English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
measure درجه اقدام
Other Matches
beam attack تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
elevation indicator صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch درجه روی بازوی درجه داران
sighting bar ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
superelevation درجه ارتفاع درجه بلندی
third-class درجه سوم بلیط درجه 3
third class درجه سوم بلیط درجه 3
sighting leaf ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
moves اقدام
emprise اقدام
moved اقدام
move اقدام
procedure اقدام
actionless بی اقدام
esteem اقدام
ploys اقدام
proceeding اقدام
ploy اقدام
enterprises اقدام
actions اقدام
action اقدام
intervention اقدام
interventions اقدام
enforcement اقدام
enterprise اقدام
deal اقدام کردن
to take measures اقدام کردن
legal action اقدام قانونی
precaution اقدام احتیاطی
demarche اقدام سیاسی
to take of a اقدام کردن
to take steps اقدام کردن
measure of prevention اقدام احتیاطی
deal with اقدام کردن
it wasprologue to the nextmove اقدام بعدبود
initial movement نخستین اقدام
preparation اقدام مقدماتی
intercommunion اقدام مشترک
countermeasure اقدام متقابل
preparations اقدام مقدماتی
counteraction اقدام متقابل
in hand در دست اقدام
to bend effort اقدام کردن
the needful اقدام لازم
expediency اقدام مهم
deals اقدام کردن
actions فعل اقدام
actions کار اقدام
protective measure اقدام حمایتی
proceed with deliberations اقدام به مذاکره
action at low اقدام قانونی
precautions اقدام احتیاطی
under way دردست اقدام
action statement دستورالعمل اقدام
emprize اقدام کردن
action for cancellation اقدام به ابطال
action for cancellation اقدام به لغو
enterprise اقدام کردن
enterprise قدرت اقدام
action فعل اقدام
expedience اقدام مهم
action کار اقدام
enterprises اقدام کردن
enterprises قدرت اقدام
appropriate action اقدام مقتضی
proceed اقدام کردن
proceeded اقدام کردن
regular procedure اقدام قانونی
double action اقدام دوجانبه
social action اقدام اجتماعی
operation immediate اقدام سریع
counter-measures اقدام متقابل
start out اقدام کردن
counter-measure اقدام متقابل
counter-measure اقدام جبران کننده
action for avoidance اقدام برای لغو
memorandums اقدام به یادداشت کند
proceeded اقدام کردن پرداختن به
proceed اقدام کردن پرداختن به
memoranda اقدام به یادداشت کند
counter-measures اقدام جبران کننده
It is in progress. It is under way. دردست اقدام است
memorandum اقدام به یادداشت کند
to put in hand دایرکردن اقدام کردن
originator اقدام کننده پیام
originators اقدام کننده پیام
adventurism اقدام به کاری کردن
to start out to do something اقدام بکاری کردن
it was an incorrect procedure یک اقدام غلطی بود
venture اقدام بکارمخاطره امیز
measure اندازه اقدام پیشگیری
venturing اقدام یا مبادرت کردن به
venturing اقدام بکارمخاطره امیز
ventures اقدام یا مبادرت کردن به
with measured step با اقدام مناسب [سنجیده]
ventures اقدام بکارمخاطره امیز
ventured اقدام یا مبادرت کردن به
ventured اقدام بکارمخاطره امیز
venture اقدام یا مبادرت کردن به
enterprise امرخطیر اقدام مهم
greenlight اجازه حرکت و اقدام
enterprises امرخطیر اقدام مهم
to proceed against a person اقدام بر علیه کسی زدن
do the necessary اقدام لازم بعمل اورید
pushful متهور در اقدام بکارهای مهم
to play at خواهی نخواهی اقدام کردن
enterprises اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprise اقدام به اجرای قوانین کردن
execution for debt اقدام برای طلب وصول
exigent محتاج به اقدام یا کمک فوری
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
to act in self-defence دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
emergency حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
zction for dammages اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergencies حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
dilettantism اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
emergencies پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
emergency پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
brevet درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
prohibition حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
exquatur اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
launching شروع کردن اقدام کردن
launches شروع کردن اقدام کردن
launched شروع کردن اقدام کردن
launch شروع کردن اقدام کردن
ranked درجه
second class درجه دو
copesetic درجه یک
gauge درجه
third-rate درجه سه
degree درجه
marks درجه
proportion درجه
gauges درجه
ranks درجه
degrees درجه
proportions درجه
third rate درجه سه
gauged درجه
aquastat درجه
grades درجه
grade درجه
scalage درجه
length درجه
lengths درجه
top-notch درجه یک
rank درجه
slap-up درجه یک
number one درجه یک
high-class درجه یک
run of the mine بی درجه
topnotch درجه یک
tophole درجه یک
top hole درجه یک
second class درجه 2
echelons درجه
low grade کم درجه
just as well <adv.> به یک درجه
nobby درجه یک
gauge=gage درجه
gauge glass درجه اب
gage=gauge درجه
scale درجه
equally <adv.> به یک درجه
copacetic درجه یک
titles درجه
pitches درجه
pitch درجه
chinical t. درجه
kyu درجه
gage درجه
clinical thermometer درجه
title درجه
first class درجه یک
second-rate درجه دو
elevation درجه
mark درجه
second rate درجه دو
elevations درجه
first string درجه یک
classy درجه یک
rates درجه
top درجه یک
echelon درجه
rate درجه
degree of relationship درجه خویشاوندی
graduation درجه گرفتن
degree of crystalinity درجه بلورینگی
grading درجه بندی
degree of dissociation درجه تفکیک
honorary درجه افتخاری
degree of curve درجه انحناء
degree of freedom درجه ازادی
degree of polymerization درجه بسپارش
degree of precision درجه دقت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com