English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (17 milliseconds)
English Persian
second درجه دوم بودن دوم شدن
seconded درجه دوم بودن دوم شدن
seconding درجه دوم بودن دوم شدن
seconds درجه دوم بودن دوم شدن
Search result with all words
sand equivalent درجه ماسهای بودن خاک
color value درجه بندی رنگ ها بر حسب تیره و روشن بودن
Other Matches
beam attack تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
elevation indicator صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch درجه روی بازوی درجه داران
sighting bar ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third-class درجه سوم بلیط درجه 3
third class درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation درجه ارتفاع درجه بلندی
sighting leaf ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
brevet درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
consist شامل بودن عبارت بودن از
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
haze گرفته بودن مغموم بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
pertained مربوط بودن متعلق بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
appertained مربوط بودن متعلق بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
agree متفق بودن همرای بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
abler لایق بودن مناسب بودن
include شامل بودن متضمن بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
gauge=gage درجه
rate درجه
copesetic درجه یک
first class درجه یک
rates درجه
gauge glass درجه اب
gage درجه
copacetic درجه یک
gage=gauge درجه
grades درجه
scalage درجه
first string درجه یک
ranked درجه
second class درجه دو
ranks درجه
clinical thermometer درجه
lengths درجه
topnotch درجه یک
tophole درجه یک
second class درجه 2
top hole درجه یک
second rate درجه دو
top درجه یک
run of the mine بی درجه
length درجه
high-class درجه یک
rank درجه
second-rate درجه دو
just as well <adv.> به یک درجه
equally <adv.> به یک درجه
pitch درجه
pitches درجه
aquastat درجه
classy درجه یک
degree درجه
slap-up درجه یک
marks درجه
mark درجه
gauge درجه
echelons درجه
echelon درجه
scale درجه
gauged درجه
gauges درجه
low grade کم درجه
elevations درجه
grade درجه
number one درجه یک
proportions درجه
degrees درجه
top-notch درجه یک
elevation درجه
proportion درجه
kyu درجه
chinical t. درجه
titles درجه
nobby درجه یک
third-rate درجه سه
third rate درجه سه
title درجه
stand بودن واقع بودن
primary alcohol الکل 1 درجه
primary carbon کربن 1 درجه
primery amine امین 1 درجه
clump درجه سردوشی
gradation درجه تدریج
void ratio درجه تخلخل
high grade product محصول درجه یک
clumped درجه سردوشی
quadratic درجه دوم
clumping درجه سردوشی
rating درجه رتبه
clumps درجه سردوشی
fluidity درجه سفتی
upgrade از درجه بالا
upgraded از درجه بالا
degree of freedom درجه ازادی
upgrading از درجه بالا
consistence درجه غلظت
d.p درجه بسپارش
gradation درجه بندی
high grade درجه اعلی
rear sight شکاف درجه
rating درجه بندی
ratings درجه رتبه
comparatives درجه تفضیلی
comparative درجه تفضیلی
kelvin degree درجه کلوین
reversible elbow زانوی 09 درجه
shadings درجه رنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com