Total search result: 201 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
maximum liklihood |
درست نمایی بیشینه |
|
|
Other Matches |
|
likelihood |
درست نمایی |
likelihood ratio |
بهر درست نمایی |
maximum likelihood method |
روش حداکثر درست نمایی |
spectroscopic binary |
دوتایی طیف نمایی دوتایی بیناب نمایی |
maximum |
بیشینه |
coincidence function |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
intersections |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
intersection |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
OR function |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد |
and |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
meets |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
meet |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
joins |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
joined |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
join |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
terminal sensitivity |
حد بیشینه حساسیت |
peak value |
جریان بیشینه |
crest value |
جریان بیشینه |
maximum energy |
انرژی بیشینه |
maximization |
بیشینه کردن |
maximising |
بیشینه ساختن |
maximization |
بیشینه سازی |
maximum moment |
لنگر بیشینه |
maximum flood |
سیل بیشینه |
maximized |
بیشینه ساختن |
maximizes |
بیشینه ساختن |
maximum efficiency |
راندمان بیشینه |
maximizing |
بیشینه ساختن |
submaximal |
زیر بیشینه |
maximum demand |
تقاضای بیشینه |
maximize |
بیشینه ساختن |
maximum water level |
بیشینه تراز |
maximum value |
جریان بیشینه |
maximum flood |
طغیان بیشینه |
maximises |
بیشینه ساختن |
maximum price |
بیشینه بها |
maximised |
بیشینه ساختن |
unions |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
disjunction |
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند |
assertion |
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود |
conjunctions |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
alternation |
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند |
conjunction |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
either or operation |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد |
union |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
false |
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست |
daily flood peak |
بیشینه روزانه سیل |
maxvo |
بیشینه اکسیژن مصرفی |
peak load |
بار خارجی بیشینه |
oblimax rotation |
چرخش مایل بیشینه |
maximum flood discharge |
بده بیشینه طغیان |
maximum natality |
بیشینه زادو ولد |
peak power |
بار خارجی بیشینه |
maximum undistorted output |
بیشینه صدای غیر مغشوش |
maximum water level |
تراز بیشینه طرح شده مخزن |
tempers |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempered |
درست ساختن درست خمیر کردن |
temper |
درست ساختن درست خمیر کردن |
judiciousness |
قضاوت درست تشخیص درست |
weakest maintained |
ضعیف ترین مخلوط سوخت که تحت شرایط معین میتواندتوان را بیشینه نگهدارد |
be the spitting image of someone <idiom> |
درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن] |
aberration |
کج نمایی |
male protest |
نر نمایی |
effeminacy |
زن نمایی |
modals |
نمایی |
modal |
نمایی |
exponential |
نمایی |
bimodal |
دو نمایی |
squalidity |
بد نمایی |
unimodal |
یک نمایی |
seediness |
بد نمایی |
shabbiness |
نخ نمایی |
squalidness |
بد نمایی |
characterization |
منش نمایی |
exponential distribution |
توزیع نمایی |
exhibitionism |
عورت نمایی |
illusionism |
سه بعد نمایی |
illusionism |
عمق نمایی |
exponential curve |
منحنی نمایی |
showiness |
خود نمایی |
sightliness |
خوش نمایی |
transparence |
پشت نمایی |
transparecy |
پشت نمایی |
exponential function |
تابع نمایی |
grins |
دندان نمایی |
sanctified airs |
مقدس نمایی |
sanctimoniousness |
مقدس نمایی |
sanctimony |
مقدس نمایی |
slow motion |
کند نمایی |
tokenism |
نمونه نمایی |
exponential rate |
اهنگ نمایی |
boldfacing |
درشت نمایی |
maculation |
ملوث نمایی |
exponential rate |
نرخ نمایی |
verisimilitude |
راست نمایی |
magnification |
بزرگ نمایی |
master stroke |
هنر نمایی |
exponent bias |
پیشقدر نمایی |
notoriety |
انگشت نمایی |
spectroscopy |
طیف نمایی |
pleading |
برهان نمایی |
stereoscopics |
برجسته نمایی |
ostentation |
خود نمایی |
grin |
دندان نمایی |
dichroism |
دو رنگ نمایی |
magnifications |
بزرگ نمایی |
playing dead |
مرده نمایی |
magnifications |
درشت نمایی |
death feigning |
مرده نمایی |
magnification |
درشت نمایی |
pearliness |
مروارید نمایی |
puppyhood |
خود نمایی |
holographic image |
نمایی از شی سه بعدی |
puppydom |
خود نمایی |
grinned |
دندان نمایی |
flare |
خود نمایی |
flares |
خود نمایی |
pretentiousness |
خود نمایی |
prewetting |
پیش تر نمایی |
grandiosity |
بزرگ نمایی |
data display |
داده نمایی |
spectroscopy |
بیناب نمایی |
saber rattling |
قدرت نمایی |
transparencies |
پشت نمایی |
foreshortening |
کوته نمایی |
transparency |
پشت نمایی |
grinning |
دندان نمایی |
masculine protest |
نرینه نمایی |
woolliness |
پشم نمایی پرپشمی |
magnification factor |
عامل درشت نمایی |
lateral magnifying power |
درشت نمایی جانبی |
characterizes |
منش نمایی کردن |
to cut a dash |
خود نمایی کردن |
characterises |
منش نمایی کردن |
characterised |
منش نمایی کردن |
paraded |
خود نمایی کردن |
parade |
خود نمایی کردن |
characterising |
منش نمایی کردن |
ebullioscopy constant |
ثابت غلیان نمایی |
direction indicator |
دستگاه جهت نمایی |
parades |
خود نمایی کردن |
to prank out oneself |
خود نمایی کردن |
prink |
خود نمایی کردن |
circular dischroism |
دو رنگ نمایی دورانی |
parading |
خود نمایی کردن |
characterizing |
منش نمایی کردن |
characterize |
منش نمایی کردن |
characterized |
منش نمایی کردن |
masterstrokes |
هنر نمایی شاهکار |
masterstroke |
هنر نمایی شاهکار |
magnifications |
بزرگ سازی درشت نمایی |
power |
درشت نمایی قدرت دوربین |
powered |
درشت نمایی قدرت دوربین |
powering |
درشت نمایی قدرت دوربین |
powers |
درشت نمایی قدرت دوربین |
panchromatic emulsion |
امولسیون تمام رنگ نمایی |
time constant of an exponential quantity |
ثابت زمانی یک کمیت نمایی |
perspective |
عمق نمایی چشم انداز |
magnification |
بزرگ سازی درشت نمایی |
floating point calculation |
محاسبات اعداد نمایی یا علمی |
perspectives |
عمق نمایی چشم انداز |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
pedantic |
وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی |
resolution |
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی |
resolutions |
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی |
difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
EXOR |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
exjunction |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
differences |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
alternative |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
alternatives |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
sandbar |
جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد |
exclusive |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
hypsographic map |
نقشههای عوارض نمایی که ارتفاع نقاط در ان از سطح دریا تعیین شده است |
NAND function |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
denials |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
symmetric difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند |
dispersion |
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد |
denial |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
equality |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
except |
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند |
maximal oxygen consumption per minute |
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه |
hypsometric diagram |
طرح منظری عوارض نمایی که عوارض در ان با سایه زدن مشخص شده باشد |
animation |
ایجاد نمایی از حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه نمایش |
animations |
ایجاد نمایی از حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه نمایش |
cheneau |
[ناودان با نیم نمایی از قرنیز پیچ در پیچ] |
maximal oxygen consumption |
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی |
maximal oxygen uptake |
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی |
maximal aerobic power |
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی |
perfected |
درست |
smack dab |
درست |
just |
درست |
perfecting |
درست |
perfects |
درست |
well advised |
درست |
right as a trivet |
درست |
right as a trivet |
تن درست |
legitimate |
درست |
straightforward |
درست |
orthographically |
درست |