English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
to play up درست و حسابی بازی کردن
Other Matches
averaging میانگین حسابی متوسط حسابی
averages میانگین حسابی متوسط حسابی
averaged میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic mean میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic expression عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
average میانگین حسابی متوسط حسابی
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
roll out the red carpet <idiom> حسابی پذیرایی کردن
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
operate از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
Give the room a good clean. اتاق را حسابی جمع وجور کردن
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
cleaned درست کردن
fashioned درست کردن
indite درست کردن
fashioning درست کردن
fashions درست کردن
trimmest درست کردن
cleans درست کردن
manufacture درست کردن
corrects درست کردن
to get up درست کردن
cleanest درست کردن
clean درست کردن
manufactured درست کردن
manufactures درست کردن
weaves درست کردن
to put to rights درست کردن
set in order درست کردن
fix up درست کردن
make درست کردن
set right درست کردن
redd درست کردن
shape درست کردن
weave درست کردن
build درست کردن
trims درست کردن
trim درست کردن
gulleys درست کردن
gullies درست کردن
make up درست کردن
gully درست کردن
makes درست کردن
builds درست کردن
buildings درست کردن
shapes درست کردن
fashion درست کردن
fabricating درست کردن
fabricate درست کردن
to riven laths یا درست کردن
fabricated درست کردن
to erect into درست کردن از
concocting درست کردن
adapt درست کردن
to fix up درست کردن
concocted درست کردن
to cleanvp درست کردن
concocts درست کردن
fettle درست کردن
to put in to shape درست کردن
correcting درست کردن
to set to rights درست کردن
to set in order درست کردن
fabricates درست کردن
correct درست کردن
to sct aright درست کردن
to set درست کردن
concoct درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
re form دوباره درست کردن
to make something چیزی را درست کردن
frame پاپوش درست کردن
dowel میخچه درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
roughcast اجمالا درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
scrambling املت درست کردن
hedge خاربست درست کردن
manipulated با دست درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
exacted تحمیل کردن بر درست
To put things straight(right). کارها را درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
dresses درست کردن لباس
scrambles املت درست کردن
hedged خاربست درست کردن
scrambled املت درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
manipulate با دست درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
manipulates با استادی درست کردن
hedges خاربست درست کردن
manipulates با دست درست کردن
scramble املت درست کردن
dress درست کردن لباس
pond حوض درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
teams دسته درست کردن
recondition دوباره درست کردن
blow down بافوت درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
to toss up زود درست کردن
team دسته درست کردن
ponds حوض درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
image erection درست کردن تصویر
die sink خزینه درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
make درست کردن ساختن اماده کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
makes درست کردن ساختن اماده کردن
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
agrees ترتیب دادن درست کردن
rigged با خدعه وفریب درست کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
to put up زنانه درست کردن جادادن
rig با خدعه وفریب درست کردن
spell املاء کردن درست نوشتن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
spelled املاء کردن درست نوشتن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
pursang حسابی
arithmetic حسابی
pitched حسابی
smack dab حسابی
incalculability بی حسابی
arithmetical حسابی
thorough paced حسابی
calculative حسابی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com