Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
neap tide
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
Other Matches
free air anomaly
اختلاف نیروی جاذبه زمین اختلاف جاذبه ازاد
gravitational force
نیروی جاذبه
attraction force
نیروی جاذبه
attractive force
نیروی جاذبه
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
intermolecular attractive force
نیروی جاذبه بین مولکولی
affinity
نیروی جاذبه بین اتمهای یک ملکول
cohesion
نیروی جاذبه بین ذرات همگن
affinities
نیروی جاذبه بین اتمهای یک ملکول
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
deadlock
حالت عدم فعالیتی که در اثروجود دو نیروی متعادل ایجادگردد
lool
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
rag rug
قالیچه چهل تکه
[در بعضی از کشورها نظیر مصر و مکزیک ابتدا نوارهای باریکی به عرض دو یا سه سانتی متر بافته شده و سپس لبه های آن به یکدیگر دوخته می شود که حالت فرش راه راه به آن می بخشد.]
vortex ring state
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
ground state
نیروی اساسی حالت اساسی
earth's attraction
جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
in this p case
دراین موردبخصوص
of late
دراین روزها
In this case ( instance) .
دراین مورد
in this matter
دراین امر
hither and thither
<idiom>
دراین سو وآن سو
here below
دراین جهان
in this connextion
دراین زمینه
hereabout
دراین حدود
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
herein named
نامبرده دراین نامه
In this holy month.
دراین ماه مبارک
there
دراین موضوع انجا
In this day and age.
دراین دور وزمان
On this holy month.
دراین روز مبارک
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
All the expenses.
دراین عکس خوب افتادید
All the world and his wife were at this party .
هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
He has no influence in this company .
دراین شرکت کاره ای نیست
I am a strange in this town.
دراین شهر غریب هستم
In this day and age.
دراین سال وزمانه ( امروزه )
in the last fortnight
دراین پانزده روز گذشته
She did not ask about this.
او
[زن]
دراین باره پرسش نکرد.
he is an a. on that
سخن او دراین باره است
He talked in this connection (vein).
دراین زمینه صحبت کرد
of late years
دراین چند سال گذشته
Generosity runs in the family.
سخاوت دراین خانواده ارثی است
simple shear
دراین برش تنش عمودی وجودندارد
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
I made a lot of profit in the deal .
دراین معامله فایده زیادی بردم
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
the pilgrimage of life
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
Did you get anything out of this deal ?
دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
How many people live here ?
چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
Did you make any profit in this deal ?
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
I'll give you that
[much]
.
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
We dont have qualified personnel in this company.
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
gravity
جاذبه
appeals
جاذبه
gravitation
جاذبه
appealed
جاذبه
attractions
جاذبه
appeal
جاذبه
attraction
جاذبه
valence
جاذبه
law of gravity
جاذبه
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
I'll speak at length on this subject.
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
This car can hold 6 persons comefortably.
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
We have no vacant position ( opening ) in this company .
دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
It this case , the purpose has been defeated .
دراین مورد نقض غرض شده است
The surely clean you out in this nightclub .
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
There is nothing I can do about it.
از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
This shop deals in goods of all sorts .
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
Allow me to chew it over in my mind .
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
electromagnetic attraction
جاذبه الکترومغناطیسی
attraction of current
جاذبه میدان
gravitational attraction
جاذبه گرانشی
gravitational constant
ثابت جاذبه
coulomb attraction
جاذبه کولنی
counter attraction
جاذبه متقابله
absorpthiveness
قوه جاذبه
attractive field
میدان جاذبه
capillary attraction
جاذبه شعریه
attration
جاذبه کشندگی
gravitation
جاذبه گرانشی
adhesion
جاذبه سطحی
sex appeal
جاذبه جنسی
electric attraction
جاذبه الکتریکی
gravitation
جاذبه ثقلی
gravitation
قوه جاذبه
cohesion
جاذبه مولکولی
gravitational waves
امواج جاذبه
magnetic attraction
جاذبه مغناطیسی
electrostatic attraction
جاذبه الکترواستاتیکی
electron capture
جاذبه الکترونی
sexiness
جاذبه جنسی
gravitation
کشش جاذبه
Several people could be accommodated in this room.
چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
There are ine milion book (volumes)in this library.
دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
law of electrostatic attraction
قانون جاذبه الکترواستاتیکی
law of universal gravitation
قانون جاذبه عمومی
intermolecular attraction
جاذبه بین مولکولی
intensity of gravity
گرانی یا جاذبه زیاد
magnetic dip
قوه جاذبه مغناطیسی
interionic attraction
جاذبه بین یونی
scenic attractions
جاذبه های دیدنی
ablatitious
کاهنده قوه جاذبه
magnetic dip
میدان جاذبه مغناطیسی
centripetal force
قوه جاذبه مرکز
geomagnetic
وابسته به جاذبه زمین
intensity of gravity
شدت با زیادی جاذبه
In this contract , there are no loopholes for either party .
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
cohesion
التصاق یا قوه جاذبه ذرات
gravity
جاذبه زمین درجه کشش
gravity
جاذبه زمین کشش انحراف
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
of each other
<adv.>
از یکدیگر
of one another
<adv.>
از یکدیگر
from one another
<adv.>
از یکدیگر
one another
یکدیگر
from each other
<adv.>
از یکدیگر
each other
یکدیگر
interwork
بر یکدیگر
one a
یکدیگر
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
contrary to
بر خلاف
misdeeds
خلاف
offence
خلاف
perverse
خلاف بد
offenses
خلاف
misdeed
خلاف
delict
خلاف
minor offence
خلاف
trespasses
خلاف
trespassing
خلاف
trespassed
خلاف
misconduct
خلاف
misdoing
خلاف
petty offence
خلاف
offense,etc
خلاف
trespass
خلاف
misdemeanor
خلاف
gravitates
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitate
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
gravitate
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitates
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
gravitated
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
gravitated
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitating
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitating
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
interconnect
اتصال به یکدیگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com