English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
domain of definition دامنه تعریف [ریاضی]
Other Matches
subalpine ساکن دامنه کوهستان الپ مربوط به دامنه کوه
defaulted در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
ranges دامنه
range دامنه
ranged دامنه
talus دامنه
tail دامنه
tails دامنه
tailed دامنه
foot دامنه
sloped دامنه
slopes دامنه
slope دامنه
mountainside دامنه
mountainsides دامنه
magnitude دامنه
hillside دامنه
hillsides دامنه
skirts دامنه
scope دامنه
amplitude دامنه
brae دامنه
skirted دامنه
skirt دامنه
ranges دامنه تغییرات
amplitude of oscillation دامنه نوسان
hillside دامنه کوه
double amplitude دامنه دوبل
hillsides دامنه کوه
pulse amplitude دامنه تپش
range دامنه [ریاضی]
feet پایین دامنه
frequency response خم دامنه- بسامد
amplitude of vibration دامنه ارتعاش
amplitude modulation مدولاسیون دامنه
audio frequency دامنه شنودپذیری
amplitude دامنه بزرگی
am مدولاسیون دامنه
colluvial دامنه کوهی
combe دامنه تپه
criteria range دامنه ملاک
discriminating range دامنه افتراق
f.of mountain دامنه کوه
hill side دامنه تپه
impluse amplitude دامنه ایمپولز
class interval دامنه طبقه
ranged دامنه تغییرات
tooth flank دامنه دندانه
talus meterial واریزه دامنه
talus دامنه سنگلاخی
talus دامنه تالیوز
total amplitude of oscillation دامنه کل نوسان
audibility range دامنه شنودپذیری
restriction of range محدودیت دامنه
response amplitude دامنه پاسخ
range of stress دامنه تنش
tropic range دامنه استوایی
two tailed test ازمون دو دامنه
vibration amplitude دامنه ارتعاش
flank دامنه جناح
flanked دامنه جناح
flanking دامنه جناح
scope دامنه رسیدگی
wave amplitude دامنه موج
range of motion دامنه حرکت
midrange میان دامنه
interval confidence دامنه اطمینان
maximum amplitude دامنه حداکثر
range expression عبارت دامنه
tolerance دامنه تغییرات
one tailed test ازمون یک دامنه
tolerances دامنه تغییرات
range name نام دامنه
range دامنه تغییرات
range format قالب دامنه
The matter assumed significant proportions. دامنه کار با لاگرفت
lift بالارو دامنه بالابری
tidal range دامنه جذر و مد دریایی
lifted بالارو دامنه بالابری
lifting بالارو دامنه بالابری
magnitude of alternating current دامنه جریان متناوب
lifts بالارو دامنه بالابری
interquartile range دامنه میان چالاکی
foothill تپه دامنه کوه
cylinder skirt حاشیه یا دامنه سیلندر
impluse amplitude دامنه ضربه جریان
semi interquartile range دامنه نیمه چارکی
purview دامنه شمول قانون
domain of a function دامنه یک تابع [ریاضی]
modular range دامنه تغییرات مدول
skirting armor زره دامنه تانک
double apron fence سیم خاردار دو دامنه
skirted دامنه کوه حومه شهر
skirts دامنه کوه حومه شهر
ridges پشته تپههای دامنه کوه
skirt دامنه کوه حومه شهر
sidehill واقع در کنار تپه دامنه
neap range دامنه نوسان جزر و مدضعیف
foot hill تپه ای که در دامنه کوهی باشد.
ridge پشته تپههای دامنه کوه
daily range of soil temperature دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
damping factor نسبت دامنه هر موج به موجهای بعدی
foehn باد خشک وگرم دامنه کوه
coves خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
cove خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
definiens تعریف
extolment تعریف
comkplimentarily با تعریف
cell definition تعریف سل
circumscription تعریف
portrayals تعریف
portrayal تعریف
definition تعریف
complimenting تعریف
definitions تعریف
compliment تعریف
complimented تعریف
description تعریف
descriptions تعریف
compliments تعریف
qualities تعریف
quality تعریف
explanations تعریف
explanation تعریف
infrasound صدایی با توان و دامنه بسیارو فرکانس بسیار کم
praised تعریف کردن
self aggrandizement تعریف از خود
praise تعریف کردن
glorify تعریف کردن
praises تعریف کردن
glorifies تعریف کردن
definition of a problem تعریف یک برنامهThe
data definition تعریف داده
say a good word for تعریف کردن
recounts تعریف کردن
recounting تعریف کردن
recounted تعریف کردن
macro definition تعریف ماکرو
macro difinition درشت تعریف
job definition تعریف برنامه
definable تعریف پذیر
honorable شایان تعریف
nosography تعریف امراض
he is well spoken of از او تعریف می کنند
articles حرف تعریف
operational definition تعریف عملیاتی
problem definition تعریف مسئله
field definition تعریف فیلد
extoller تعریف کننده
extoll تعریف کننده
emblazon تعریف کردن
recount تعریف کردن
macro definition درشت تعریف
contextual definition تعریف ضمنی
depictions نگارش تعریف
defines تعریف کردن
compliment تعریف کردن از
defining تعریف کردن
undefined تعریف نشده
exponents تعریف کننده
unreel تعریف کردن
recitation تعریف موضوع
recitations تعریف موضوع
depiction نگارش تعریف
complimentary تعریف امیز
article حرف تعریف
exponent تعریف کننده
praising تعریف کردن
to crack up تعریف کردن
defined تعریف کردن
traducing تعریف کردن
circular definition تعریف دوری
traduces تعریف کردن
traduced تعریف کردن
complimenting تعریف کردن از
traduce تعریف کردن
compliments تعریف کردن از
glorifying تعریف کردن
block definition تعریف بلوک
define تعریف کردن
anarthrous بی حرف تعریف
complimented تعریف کردن از
the d. article حرف تعریف
fumarole شکاف دامنه اتش فشان که از ان دود وبخارمتصاعد است
step قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
stepping قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
undefined entry فقره تعریف نشده
Defined depth finder تعریف عمق یاب
system v interface definition تعریف میانجی سیستم 5
undefined label برچسب تعریف نشده
self applauding تعریف کننده از خود
user defined تعریف یا انتخاب کاربر
well defined function تابع خوش تعریف
To blow ones own trumpet. از خود تعریف کردن
predefined از پیش تعریف شده
partially defined پاره تعریف شده
self flattering تعریف کننده از خود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com