Dictiornary-Farsi | خیلی به اسانی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
it is very easily done	خیلی به اسانی


Other Matches

ease	اسانی
eased	اسانی
eases	اسانی
easing	اسانی
easiness	اسانی
facilely	به اسانی
readily	به اسانی
facileness	اسانی
swimmingly	به اسانی
in a hurry	به اسانی
easily	به اسانی
to write off	به اسانی نوشتن
freedom	معافیت اسانی
with a wet f.	به اسانی ماننداب
with ease	به اسانی بسهولت
freedoms	معافیت اسانی
it is not a picnic	کار اسانی نیست
it is hard to say	به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
set up	توپی که به اسانی برگردانده شود
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
to do a thing with f.	کاری رابه اسانی انجام دادن
cousins	حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
cousin	حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
skittle	سوزاندن چند توپزن به اسانی پشت سر هم
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
to knock a person's head off	به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
vanes	کسی یاچیزی که به اسانی قابل حرکت و جنبش باشد
squib kick	ضربه کوتاه با پا که به اسانی به دست تیم حریف نیفتد
vane	کسی یاچیزی که به اسانی قابل حرکت و جنبش باشد
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling	خیلی تند خیلی خوب
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
setup	توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
emergencies	خیلی خیلی فوری
emergency	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
in large quantities	خیلی خیلی
very	خیلی
dammit	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
copious	خیلی
highly	خیلی
dumpiness	خیلی
to a large extent	خیلی
many	خیلی
ten	خیلی
far and away	خیلی
damn	خیلی
for long	خیلی
very little	خیلی کم
routh	خیلی
not a few	خیلی ها
villainous	خیلی بد
rotundily	چاقی خیلی
before you can say knife	خیلی زود
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
at most	خیلی باشد
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
as stiff as a poker	خیلی خشک
benedicite	خیلی خوب
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
ultraconservative	خیلی محتاط
dead slow	خیلی اهسته
sappy	خیلی احساساتی
corking	خیلی زیبا
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال
by leaps and bounds	خیلی تند
as good as	خیلی خوب
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
far	زیاد خیلی
thank you very much	خیلی متشکرم
swith	خیلی عظیم
superrabundant	خیلی زیاد
to spread like wildfire	خیلی زودمنتشرشدن
jolly	بذله گو خیلی
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
subminiature	خیلی کوچک
precise	خیلی دقیق
toploftiness	خیلی متکبر
pitch black	خیلی سیاه
pitch-black	خیلی سیاه
span new	خیلی تازه
skinless	خیلی حساس
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
senseful	خیلی حساس
piping hot	خیلی داغ
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
ritzy	خیلی شیک
raff	خیلی زیاد
immensurable	خیلی قدیم
overstrung	خیلی حساس
oftentimes	خیلی اوقات
of vital importance	خیلی ضروری
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
in no time	خیلی زود
much worse	خیلی بدتر
much was said	خیلی حرفهازده شد
bone dry	خیلی خشک
number one	خیلی خوب
many persons	خیلی اشخاص
many people	خیلی اشخاص
many people	خیلی از مردم
lower most	خیلی پست تر
lily white	خیلی سفید
She is very pretentious.	خیلی ادعادارد
level best	خیلی عالی
He is a loose card .	خیلی ول است
very light	خیلی سبک
primely	خیلی خوب
far and away	خیلی دور
far off	خیلی دور
precisian	خیلی دقیق
(as) old as the hills <idiom>	خیلی قدیمی
giantess	زن خیلی قدبلند
hand and glove	خیلی صمیمی
pixilated	خیلی حساس
hand and glove	خیلی نزدیک
hand in glove	خیلی صمیمی
hand in glove	خیلی نزدیک
hit bottom <idiom>	خیلی پست
get up the nerve <idiom>	خیلی شلوغ
flying high <idiom>	خیلی شادوشنگول
(go over with a) fine-toothed comb <idiom>	خیلی بادقت
pianissmo	خیلی نرم
iam in bad	خیلی محتاجم
level best	خیلی خوب
pluperfect	خیلی عالی
precipitate	خیلی سریع
Many thanks!	خیلی ممنون!
whopping	خیلی بزرگ
I spoke my mind.	من خیلی رک گفتم.
immediate	خیلی فوری
superabundant	خیلی زیاد
a lot of times <adv.>	خیلی از اوقات
parlous	خیلی مهیب
open-and-shut	خیلی سهل
stentorian	خیلی بلند
great <adj.>	خیلی خوب
decrepit	خیلی پیر
really wicked	خیلی محشر
really sick	خیلی محشر
faraway	خیلی دور
open and shut	خیلی سهل
frequently <adv.>	خیلی از اوقات
high	خیلی بزرگ
frequently	خیلی اوقات
quaint	خیلی فریف
wells	خیلی خوب
well	خیلی خوب
glorious	خیلی خوب
very good	خیلی خوب
goody-goody	خیلی خوب
goody-goodies	خیلی خوب
goody goody	خیلی خوب
raucous	خیلی نامرتب
highest	خیلی بزرگ
highs	خیلی بزرگ
many times <adv.>	خیلی از اوقات
often <adv.>	خیلی از اوقات
fortissimo	خیلی بلند
oft [archaic, literary] <adv.>	خیلی از اوقات
on any number of occasions <adv.>	خیلی از اوقات
regularly [often] <adv.>	خیلی از اوقات
extras	بسیار خیلی
extra-	بسیار خیلی
extra	بسیار خیلی
exceeding	خیلی زیاد
infinitely	خیلی زیاد
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
seldom	خیلی کم ندرتا
precipitated	خیلی سریع
niftier	خیلی خوب
once in the blue moon	خیلی بندرت
whacking	خیلی بزرگ
oodles	خیلی زیاد
To take with a pinch of salt.	خیلی جدی نگرفتن
lots	خیلی زیاد
often	خیلی اوقات
whackings	خیلی بزرگ
niftiest	خیلی خوب
precipitates	خیلی سریع
too tough	خیلی سفت
awesome <adj.>	خیلی خوب
extreme	خیلی زیاد
Neanderthal	خیلی کهنه
cool <adj.>	خیلی خوب
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
precipitating	خیلی سریع
nifty	خیلی خوب
wicked <adj.>	خیلی خوب
confidential	خیلی محرمانه

it is very easily done

خیلی به اسانی