English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
sovereign دارای قدرت عالیه
sovereigns دارای قدرت عالیه
Search result with all words
top drawer دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
Other Matches
cogent دارای قدرت وزور
anticipative دارای قدرت پیشگویی
prepotent دارای قدرت کامل
limitary دارای قدرت محدود
omnificent دارای قدرت خلاقه
influential دارای نفوذ و قدرت
independent دارای قدرت مطلقه
hold the reins <idiom> ادم دارای قدرت ونفوذ
scepter دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
totipotent دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان
unipotent دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
superfluid جسم یامایع دارای قدرت هدایت فوق العاده
ablest پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
eurytopic دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
able پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
blockbusters بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbuster بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
referendums حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
sublimation توجه بعالم بالاوامور عالیه
club propeller ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
middlebrow شخص با سواد وبدون تحصیلات عالیه
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
force قدرت
zing قدرت
power takeoff قدرت
forcing قدرت
vis قدرت
vim قدرت
vigor قدرت
vigour قدرت
capability قدرت
energies قدرت
authority قدرت
energy قدرت
tensions قدرت
tension قدرت
godown قدرت
ability قدرت
abilities قدرت
will power <idiom> قدرت
strong arm قدرت
inauthoritative بی قدرت
strong-arm قدرت
strenght قدرت
might قدرت
sovereignty قدرت
power قدرت
powered قدرت
posse قدرت
nerves قدرت
commanding با قدرت
strength قدرت
posses قدرت
nerve قدرت
forces قدرت
potency قدرت
strengths قدرت
powering قدرت
powers قدرت
isotropic solutions دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
power cable کابل قدرت
explosive energy قدرت انفجار
dynamism قدرت تحرک
power consumption مصرف قدرت
power factor ضریب قدرت
power distribution پخش قدرت
power dissipation اتلاف قدرت
explosive force قدرت انفجار
fasces قدرت مجازات
power loss تلف قدرت
power loss گمگشتگی قدرت
power outege قطع قدرت
fire power قدرت تیراندازی
fluxing power قدرت سیلان
power source منبع قدرت
power stroke مرحله قدرت
fire power قدرت اتش
power function تابع قدرت
staying power طاقت قدرت
driving power قدرت محرکه
posses قدرت قانونی
superpower ابر قدرت
posse قدرت قانونی
palgwe فوق قدرت
superpowers ابر قدرت
dielectric strength قدرت دی الکتریک
dielectric power قدرت دی الکتریکی
diagonal power قدرت قطری
voltage source منبع قدرت
useful power قدرت مفید
economic potential قدرت اقتصادی
economic power قدرت اقتصادی
engine power قدرت موتور
engine performance قدرت موتور
purchasing power قدرت خرید
discourses قدرت استقلال
emissive power قدرت صدور
discourse قدرت استقلال
pi accepting قدرت پی پذیری
effective power قدرت موثر
detection range قدرت اکتشافی
sea power قدرت بحری
retentivity قدرت نگهداری
horse power قدرت اسب
high powerd money پول پر قدرت
strenght قدرت شدت
high power transistor ترانزیستور قدرت
high power transformer ترانسفورماتور قدرت
super power ابر قدرت
resolving power قدرت تفکیک
high power microscope میکروسکوپ پر قدرت
high power engine موتورپر قدرت
imperium قدرت مطلقه
increase of power افزایش قدرت
input power قدرت ورودی
seapower قدرت دریایی
sight قدرت دید
scepter قدرت یا اقتدارسلطنتی
sights قدرت دید
ionic strength قدرت یونی
scattering power قدرت پراکندگی
social power قدرت اجتماعی
saber rattling قدرت نمایی
source of power منبع قدرت
hiding power قدرت پوشش
power switch کلید قدرت
stock car قدرت و دوام
prepotency قدرت کامل
prepotence قدرت کامل
power transmission انتقال قدرت
monopoly power قدرت انحصاری
power test ازمون قدرت
gripping power قدرت مهارکنندگی
great power کشور با قدرت
generator output قدرت مولد
stock-car قدرت و دوام
stock-cars قدرت و دوام
puissance توان قدرت
the finger of god قدرت خدا
refractive power قدرت شکست
heavy current circuit breaker کلید قدرت
reflecting power قدرت انعکاس
power structure ساخت قدرت
receptivity قدرت پذیرش
rating plate پلاک قدرت
heam yoei vooly تئوری قدرت
low power stage طبقه کم قدرت
low power transistor ترانزیستور با قدرت کم ترانزیستور کم قدرت
power supplay منبع قدرت
circuit breaking capacity قدرت قطع
power failure قطع قدرت
power failures قطع قدرت
hands قدرت توپگیری
firepower قدرت شلیک
benumb بی قدرت کردن
bearing capacity قدرت تحمل
leverage قدرت نفوذ
on در اوج قدرت
acidity قدرت اسیدی
creativity قدرت ابداع
creativity قدرت خلاقه
authority مرجع قدرت
power قدرت نیرو
basicity قدرت بازی
authority symbol نماد قدرت
omnipotence قدرت تام
solvency قدرت حلالپوشی
authoritarians قدرت طلب
authoritarian قدرت طلب
absorption power قدرت جذب
absorbency قدرت جذب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com