English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
psychic income درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
Other Matches
simple design طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
unremunerative careers مشاغل کم درامد
detail officer افسر مشاغل
appointment quota سهمیه مشاغل
side line occupations مشاغل فرعی
service occupations مشاغل خدماتی
subsidiary occupations مشاغل فرعی
career management مدیریت مشاغل
manning table جدول مشاغل
job description شرح مشاغل
rotation گردش مشاغل
clerical jobs مشاغل دفتری
job analysis تجزیه و تحلیل مشاغل
career planning طرح ریزی مشاغل
job description کتاب شرح مشاغل
corporative state حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
mirror carpet طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structuring با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
cushier بی دردسر
cushiest بی دردسر
cushy بی دردسر
hassles دردسر
in hot water <idiom> در دردسر
hassling دردسر
bothersome پر دردسر
hassled دردسر
hassle دردسر
effortlessly بی دردسر
headaches دردسر
effortless بی دردسر
todo دردسر
aggro دردسر
headache دردسر
inconveniences دردسر ناسازگاری
hot potatoes مایهی دردسر
money for jam <idiom> پول بی دردسر
raise a hand <idiom> به دردسر انداختن
hot potato مایهی دردسر
in the soup <idiom> در دردسر افتادن
psychic income درامد بی دردسر
bothers دردسر دادن
mess up <idiom> به دردسر افتادن
bothering دردسر دادن
bothered دردسر دادن
bother دردسر دادن
agreat d. of trouble دردسر زیاد
inconvenienced دردسر ناسازگاری
make waves <idiom> ایجاد دردسر
inconvenience دردسر ناسازگاری
troublesome <adj.> دردسر آفرین
problem-free <adj.> بدون دردسر
trouble-free <adj.> بدون دردسر
inconveniencing دردسر ناسازگاری
ask for trouble <idiom> دنبال دردسر گشتن
let sleeping dogs lie <idiom> [دنبال دردسر نگرد]
put (someone) out <idiom> ناراحت ،دردسر،اذیت
trachle سبب خستگی یا دردسر
to be toast [American E] <idiom> در دردسر بزرگی بودن
soft loans وام بدون دردسر
cushily اسان وبی دردسر
soft loan وام بدون دردسر
to put anyone to t. کسیرا دردسر یازحمت دادن
To get embroiled in something. د رکش وواکش ( دردسر افتادن )
incommode ناراحت گذاردن دردسر دادن
frictional unemployment اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
to cause trouble for oneself برای خود دردسر راه انداختن
nepotism انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
I didn't intend to involve you in this mess. من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
get into a row مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
manning table جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
waiting list فهرست منتظران مشاغل فهرست داوطلبان
waiting lists فهرست منتظران مشاغل فهرست داوطلبان
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
to stir up a hornet's nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open a can of worms <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
charmless ساده
taffetized ساده
incomposite ساده
frugal ساده
unaadorned ساده
semplice ساده
unassuming ساده
simplistic ساده
downright ساده
inexpensive ساده
positive ساده
simple hearted ساده دل
unmeaning ساده
plain hearted ساده دل
incomplex ساده
naif ساده
artless ساده
homespun ساده
free spoken ساده گو
daff ساده دل
idiot ساده
simpleminded ساده دل
unsophisticated ساده
fructose ساده
sheepishly ساده دل
sheepish ساده دل
idiots ساده
fraudless ساده
freestanding ساده
fanciless ساده
balder ساده
simplex ساده
simple minded ساده دل
baldest ساده
baldly ساده
clodhopper ساده
clodhoppers ساده
bald ساده
plainest ساده
seemly <adj.> ساده دل
innocent <adj.> ساده دل
simple-hearted <adj.> ساده دل
plains ساده
naive ساده
explicit ساده
conversable <adj.> ساده دل
expansive <adj.> ساده دل
unceremonious ساده
unceremoniously ساده
plain ساده
good-humored ساده دل
plainer ساده
simpler ساده دل
clean ساده
simpler ساده
simple ساده دل
simple ساده
unaffected ساده
cleaned ساده
cleans ساده
cleanest ساده
slick ساده
slickest ساده
untutored ساده
simplest ساده دل
simplest ساده
plain design طرح کف ساده
in plain english به انگلیسی ساده
king post truss خرپای ساده
cats paw ساده لوح
clean bill of lading بارنامه ساده
clean bill برات ساده
infrugal غیر ساده
simple parry دفاع ساده
plain weave بافت ساده
ingenue دختر ساده
gullibility ساده لوحی
gowk ساده لوح
free spokenness ساده گویی
flat rate نرخ ساده
gaby ساده لوح
galah ساده لوح
dupable ساده لوح
empirical formula فرمول ساده
gobemouche ساده لوح
clean collection وصولی ساده
frugal food خوراک ساده
lamblike ساده لوح
deck hand ملوان ساده
simplex transmission مخابره ساده
simple minded ساده لوح
simple mean میانگین ساده
simple magnet مغناطیس ساده
simple fraction کسر ساده
simple eye چشم ساده
simple distillation تقطیر ساده
simple correlation همبستگی ساده
simple compression فشار ساده
simple bending خمش ساده
simple beam تیر ساده
simplifcation ساده سازی
simplifier ساده کننده
single bevel but weld جوش لب به لب "وی " ساده
unskilled worker کارگر ساده
deck hands ملوان ساده
unfigured بی صورت ساده
In simple (plain) English. به انگلیسی ساده
two time دو حرکت ساده
(a) snap <idiom> خیلی ساده
sot ساده لوح
soft eye چشمی ساده
smpleton ساده لوح
single entry حسابداری ساده
single bond پیوند ساده
simple beam تیره ساده
simple average میانگین ساده
plain paper کاغذ ساده
plain flap فلپ ساده
pick wickian ساده بی تکلف
phonemes صداهای ساده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com