Dictiornary-Farsi | دارای رفتار قالبی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
stereotyped	دارای رفتار قالبی


Other Matches

stereotypy	رفتار قالبی
stereotypy	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
mannish	دارای رفتار مردانه
clownish	دارای رفتار زمخت وبدون اداب
mannered	دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
slab	بتن قالبی
stereotypes	تصور قالبی
stereotype	تصور قالبی
frame partition	تیغه قالبی
moulded insulations	عایقهای قالبی
mannerisms	اطوار قالبی
stereotyping	تصور قالبی
mannerism	اطوار قالبی
slabs	بتن قالبی
moulded mica	میکای قالبی
briquet	خاک زغال قالبی
die formed part	بخش قالبی حدیدهای
form wound coil	سیم پیچ قالبی
feminiene stereotype	الگوی قالبی زنانگی
plastic arts	صنایع پلاستیکی یا قالبی
briquette	خاک زغال قالبی
mold drying oven	کوره خشک گردانی قالبی
lump suger	قند کلوخه یا قالبی یا خرده
compacting	قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
compacts	قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
compact	قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
compacted	قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
rack	آویز فرش [قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
programming	نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
isobars	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious	دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled	دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent	دارای دهن باز دارای لبان برگشته
gravel blind	دارای چشم تار دارای دید کم
galleried	دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile	دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous	دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension	دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
behavio	رفتار
behaviour	رفتار
misconduct	رفتار بد
conduct	رفتار
geste	رفتار
gest	رفتار
demeanor	رفتار
demeanour	رفتار
action	رفتار
conducting	رفتار
dealing	رفتار
bad conduct	سو رفتار
actions	رفتار
conducted	رفتار
comportment	رفتار
havings	رفتار
haviour	رفتار
treament	رفتار
behavior	رفتار
deportment	رفتار
conducts	رفتار
gestured	رفتار
ergasia	رفتار
ethic	رفتار
gesture	رفتار
comport	رفتار
comported	رفتار
comporting	رفتار
exploiting	: رفتار
gesturing	رفتار
exploit	: رفتار
comports	رفتار
demarche	رفتار
treatments	رفتار
demarch	رفتار
treatment	رفتار
thews	رفتار
exploits	: رفتار
behaviuor	رفتار
outrigged	دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
overt behavior	رفتار اشکار
treats	رفتار کردن
regressive behavior	رفتار واپس رو
bearing	رفتار سلوک
explicit behavior	رفتار اشکار
automatic behavior	رفتار خودکار
expressive behavior	رفتار بیانگر
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
brusqurie	خشونت در رفتار
ethogram	شرح رفتار
treats	رفتار کردن با
affable <adj.>	خوش رفتار
conducting	رفتار اخلاقی
conduct	رفتار اخلاقی
brusque	خشن در رفتار
cruelty	سوء رفتار
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی
macho	نرینه رفتار
treated	رفتار کردن با
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
elicited behavior	رفتار فراخوانده
maladdress	رفتار ناهنجار
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه
treated	رفتار کردن
maternal behavior	رفتار مادری
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
verbal behavior	رفتار کلامی
immoral	زشت رفتار
illtreat	سوء رفتار
illtreatment	سوء رفتار
misconduct	سوء رفتار
social behavior	رفتار اجتماعی
learned behavior	رفتار اموخته
anankaslia	رفتار وسواسی
anancastia	رفتار وسواسی
anancasm	رفتار وسواسی
treat	رفتار کردن
iron fist	رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
behavior repertoire	خزانه رفتار
to demean oneself	رفتار کردن
collective behavior	رفتار جمعی
get on one's high horse <idiom>	رفتار با تکبر
attitudes	روش و رفتار
covert behavior	رفتار نااشکار
conducts	رفتار اخلاقی
attitude	روش و رفتار
incipient behavior	رفتار اغازین
manner	رفتار ادب
behavior modification	تغییر رفتار
target behavior	رفتار اماج
behavior rehearsal	تمرین رفتار
fair shake <idiom>	رفتار درست
to deport oneself	رفتار کردن
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
demeans	رفتار کردن
fal lal	رفتار فریفانه
treat	رفتار کردن با
etiquette	روش رفتار
conducted	رفتار اخلاقی
demeaned	رفتار کردن
carried away	رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
frivolous	سبک رفتار
demean	رفتار کردن
propriety of behaviour	درستی رفتار
behavior therapy	رفتار درمانی
implicit behavior	رفتار نااشکار
jitter	با عصبانیت رفتار کردن
apopathetic behavior	رفتار گروه زاد
abidance	رفتار برطبق توافق
locomotor behavior	رفتار جابه جایی
behavioral	وابسته به رفتار و سلوک
play off <idiom>	رفتار مختلف با اشخاص
behavior sampling	نمونه گیری از رفتار
keep up appearances <idiom>	حفظ رفتار درست
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
last word	بیان یا رفتار قاطع
purposive behavior	رفتار غایت نگر
confrontational	رفتار همراهبا اعتراض
She has engaging manners .	رفتار گیرایی دارد
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
butch	خشن و مرد رفتار
misbehavior	بدرفتاری سوء رفتار
skullduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
consumer behaviour	رفتار مصرف کننده
levity	رفتار سبک لوسی
paternity	رفتار پدرانه اصلیت
high frequency performance	رفتار فرکانس بالا
organizational citizenship behavior	رفتار شهروندی سازمانی
to get up to nonsense	ابلهانه رفتار کردن
iam a of such conduct	از این رفتار شرمنده ام
contact behavior	رفتار تماس جویانه
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن
correctional custudy	روش اصلاح رفتار
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
douceur	شیرینی وفرافت رفتار
misbehaviour	بدرفتاری سوء رفتار
discriminated operant	رفتار عامل افتراقی
despotize	مستبدانه رفتار کردن
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
problem behavior	رفتار مشکل افرین
babies	مانندکودک رفتار کردن
baby	مانندکودک رفتار کردن
image response	رفتار فرکانس تصویر
well-behaved	خوش رفتار با ادب
skulduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
even-handed treatment	رفتار [عملکرد] عادلانه
well behaved	خوش رفتار با ادب
to go with the tide	طبق مقتضیات رفتار کردن
matronize	مانند رئیسه رفتار کردن
an empty gesture	رفتار [تعارف] خشک وخالی
They act after their kind.	جنس خود رفتار می کنند.
to act [be] one's age <idiom> <verb>	طبق سن خود رفتار کردن
duress	شدت رفتار خشن وتند
common touch <idiom>	با همه رفتار مناسب داشتن
princeliness	رفتار شاهزاده وار یاشاهوار