نوسان
declined
تنزل کردن کاستن
declining
تنزل کردن کاستن
demote
تنزل رتبه دادن
demoted
تنزل رتبه دادن
demotes
تنزل رتبه دادن
demoting
تنزل رتبه دادن
fluctuable
مستعد ترقی و تنزل
decline
تنزل کردن کاستن
declines
تنزل کردن کاستن
devalued
تنزل قیمت دادن
devalues
تنزل قیمت دادن
devaluing
تنزل قیمت دادن
decayed
فاسد شدن تنزل کردن
downswing
تنزل کارهای تجارتی وغیره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com