English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (4 milliseconds)
English Persian
douse دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
doused دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douses دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dousing دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowsed دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowses دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
Other Matches
soak دراب فرو بردن
soaks دراب فرو بردن
submerges دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerged دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerge دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerging دراب فرو بردن زیر اب کردن
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to tip something into a container [British E] چیزی را در محفظه ای ریختن
converting تغییر چیزی به دیگری
converts تغییر چیزی به دیگری
converted تغییر چیزی به دیگری
convert تغییر چیزی به دیگری
put words in one's mouth <idiom> چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
overlapped پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
overlaps پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlap پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
throw the baby out with the bathwater <idiom> (تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
lead in چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
to exchange something [for something] مبادله کردن [چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something [for something] معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
To discover (realize, assess) something. به چیزی پی بردن
encapsulated چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
percuss بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
to capitalize/capitalise [British English] on something سود بردن از چیزی
to profit from something سود بردن از چیزی
to benefit from something سود بردن از چیزی
make something do با چیزی بسر بردن
decolo رنگ چیزی را بردن
make do with something با چیزی بسر بردن
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
cancel out <idiom> از بین بردن اثر چیزی
usenet که هرکاربر میتواند پیامی بیفزاید یا به پیام دیگری چیزی اضافه کند
stale تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن
disfeature صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
overlaps جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlap جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlapped جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
off print چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
make something out <idiom> ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to shoot oneself in the foot <idiom> بدبکار بردن [چیزی مربوط به خود شخص] [اصطلاح]
to offshore something چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
cast pearls before swine <idiom> از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
good riddance to bad rubbish <idiom> وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
submers دراب فروبردن
wading دراب راه رفتن
souse دراب غوطه ورشدن
trim موقعیت قایق دراب
emulsions ذرات چربی دراب
trims موقعیت قایق دراب
trimmest موقعیت قایق دراب
natant شناور یامتحرک دراب
emulsioning ذرات چربی دراب
to bring grist to the mill نان دراب دارد
emulsion ذرات چربی دراب
emulsioned ذرات چربی دراب
waded دراب راه رفتن
wades دراب راه رفتن
wade دراب راه رفتن
sloshing دراب چلپ وچلوپ کردن
bleb حباب هوا دراب یاشیشه
there is nothing like leather هر که نقش خویشتن بیند دراب
sloshes دراب چلپ وچلوپ کردن
slosh دراب چلپ وچلوپ کردن
trim موقعیت تخته موج دراب
trimmest موقعیت تخته موج دراب
trims موقعیت تخته موج دراب
stagnicolous زندگی کننده دراب راکد
mountains influnce climate کوه دراب و هوا تاثیر دارد
adjusting to water حرکت در هوا هنگام فرود دراب
halobiont موجود زیست کننده دراب شور
kill devil طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
ready solubility in water امادگی برای زودحل شدن دراب
catamaran نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
catamarans نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
ducks and drakes پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
duck and drake پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
imbibed تحلیل بردن فرو بردن
imbibing تحلیل بردن فرو بردن
imbibes تحلیل بردن فرو بردن
to push out پیش بردن جلو بردن
imbibe تحلیل بردن فرو بردن
masochism لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
dabble دراب شلپ شلپ کردن
dabbles دراب شلپ شلپ کردن
dabbled دراب شلپ شلپ کردن
dabbling دراب شلپ شلپ کردن
strews ریختن
to water آب ریختن
spill ریختن
strewn ریختن
to take a cast of ریختن
poured ریختن
pour ریختن
skink ریختن
strew ریختن
strewed ریختن
yeild ریختن
to take to one's legs ریختن
strewing ریختن
bestrew ریختن
mew پر ریختن
to inject into the bowels ریختن
sheds ریختن
besprinkle ریختن
shedding ریختن
shed ریختن
cast concrete ریختن
affution ریختن
affuse ریختن
mewing پر ریختن
affose ریختن
mewed پر ریختن
dump ریختن
birl ریختن
grout ریختن
infused ریختن
disembogue ریختن
spilled or spilt ریختن
sands شن ریختن
spills ریختن
interfusion در هم ریختن
sand شن ریختن
interfuse در هم ریختن
effuse ریختن
infusing ریختن
mixing در هم ریختن
disassemble به هم ریختن
pouring ریختن
pours ریختن
spilled ریختن
infuses ریختن
lave ریختن
infuse ریختن
spilling ریختن
lash vi ریختن
illapse فرو ریختن
to pour out tea چایی ریختن
vents بیرون ریختن
vented بیرون ریختن
venting بیرون ریختن
vent بیرون ریختن
inpour بدرون ریختن
bottom pour از زیر ریختن
weeps اشک ریختن
to make hay of روی هم ریختن
draft از بشکه ریختن
bleed خون ریختن
to rain tears اشک ریختن
to shed tears اشک ریختن
bollix بهم ریختن
tun دربشکه ریختن
emit بیرون ریختن
topdress سطحی ریختن
top pour ریختن از بالا
top cast ریختن از بالا
emits بیرون ریختن
emitted بیرون ریختن
void بیرون ریختن
dust ریختن پاشیدن
to tumble down فرو ریختن
to spawn eggs ریختن تخم
emitting بیرون ریختن
bottle دربطری ریختن
bottles دربطری ریختن
dusts ریختن پاشیدن
cast concrete بتن ریختن
bleeds خون ریختن
back up معکوس ریختن
ecdysis پوست ریختن
fob بجیب ریختن
effuse بیرون ریختن از
practise or tice طرح ریختن
sand ماسه ریختن شن
sands ماسه ریختن شن
to break out بیرون ریختن
encase in concrete بتن ریختن
desquamate پوست ریختن
dish out در فرف ریختن
basket درسبد ریختن
canning درقوطی ریختن
back-up معکوس ریختن
dusted ریختن پاشیدن
can درقوطی ریختن
die cast ریختن فشاری
die cast ریختن حدیدهای
cans درقوطی ریختن
baskets درسبد ریختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com