English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
ultra خیلی متعصب مافوق
Other Matches
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
bigots متعصب
moralistic متعصب
fanatic متعصب
fanatics متعصب
dogmatic متعصب
rabid متعصب
bigot متعصب
one idead متعصب
dogmatist متعصب
biassed متعصب
chauvinistic متعصب
hard shell متعصب
narrow-minded متعصب
furious متعصب
prejudiced متعصب
chessophrenetic متعصب شطرنج
bigoted متعصب و سرسخت
fanatical شخص متعصب
intolerant بی گذشت متعصب
fanatics شخص متعصب
true-blue پیرو متعصب
hide bound خشکیده متعصب
fanatic شخص متعصب
fanaticize متعصب کردن
zeal غیور متعصب
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
superior مافوق
transcendent مافوق
superiors مافوق
upmost مافوق
trancscendent مافوق
superordinates مافوق
superordinate مافوق
trans- مافوق
religionist پیرو متعصب دین
partisan حامی پیرو متعصب
partisans حامی پیرو متعصب
chauvinist میهن پرست متعصب
bigots ادم خرافاتی متعصب
partizan حامی پیرو متعصب
bigot ادم خرافاتی متعصب
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
rattling خیلی تند خیلی خوب
supranational مافوق ملیت
ultrasonics مافوق صوت
mandates دستور مافوق
dominant مقتدر مافوق
superhuman مافوق انسانی
hereinabove مافوق این
preternatural مافوق طبیعی
past بعد از مافوق
superior order دستور مافوق
mandating دستور مافوق
superior order امر مافوق
mandated دستور مافوق
hypersonic مافوق فراصوت
hyperphyscal مافوق طبیعت
mandate دستور مافوق
superiors مافوق بالارتبه
hypertext مافوق متن
supersonic مافوق صوت
supersensory مافوق احساس
overlord سرور مافوق
overlords سرور مافوق
hypermedia مافوق رسانه
superconducter مافوق هادی
superior مافوق بالارتبه
bluenose ادم متعصب وسخت گیر
zealots ادم متعصب یاهواخواه مجاهد
zealot ادم متعصب یاهواخواه مجاهد
vigilantes پارتیزان یا متعصب سیاسی یامذهبی
vigilante پارتیزان یا متعصب سیاسی یامذهبی
illiberal متعصب مخالف اصول ازادی
hypersonic سرعت مافوق صوت
metagnostic مافوق علم بشر
supersonic سرعت مافوق صوت
above مافوق واقع دربالا
supersonic علم مافوق صوت
beyond one's expectation مافوق انتظار کسی
supersonic propeller ملخ مافوق صوت
superman موجود مافوق انسان
supermen موجود مافوق انسان
supersonic turbine توربین مافوق صوت
superconducting computers کامپیوترهای مافوق هادی
supramundane مافوق این جهان
suoersonic compressor کمپرسور مافوق صوت
supranational مافوق محدودیتهای ملی
supersonic nozzle نازل مافوق صوت
supersonic tunnel تونل باد مافوق صوت
hyperphysical خارق العاده مافوق قوه بدنی ومادی
mumpsimus ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
sonic boom صدای برخورد هوا با جلوهواپیمای دارای سرعت مافوق صوت
it is past cure از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
sonic booms صدای برخورد هوا با جلوهواپیمای دارای سرعت مافوق صوت
emergency خیلی خیلی فوری
emergencies خیلی خیلی فوری
conical flow تئوری جریانهای مافوق صوت روی صفحات مسطح گوشه دار
rarefaction جریان مافوق صوت درمجرای همگرا که در ان فشارکاهش یافته و سرعت شدیداافزایش یابد
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
super : پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
bow wave موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
moustaches سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
ultra :پیشوندیست بمعنی " ماورا" وماورا فضا" و ماورا حدودوثغور" و برتراز" و"مافوق "و "فرا"
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
variable geometry engine موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
transonic سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
highly خیلی
far and away خیلی
dumpiness خیلی
to a large extent خیلی
villainous خیلی بد
ten خیلی
copious خیلی
very خیلی
not a few خیلی ها
dammit خیلی
routh خیلی
many خیلی
for long خیلی
abysmal <adj.> خیلی بد
in large quantities خیلی خیلی
very little خیلی کم
damn خیلی
dead slow خیلی اهسته
Nothing more, thanks. خیلی متشکرم.
very light خیلی سبک
corking خیلی زیبا
toploftiness خیلی متکبر
too tough خیلی سفت
hand and glove خیلی صمیمی
to spread like wildfire خیلی زودمنتشرشدن
giantess زن خیلی قدبلند
oftentimes خیلی اوقات
hand in glove خیلی نزدیک
mad as a hornet <idiom> خیلی عصبانی
in seventh heaven <idiom> خیلی خوشحال
far and away خیلی دور
bone dry خیلی خشک
thank you very much خیلی متشکرم
hand in glove خیلی صمیمی
far off خیلی دور
not so hot <idiom> نه خیلی خوب
hand and glove خیلی نزدیک
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
ultraconservative خیلی محتاط
overstrung خیلی حساس
level best خیلی خوب
level best خیلی عالی
He is a loose card . خیلی ول است
(go over with a) fine-toothed comb <idiom> خیلی بادقت
flying high <idiom> خیلی شادوشنگول
it is very easily done خیلی به اسانی
get up the nerve <idiom> خیلی شلوغ
precisian خیلی دقیق
hit bottom <idiom> خیلی پست
lily white خیلی سفید
lower most خیلی پست تر
pianissmo خیلی نرم
of vital importance خیلی ضروری
much worse خیلی بدتر
much was said خیلی حرفهازده شد
I had an awful time . به من خیلی بد گذشت
pixilated خیلی حساس
many persons خیلی اشخاص
many people خیلی اشخاص
many people خیلی از مردم
(as) old as the hills <idiom> خیلی قدیمی
in no time خیلی زود
skinless خیلی حساس
span new خیلی تازه
subminiature خیلی کوچک
superrabundant خیلی زیاد
tickled pink <idiom> خیلی شادوخوشحال
number one خیلی خوب
swith خیلی عظیم
too bad <idiom> خیلی بد ،غم انگیز
senseful خیلی حساس
sappy خیلی احساساتی
primely خیلی خوب
immensurable خیلی قدیم
iam in bad خیلی محتاجم
raff خیلی زیاد
skin and bones <idiom> خیلی لاغر
(a) snap <idiom> خیلی ساده
ritzy خیلی شیک
She is very pretentious. خیلی ادعادارد
rotundily چاقی خیلی
to pieces <idiom> خیلی زیاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com