English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
isodynamic دارای نیروی مغناطیسی مساوی
Other Matches
equicaloric دارای کالری و نیروی مساوی
magnetic دارای نیروی مغناطیسی
isomagnetic دارای نیروی مغناطیسی متساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isodiametric دارای قطر مساوی
isotonic دارای کشش مساوی
three square دارای سه ضلع مساوی
isodiametric دارای ابعاد مساوی
equiangular دارای زوایای مساوی
equidistant دارای مسافت مساوی
isoelectric دارای فشارالکتریکی مساوی
like as we lie طرفین دارای ضربات مساوی
equimolal دارای غلظت ملکولی مساوی
isotonic دارای اهنگ مساوی هم توان
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
magnetic force نیروی مغناطیسی
magnetizing force نیروی مغناطیسی کننده
magnetic lines of force خطوط نیروی مغناطیسی
magnetomotive force نیروی محرکه مغناطیسی
field of force میدان نیروی مغناطیسی
magneto e.m.f. نیروی محرکه مغناطیسی
isotherm خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
electromagnetic وابسته به نیروی مغناطیسی برق
isallobaric خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
electromagnetic ایجاد میدان مغناطیسی در اثر نیروی الکتریکی
compass compensation تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
youthful دارای نیروی شباب
progenitive دارای نیروی تولید
proton هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
protons هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
dynamoelectric دارای نیروی محرکه برقی
self energizing دارای نیروی خود کار
polar دارای قطب مغناطیسی یا الکتریکی متقارن
shunt wound دارای سیم پیچ مغناطیسی انحرافی
steamrollering جاده صاف کن دارای نیروی بخار
steamroller جاده صاف کن دارای نیروی بخار
steamrollered جاده صاف کن دارای نیروی بخار
steamrollers جاده صاف کن دارای نیروی بخار
equisignal zone منطقهای که دارای امواج مغناطیسی یکسان است
coulomb's law نیروی بین دوبار الکتریکی یا مغناطیسی باحاصل ضرب بارهای انهانسبت مستقیم و با مربع فاصله انها از هم نسبت عکس دارد
magnetic induction چگالی شار مغناطیسی اندوکسیون مغناطیسی چگالی میدان مغناطیسی چگالی خطوط قوای مغناطیسی
agonic line خط موسوم روی یک نقشه که نقاطی را که دارای خطا یاانحراف مغناطیسی صفر میباشند به یکدیگر متصل میکند
lenz' law جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
softest که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
softer که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
mediums مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
medium مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
ferromagnetic material هر مادهای که بار مغناطیسی را نگه می دارد بتواند مغناطیسی شود
magnetic tape پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
magnetic tapes پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
taped پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
tape پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
record گیرندهای که سیگنالهای الکتریکی را به مغناطیسی تبدیل میکند تا داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
tapes پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
magnetic ink character recognition تشخیص کاراکترهای جوهرمغناطیسی بازشناسی کاراکتربا جوهر مغناطیسی دخشه شناسی مرکب مغناطیسی
degauss پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
magnetic skin effect جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
magnetic blowout خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
permalloy خانوادهای ار الیاژهای اهن و نیکل که از نظر مغناطیسی نرم میباشند و تحت نیروهای مغناطیسی کم نفوذپذیری وگذردهی زیادی از خود نشان میدهند
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
magnetic deflector یکسوکننده مغناطیسی اشکارساز مغناطیسی
magnetic flow فوران مغناطیسی فلوی مغناطیسی
magnetic reluctance مقاومت مغناطیسی رلوکتانس مغناطیسی
magnetic ritation گردش مغناطیسی دوران مغناطیسی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
magnetic flux density چگالی شار مغناطیسی چگالی خطوط قوا اندوکسیون مغناطیسی
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
save off مساوی
identic مساوی
squaring مساوی
draws مساوی
equalise مساوی
hikiwate مساوی
no set مساوی
plus/equals key مساوی
squares مساوی
square مساوی
squared مساوی
all square مساوی
identical مساوی
even <adj.> مساوی
all مساوی
all- مساوی
adequate مساوی
peel مساوی
peels مساوی
equivalents مساوی
split مساوی
euqal مساوی
draw مساوی
bracketed مساوی
equivalent مساوی
tie مساوی
ties مساوی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
equalized مساوی کردن
equalize مساوی کردن
nonpareil غیر مساوی
equalising مساوی کردن
equalises مساوی کردن
equalised مساوی کردن
equal برابر مساوی
equalizes مساوی کردن
equalizing مساوی کردن
equidistance مسافت مساوی
moiety قسمت مساوی
adequate مساوی ساختن
equaled برابر مساوی
equaling برابر مساوی
just as well <adv.> به طور مساوی
tie vote اراء مساوی
On an equal footing. بر پایه مساوی
equalling برابر مساوی
equally <adv.> به طور مساوی
paripassu مساوی همدرجه
equalled برابر مساوی
dead even کاملا مساوی
part جزء مساوی
measure up <idiom> مساوی بودن
go halves <idiom> تقسیم مساوی
even تراز مساوی
equals برابر مساوی
equated برابرگرفتن مساوی پنداشتن
stand-offs مساوی یاهیچ به هیچ
chronologer مساوی است بازاقخگخمخلهسف
equate برابرگرفتن مساوی پنداشتن
homographic مساوی از حیث املاء
stand-off مساوی یاهیچ به هیچ
equates برابرگرفتن مساوی پنداشتن
stand off مساوی یاهیچ به هیچ
equaliser امتیاز مساوی کننده
skittering ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
amortization پرداخت بدهی به اقساط مساوی
fair play <idiom> عدالت ،مساوی ،عمل درست
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
equalised مساوی یاهم شکل کردن
deuce مساوی در امتیاز 41 که به 61 ختم میشود
equals : برابر شدن با مساوی بودن
tie break بهم خوردن وضع مساوی
tie-break بهم خوردن وضع مساوی
equaled : برابر شدن با مساوی بودن
spacing در فواصل مساوی تقسیم بندی
equal : برابر شدن با مساوی بودن
equalled : برابر شدن با مساوی بودن
equally بیک درجه بطور مساوی
equalising مساوی یاهم شکل کردن
equalize مساوی یاهم شکل کردن
to add equals اعداد مساوی را با هم جمع کردن
equalized مساوی یاهم شکل کردن
equalizes مساوی یاهم شکل کردن
equaling : برابر شدن با مساوی بودن
equalizing مساوی یاهم شکل کردن
equalling : برابر شدن با مساوی بودن
tie-breaks بهم خوردن وضع مساوی
equalises مساوی یاهم شکل کردن
ana ازهر کدام بمقدار مساوی
coursed rubble masonry سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
aliquot بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
magnetic nuclear resonance تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
reluctivity مقاومت مغناطیسی ویژه ضریب مقاومت مغناطیسی
magnetic flux فلوی مغناطیسی شار القاء شار مغناطیسی
dispersion پراکندگی شار مغناطیسی پراکندگی فوران مغناطیسی
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
quarter به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
furlongs واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
furlong واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
trisect بسه بخش مساوی تقسیم کردن
velocity stacks لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
sou مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
sit on a lead بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
neck and neck <idiom> درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
isochronal همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com