Total search result: 202 (4 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
of late years |
دراین چند سال گذشته |
|
|
Search result with all words |
|
in the last fortnight |
دراین پانزده روز گذشته |
Other Matches |
|
in this matter |
دراین امر |
in this connextion |
دراین زمینه |
hither and thither <idiom> |
دراین سو وآن سو |
In this case ( instance) . |
دراین مورد |
here below |
دراین جهان |
in this p case |
دراین موردبخصوص |
of late |
دراین روزها |
hereabout |
دراین حدود |
In this holy month. |
دراین ماه مبارک |
herein named |
نامبرده دراین نامه |
In this day and age. |
دراین دور وزمان |
there |
دراین موضوع انجا |
On this holy month. |
دراین روز مبارک |
All the world and his wife were at this party . |
هر کی را بگویی دراین میهمانی بود |
he is an a. on that |
سخن او دراین باره است |
He talked in this connection (vein). |
دراین زمینه صحبت کرد |
I am a strange in this town. |
دراین شهر غریب هستم |
He has no influence in this company . |
دراین شرکت کاره ای نیست |
In this day and age. |
دراین سال وزمانه ( امروزه ) |
She did not ask about this. |
او [زن] دراین باره پرسش نکرد. |
All the expenses. |
دراین عکس خوب افتادید |
Generosity runs in the family. |
سخاوت دراین خانواده ارثی است |
the pilgrimage of life |
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان |
We dont have qualified personnel in this company. |
دراین شرکت آدم حسابی نداریم |
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . |
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است |
How many people live here ? |
چند نفر دراین خانه می نشینند ؟ |
You name it , they have it in thes department store. |
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند ) |
Did you get anything out of this deal ? |
دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟ |
simple shear |
دراین برش تنش عمودی وجودندارد |
Did you make any profit in this deal ? |
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟ |
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . |
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم |
I made a lot of profit in the deal . |
دراین معامله فایده زیادی بردم |
He has a poor service record in this company. |
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد |
The sun is all the more welcome. In this cold weather. |
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد |
I'll give you that [much] . |
دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] . |
due out |
از وقت مصرف گذشته از وقت گذشته |
I'll speak at length on this subject. |
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد |
The surely clean you out in this nightclub . |
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند ) |
This shop deals in goods of all sorts . |
دراین مغازه همه چیز معامله می شود |
There are not many amusements in this town. |
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد |
It this case , the purpose has been defeated . |
دراین مورد نقض غرض شده است |
This car can hold 6 persons comefortably. |
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند |
There is nothing I can do about it. |
از دست من دراین باره کاری ساخته نیست |
Allow me to chew it over in my mind . |
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم |
We have no vacant position ( opening ) in this company . |
دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم |
There are ine milion book (volumes)in this library. |
دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد |
Several people could be accommodated in this room. |
چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد |
In this contract , there are no loopholes for either party . |
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست |
neap tide |
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند |
coalitions |
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد |
coalition |
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد |
marshall plan |
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید |
protectionism |
دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید |
aside from |
گذشته از |
by gone |
گذشته |
agone |
گذشته |
and certainly not <conj.> |
گذشته از |
bypast |
گذشته |
due out |
گذشته |
yesternight |
شب گذشته |
foretime |
گذشته |
forepast |
گذشته |
forepassed |
گذشته |
foreby |
گذشته |
over with |
گذشته |
spun or span |
گذشته |
gone by |
گذشته |
let [leave] alone <conj.> |
گذشته از |
last a |
گذشته |
last night |
شب گذشته |
past |
گذشته |
departed |
گذشته |
preceded |
گذشته |
bygone |
گذشته |
What is past is past . what is gone is gone . |
گذشته ها گذشته |
aside |
گذشته از |
beyoned the pale |
از حد گذشته |
asides |
گذشته از |
older |
گذشته |
old |
گذشته |
not to speak of <conj.> |
گذشته از |
to say nothing of <conj.> |
گذشته از |
not to mention <conj.> |
گذشته از |
historical |
گذشته |
oldest |
گذشته |
on top of that <adv.> |
گذشته از این |
whish |
بسرعت گذشته |
pt |
زمان گذشته |
bled |
گذشته Bleed |
outdid |
گذشته outdo |
upheld |
گذشته uphold |
further [moreover] <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
furthermore <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
forby <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
besides <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
aside from that <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
also [moreover] <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
additionally <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
on to <adv.> |
از این گذشته |
on top of that <adv.> |
از این گذشته |
beyond that <adv.> |
از این گذشته |
what is more <adv.> |
از این گذشته |
over and above <adv.> |
از این گذشته |
on top of this <adv.> |
از این گذشته |
in addition <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
moreover <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
on to <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
on top of that <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
beyond that <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
what is more <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
over and above <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
on top of this <adv.> |
به جز آن [گذشته از این] |
moreover <adv.> |
از این گذشته |
in addition <adv.> |
از این گذشته |
further [moreover] <adv.> |
از این گذشته |
aside from that <adv.> |
گذشته از این |
additionally <adv.> |
گذشته از این |
retrospective view [on] |
نگاه به گذشته |
further on |
از این گذشته |
furthermore |
از این گذشته |
also [moreover] <adv.> |
گذشته از این |
forby <adv.> |
گذشته از این |
further [moreover] <adv.> |
گذشته از این |
forby <adv.> |
از این گذشته |
besides <adv.> |
از این گذشته |
aside from that <adv.> |
از این گذشته |
also [moreover] <adv.> |
از این گذشته |
additionally <adv.> |
از این گذشته |
on to <adv.> |
گذشته از این |
beyond that <adv.> |
گذشته از این |
what is more <adv.> |
گذشته از این |
over and above <adv.> |
گذشته از این |
on top of this <adv.> |
گذشته از این |
moreover <adv.> |
گذشته از این |
in addition <adv.> |
گذشته از این |
retroactive |
معطوف به گذشته |
swore |
گذشته sweatr |
in a. to this |
گذشته ازاین |
in the p |
درزمان گذشته |
rode |
گذشته ride |
last sunday |
یکشنبه گذشته |
last week |
هفته گذشته |
next week |
هفته گذشته |
last year |
سال گذشته |
lastmonth |
ماه گذشته |
desperado |
از جان گذشته |
also |
گذشته از این |
over and above |
گذشته ازاین |
past years |
سالهای گذشته |
sprang |
گذشته gnirps |
out of date |
از تاریخ گذشته |
nostalgia |
حسرت گذشته |
belated |
ازموقع گذشته |
furthermore <adv.> |
گذشته از این |
furthermore <adv.> |
از این گذشته |
late |
تازه گذشته |
retrospect |
نگاه به گذشته |
by gone |
قدیمی گذشته ها |
by gone |
چیزهای گذشته |
retrospect |
شامل گذشته |
ex post |
به اعتبار گذشته |
past |
گذشته از ماورای |
regression |
بازگشت به گذشته |
bygone |
چیزهای گذشته |
yesterday |
زمان گذشته |
past tense |
زمان گذشته |
belatedly |
ازموقع گذشته |
redolence |
خاطرات گذشته |
the past tense |
زمان گذشته |
self giving |
از خود گذشته |
backs |
عقبی گذشته |
stale cheque |
چک تاریخ گذشته |
sup.latest or last |
تازه گذشته |
sware |
گذشته swear |
expired |
گذشته از موعد |
the preterite tense |
زمان گذشته |
desperate |
از جان گذشته |
back |
عقبی گذشته |
exposed |
سر راه گذشته |
the present and the past |
گذشته و حال |
the present and the past |
حال و گذشته |
the present and the past |
اکنون و گذشته |
self devoted |
از خود گذشته |
over |
گذشته اضافی |
retrospective falsification |
تحریف گذشته |
yesteryear |
سال گذشته |
ultimo |
ماه گذشته |
over- |
گذشته اضافی |
ultimo |
در ماه گذشته |
besides <adv.> |
گذشته از این |
the year past |
سال گذشته |
ultimo |
مربوط به ماه گذشته |
latest |
تازه گذشته اینده |
overdue |
از موعد گذشته منقضی |
took |
زمان گذشته فعل take |
longs |
دیر گذشته ازوقت |
longest |
دیر گذشته ازوقت |
gladiator |
پهلوان از جان گذشته |
one cannot put back the time <proverb> |
زمان گذشته نیاید به بر |
longer |
دیر گذشته ازوقت |