Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
English
Persian
applies
درخواست کردن شامل حال بودن
apply
درخواست کردن شامل حال بودن
applying
درخواست کردن شامل حال بودن
Other Matches
contained
شامل بودن خودداری کردن
entails
شامل بودن فراهم کردن
contain
شامل بودن خودداری کردن
entailed
شامل بودن فراهم کردن
entail
شامل بودن فراهم کردن
contains
شامل بودن خودداری کردن
entailing
شامل بودن فراهم کردن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
includes
شامل بودن متضمن بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
consist
شامل بودن عبارت بودن از
comprises
شامل بودن
engird
شامل بودن
engirdle
شامل بودن
comprised
شامل بودن
embrace
شامل بودن
embraces
شامل بودن
embraced
شامل بودن
embracing
شامل بودن
comprise
شامل بودن
encompass
شامل بودن دربرگرفتن
encompassing
شامل بودن دربرگرفتن
encompasses
شامل بودن دربرگرفتن
encompassed
شامل بودن دربرگرفتن
subtend
در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisitioning
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions
درخواست کردن درخواست وسایل
requisition
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioned
درخواست کردن درخواست وسایل
requests
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requested
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requesting
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request modify
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
excess demand
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
solicits
درخواست کردن
demand
درخواست کردن
solicit
درخواست کردن
applying
درخواست کردن
implores
درخواست کردن از
implored
درخواست کردن از
solicited
درخواست کردن
implore
درخواست کردن از
pray
درخواست کردن
applies
درخواست کردن
speak for
<idiom>
درخواست کردن
prayed
درخواست کردن
plead with
درخواست کردن
soliciting
درخواست کردن
imploring
درخواست کردن از
apply
درخواست کردن
demands
درخواست کردن
entreating
درخواست کردن
entreated
درخواست کردن
praying
درخواست کردن
demanded
درخواست کردن
to make an application
[to apply]
درخواست کردن
entreat
درخواست کردن
supplicate
درخواست کردن
entreats
درخواست کردن
prays
درخواست کردن
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
pleaded
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
soliciting
درخواست یا تقاضا کردن از
solicits
درخواست یا تقاضا کردن از
requisitioning
درخواست رسمی کردن
to reject
[refuse]
an application
درخواست نامه ای را رد کردن
indenting
سفارش درخواست کردن
requisitioned
درخواست رسمی کردن
call for fire
درخواست اتش کردن
bones
خواستن درخواست کردن
boned
خواستن درخواست کردن
bone
خواستن درخواست کردن
to apply for leave
درخواست مرخصی کردن
requisition
درخواست رسمی کردن
boning
خواستن درخواست کردن
to a oneself for help
درخواست کمک کردن
indent
سفارش درخواست کردن
to deny somebody a wish
درخواست کسی را رد کردن
indents
سفارش درخواست کردن
to ask too much
بیش از حد درخواست کردن
requisitions
درخواست رسمی کردن
solicit
درخواست یا تقاضا کردن از
solicited
درخواست یا تقاضا کردن از
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
mission call
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
to ask somebody for
[about]
something
از کسی چیزی درخواست کردن
call for ..... under the credit
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
subsuming
شامل کردن استقراء کردن
subsumed
شامل کردن استقراء کردن
subsumes
شامل کردن استقراء کردن
subsume
شامل کردن استقراء کردن
to ask specifically about something
چیزی را به طور خاص درخواست کردن
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to file a petition
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
subsequent filing
[application, documents]
ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
lean on
<idiom>
اجبارشخص درقبول کردن درخواست باتحت فشارگذاشتن
to file an application to somebody
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
to withdraw an application
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
begged
استدعا کردن درخواست کردن
petitioned
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitioning
دادخواهی کردن درخواست کردن
petition
دادخواهی کردن درخواست کردن
requested
تقاضا کردن درخواست کردن
requests
تقاضا کردن درخواست کردن
petitions
دادخواهی کردن درخواست کردن
beg
استدعا کردن درخواست کردن
applying
صدق کردن درخواست کردن
applies
صدق کردن درخواست کردن
apply
صدق کردن درخواست کردن
request
تقاضا کردن درخواست کردن
begs
استدعا کردن درخواست کردن
requesting
تقاضا کردن درخواست کردن
cry off
تقاضا کردن درخواست کردن
word star
یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
requistioner
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
keypad
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
report program generator
زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
fire call
درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
fire message
پیام اتش درخواست اتش کردن
live up to
<idiom>
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallels
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
covering
شامل
sweeping
شامل
in
شامل
containing
شامل
self inclusive
شامل
Inc
شامل
including
شامل
in-
شامل
inclusive
شامل
comprising
شامل
far-reaching
شامل
ineligible
شامل نشدنی
apply
شامل شدن
do with
<idiom>
شامل شدن
inclusive or
یای شامل
applies
شامل شدن
butyraceous
شامل کره
bimillenary
شامل دوهزار
butyric
شامل کره
trinomial
شامل سه نام
excluding
شامل نشدن
applying
شامل شدن
includible
شامل کردنی
retrospect
شامل گذشته
includable
شامل کردنی
plenaries
شامل تمام اعضاء
exclude
شامل نشدن یا جداشدن
retroact
شامل گذشته شدن
plenary
شامل تمام اعضاء
echaustive
شامل همهء جزئیات
over all
شامل همه چیز
terraqueous
شامل خشکی ودریا
excludes
شامل نشدن یا جداشدن
intraspecies
شامل گروه بخصوصی
inclusive or gate
دریچه یای شامل
exhaustive
شامل تمام جرئیات
across the board
شامل تمام طبقات
intraspecific
شامل گروه بخصوصی
exclusive
آنچه شامل نمیشود
ex post facto
شامل اصول گذشته
exclusion
عمل شامل نشدن
toffees
اب نبات شامل شکر زردوشیره
apodeictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
tetrahydrate
ترکیب شیمیایی شامل چهارمولکول اب
toffy
اب نبات شامل شکر زردوشیره
tenementary
شامل ملک استیجاری اپارتمانی
Is breakfast included?
آیا شامل صبحانه هم میشود؟
apodictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
thetical
وابسته به یا شامل پایان نامه
tetraethyl
شامل چهاردسته اتیل در هرملکول
with average
شامل خسارات خصوصی وجزئی
gnomic
شامل پند و ضرب المثل
toffee
اب نبات شامل شکر زردوشیره
thetic
وابسته به یا شامل پایان نامه
fullest
کامل یا شامل همه چیز
full
کامل یا شامل همه چیز
all round
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
defensive
منطقه دفاعی شامل دروازه
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com