Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
money income
درامد پولی
Search result with all words
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
national money income
درامد ملی پولی
nonmonetary income
درامد غیر پولی
Other Matches
disposable personal income
درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
gini coefficient
شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
functional distribution of income
توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
regressive income tax
مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
moneyary
پولی
impecuniosity
بی پولی
mercenaly
پولی
venal
پولی
moneyed
پولی
pecuniary
پولی
impecuniousity
بی پولی
monetary
پولی
pocket
پولی
pockets
پولی
backing
پشتوانه پولی
monetary convention
اتحاد پولی
monetary economy
اقتصاد پولی
money illusion
خطای پولی
monetary deflation
محدودیت پولی
monetary deflation
انقباض پولی
polyethylene
پولی اتیلن
monetary base
پایه پولی
monetary control
کنترل پولی
monetary control
نظارت پولی
money matters
امور پولی
money capital
سرمایه پولی
loose pulley
پولی هرزگرد
monetary reserves
ذخائر پولی
monetary assets
دارائیهای پولی
monetary restriction
محدودیت پولی
monetary school
مکتب پولی
monetary authorities
مقامات پولی
monetary system
سیستم پولی
monetary instruments
ابزارهای پولی
monetary inflation
تورم پولی
monetary base
مبنای پولی
monetary targets
اهداف پولی
monetary sector
بخش پولی
monetary expansion
توسعه پولی
monetary unit
واحد پولی
monetary value
ارزش پولی
money illusion
توهم پولی
money wage
مزد پولی
reconvert
پولی را مجدداتسعیرکردن
real
غیر پولی
monetary policy
سیاست پولی
tight money
کنترل پولی
money order
حواله پولی
grooved pulley
پولی شیاردار
money orders
حواله پولی
financial inventory
ذخایر پولی
financial property
داراییهای پولی
financial property
اموال پولی
monetary incentive
مشوق پولی
pay patient
مریض پولی
pecuniary liability
ضمانت پولی
polymyxin
پولی میکسین
polywag
پولی واگ
dealing for money
معاملات پولی
unit of currency
واحد پولی
european monetary system
سیستم پولی اروپایی
european monetary fund
صندوق پولی اروپا
dollar area
منطقه پولی دلار
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
bimetallism
نظام پولی دو فلزی
bimetallic standard
پایه پولی دو فلزی
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
it was a
خوب پولی بود
impecuniously
از روی بی پولی یا افلاس
i owe some money to you
یک پولی به شما بدهکارم
i am pushed for money
ازبی پولی درفشار
hyperdeflation
انقباض پولی شدید
he is pressed for money
از بی پولی در مضیقه است
gold standard
نظام پولی طلا
gold currency system
نظام پولی طلا
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
financing
تامین هزینه پولی
price
ارزش پولی کالا
nonmonetarists
اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary assets
دارائیهای غیر پولی
nonmonetary sector
بخش غیر پولی
pecuniary externalities
پی امدهای خارجی پولی
poly vinil chloride
کلرور پولی وینیل
prices
ارزش پولی کالا
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
rate of money wage
نرخ مزد پولی
tight money
سیاست پولی انقباضی
down and out
<idiom>
هیچ پولی نداشتند
money rate of interest
نرخ بهره پولی
finances
تامین هزینه پولی
financed
تامین هزینه پولی
finance
تامین هزینه پولی
deflation
انقباض پولی رکود
free capital
سرمایه گذار پولی
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
feel the pinch
<idiom>
دچار بی پولی شدن
not for the world
<idiom>
دراعضای هیچ پولی
strategic concentration by rail
سیستم پولی فلزی
Money entrusted to my care .
پولی که با مانت نزد من سپرده شد
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
international monetary reserves
ذخائر پولی بین المللی
easy money
پولی که براحتی بدست اید
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
polyester
الیاف یاپارچه پولی استر
e p u
591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
monetrarist keynesian debate
بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
devaluation
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
contribution
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
chantry
پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
contributions
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
prelusion
درامد
gainings
درامد
it wasprologue to the nextmove
درامد
makings
درامد
total revenue
درامد کل
total income
درامد کل
proceeds
درامد
remunerative
پر درامد
admission
درامد
earning
درامد
admissions
درامد
returns
درامد
returning
درامد
hatch
درامد
hatches
درامد
revenue
درامد
hatched
درامد
income
درامد
return
درامد
returned
درامد
means
درامد
earnings
درامد
emolument
درامد
comings in
درامد
emoluments
درامد
make it up to someone
<idiom>
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
blockade currency
پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
corkage
پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
deat benefit
وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
royalty
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
convertible
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
convertibles
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
royalties
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
To play for love .
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
per capita income
درامد سرانه
net revenue
درامد خالص
nominal income
درامد اسمی
personal income
درامد شخصی
broken-down
ازپای درامد
broken down
ازپای درامد
ordinary income
درامد عادی
notional income
درامد خیالی
notional income
درامد فرضی
net income
درامد خالص
prologue
پیش درامد
earn
درامد داشتن
earned
درامد داشتن
earns
درامد داشتن
means
توانائی درامد
municipal revenue
درامد شهرداری
national income
درامد ملی
prologues
پیش درامد
transfer income
درامد انتقالی
total revenue function
تابع درامد کل
total revenue curve
منحنی درامد کل
to bring a return
درامد دادن
temporary income
درامد موقتی
tax revenue
درامد مالیاتی
supplementary income
درامد تکمیلی
stream of income
جریان درامد
sinfonia
پیش درامد
transitory income
درامد انتقالی
unearned revenue
درامد نامکتسب
mean
منابع درامد
meaner
منابع درامد
meanest
منابع درامد
aura
پیش درامد
auras
پیش درامد
overture
پیش درامد
overtures
پیش درامد
unremunerative careers
مشاغل کم درامد
unearned revenue
درامد باداورده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com