English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
hereabout دراین حدود
Other Matches
upper memory کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
of late دراین روزها
hither and thither <idiom> دراین سو وآن سو
here below دراین جهان
In this case ( instance) . دراین مورد
in this p case دراین موردبخصوص
in this connextion دراین زمینه
in this matter دراین امر
there دراین موضوع انجا
In this day and age. دراین دور وزمان
In this holy month. دراین ماه مبارک
herein named نامبرده دراین نامه
On this holy month. دراین روز مبارک
He talked in this connection (vein). دراین زمینه صحبت کرد
he is an a. on that سخن او دراین باره است
All the expenses. دراین عکس خوب افتادید
She did not ask about this. او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
In this day and age. دراین سال وزمانه ( امروزه )
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
He has no influence in this company . دراین شرکت کاره ای نیست
of late years دراین چند سال گذشته
in the last fortnight دراین پانزده روز گذشته
All the world and his wife were at this party . هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
How many people live here ? چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
Did you get anything out of this deal ? دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
the pilgrimage of life زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
We dont have qualified personnel in this company. دراین شرکت آدم حسابی نداریم
simple shear دراین برش تنش عمودی وجودندارد
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
I'll give you that [much] . دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
Did you make any profit in this deal ? آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
There are not many amusements in this town. دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
We have no vacant position ( opening ) in this company . دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
This shop deals in goods of all sorts . دراین مغازه همه چیز معامله می شود
Allow me to chew it over in my mind . اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
This car can hold 6 persons comefortably. دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
There is nothing I can do about it. از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
It this case , the purpose has been defeated . دراین مورد نقض غرض شده است
There are ine milion book (volumes)in this library. دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
Several people could be accommodated in this room. چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
In this contract , there are no loopholes for either party . دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
neap tide دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
in the neighbourhood در حدود
ranged حدود
purview حدود
ranges حدود
tethers حدود
tethering حدود
tethered حدود
thereabouts در آن حدود
module حدود
compass حدود
modules حدود
ambit حدود
precincts حدود
well-nigh در حدود
limit حدود
about در حدود
roughly <adv.> حدود
scope حدود
realms حدود
realm حدود
delimits حدود
tether حدود
delimiting حدود
delimited حدود
delimit حدود
neiggourhood حدود
scantling حدود
about <adv.> حدود
perambulation حدود
confine حدود
definition حدود
definitions حدود
neighborhoods حدود
precinct حدود
neighbourhood حدود
well nigh در حدود
neighbourhoods حدود
range حدود
confining حدود
vicinity حدود
coextensive هم حدود وثغور
coastal frontier حدود ساحلی
in round numbers 00 در حدود 001 عد د
class limits حدود طبقه
purview of an occupation حدود کاری
confidence limits حدود اعتماد
probability limits حدود احتمالی
purview حدود میدان
confidence limits حدود اطمینان
delimitation تحدید حدود
thereabouts در حدود آن وقت
limits of confidence حدود اطمینان
thereabout دران حدود
within cry در حدود صد ارس
trimester در حدود سه ماه
limit of fire حدود اتش
therabout دران حدود
limit check مقابله حدود
graphic limits حدود گرافیکی
class interval حدود طبقه
frontiers حدود و ثغور
boundaries حدود یکان
boundaries حدود چیزی
boundary حدود چیزی
gamut حدود حیطه
vicinity در حدود در اطراف
out خارج از حدود
out- خارج از حدود
outed خارج از حدود
range حدود محدوده
with in ear shot در حدود صدا رس
in the neighborhood of در حدود [ریاضی]
line حدود رویه
lines حدود رویه
range حدود وسعت
ranged حدود محدوده
reach وسعت حدود
reached وسعت حدود
reaches وسعت حدود
reaching وسعت حدود
confinement تحدید حدود
whereabouts درچه حدود
yaw تجاوز از حدود
yawed تجاوز از حدود
verge نزدیکی حدود
verges نزدیکی حدود
delimitation تعیین حدود
periphery محیط حدود
ranged حدود وسعت
ranges حدود محدوده
ranges حدود وسعت
demarcation تعیین حدود
boundary حدود یکان
run ردپا حدود
runs ردپا حدود
peripheries محیط حدود
thereabouts در حدود آن میزان یا تعداد
ultra vires تجاوز از حدود اختیارات
format حدود و مشخصات فرش
whereabout حدود تقریبی مکان
outre خارج از حدود معمولی
orbited دور حدود فعالیت
limitation clause عبارت تعیین حدود
orbits دور حدود فعالیت
tolerances حدود قابل تحمل
compass حدود وثغور حوزه
inbound محصور در حدود معینی
demarcate تعیین حدود کردن
demarcated تعیین حدود کردن
demarcates تعیین حدود کردن
tolerance حدود قابل تحمل
demarcating تعیین حدود کردن
abound تعیین حدود کردن
peg تعیین حدود کردن
pegs تعیین حدود کردن
sphere مرتبه حدود فعالیت
orbit دور حدود فعالیت
scope میدان و برد و حدود
delimit تعیین کردن حدود
delimit تحدید حدود کردن
delimited تعیین کردن حدود
delimiting تعیین کردن حدود
delimiting تحدید حدود کردن
mark out a ground تحدید حدود زمین
limitation clause ماده تعیین حدود
delimits تحدید حدود کردن
delimits تعیین کردن حدود
spheres مرتبه حدود فعالیت
delimited تحدید حدود کردن
ultra vires بیش از حدود اختیارات قانونی
quarts پیمانهای در حدود بیک لیتر
quart پیمانهای در حدود بیک لیتر
as far as in me lies تا انجاکه در حدود توانایی من است
ultra vires خارج از حدود اختیارات قانونی
transfer limit حدود تصحیحات انتقال تیر
to override one's commission از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
corrida برنامهای در حدود شش مسابقه گاوبازی
range of music حدود یا میدان علم موسیقی
protectionism دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
marshall plan طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
coalition مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
limit of fire حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
neatline خطوط باریک حدود کناره نقشه
transition layer منطقه یا حدود انحراف درارتفاع پرواز
to make both ends meet در حدود درامد خود خرج کردن
We will be checking out around noon. ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
boundary disclaimer نشان دهنده حدود جغرافیایی منطقه
to live beyond one's means بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
the bill defined his powers حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com