English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
physical medicine درمان بدنی و توان بخشی
Other Matches
rehabilitation توان بخشی
physical medicine طب توان بخشی
vocational rehabilitation توان بخشی شغلی
rehabilitation تجدید قوا کردن توان بخشی
physical profile براوردبنیه کلی بدنی یاقدرت بدنی و کارایی
corporal punishment کیفر بدنی مجازات بدنی
therapists متخصص درمان شناسی درمان شناس
therapist متخصص درمان شناسی درمان شناس
eight bit system کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
heparinize باهپارین درمان کردن تحت درمان باهپارین قراردادن
client centered therapy درمان متمرکز بر درمان جو
ratings توان نامی توان قدرت
rating توان نامی توان قدرت
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
volt ampere meter دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
scissoring 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
so matic بدنی
physical بدنی
corporal بدنی
somatic بدنی
bodily بدنی
corporals بدنی
systemic بدنی
flesh colour رنگ بدنی
flesh red بدنی رنگ
physical education تربیت بدنی
physical movement حرکت بدنی
corps a corps تماس بدنی
physical profile نیمرخ بدنی
physical appearance منظر بدنی
physical exercise تمرین بدنی
body type سنخ بدنی
somatotype ریخت بدنی
somatic disorders اختلالهای بدنی
bodily pain درد بدنی
assault and battery حملهی بدنی
hacking خطای بدنی
common sensibility حس کلی بدنی
corporal punishment تنبیه بدنی
p.exercise پرورش بدنی
assaults حمله بدنی به حریف
assault حمله بدنی به حریف
somesthesis حساسیت به حسهای بدنی
personnel monitoring بازرسی بدنی از افراد
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
eurhythmics حرکات بدنی موزون
personal foul خطای بدنی به حریف
corporeal بدنی دارای ماده
gestic وابسته بحرکت بدنی
eurythmics حرکات بدنی موزون
assaulted حمله بدنی به حریف
kinesiology تشریح حرکات بدنی انسان
physical characteristics مشخصات زمین خصوصیات بدنی
assaults حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
classical seat وضع بدنی سوارکار روی زین
assaulted حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
orthograde راه رونده با بدنی راست وعمودی
physical مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
assault حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
army standard score نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
syndromes مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
syndrome مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
dachshunds نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
dachshund نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
hyperphysical خارق العاده مافوق قوه بدنی ومادی
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
clients درمان جو
client درمان جو
medicament درمان
medicative درمان کن
natural philosophy درمان
water cure اب درمان
cure درمان
remedy درمان
cured درمان
cures درمان
irremediable بی درمان
medicaments درمان
therapy درمان
remediless بی درمان
remedied درمان
immedicable بی درمان
treatments درمان
treatment درمان
remedies درمان
remedying درمان
healable درمان پذیر
active therapy درمان فعال
cure درمان بخشیدن
adjunctive therapy درمان جنبی
remediless درمان ناپذیر
marriage therapy درمان زناشویی
cured درمان بخشیدن
cures درمان بخشیدن
inpatient تحت درمان
adjuvent therapy درمان تکمیلی
treatable قابل درمان
aceology درمان شناسی
iamatology درمان شناسی
analytic therapy درمان تحلیلی
an active remedy درمان کاری
operable قابل درمان
chemotherapy درمان دارویی
relationship therapy درمان ارتباطی
remediable درمان پذیر
aversion therapy درمان اجتنابی
hydropathist اب درمان دان
social therapy درمان اجتماعی
incurable درمان ناپذیر
psychotherapy درمان روانی
physiotherapy درمان فیزیکی
incurable بی درمان بیچاره
quadrangular therapy درمان دو زوجی
curative درمان بخش
therapeutics درمان شناسی
remedies درمان میزان
interpretive therapy درمان تفسیری
therapeutist درمان شناس
placebo therapy درمان با دارونما
pithiatism درمان تلقینی
remedied درمان کردن
dual sex therapy درمان دو جنسیتی
faith healing درمان اعتقادی
electrotherapeutics درمان برقی
remedying درمان کردن
remedy درمان کردن
post treatment follow up پیگیری پس از درمان
remedy درمان میزان
remedying درمان میزان
faith cure درمان اعتقادی
It'll be OK. <idiom> درمان میشود!
remedies درمان کردن
treated درمان شدن
treats درمان کردن
multiple therapy درمان تعاونی
cooperative therapy درمان تعاونی
treats درمان شدن
existential therapy درمان وجودی
supportive therapy درمان حمایتی
conjoint therapy درمان زوجی
psychotherapy ortherapeutics روح درمان
corrective therapy درمان اصلاحی
treated درمان کردن
treat درمان شدن
therapeusis درمان شناسی
direct therapy درمان رهنمودی
kinesalgia جنبش درمان
depth therapy درمان عمقی
treat درمان کردن
remedied درمان میزان
cure all درمان هر درد
x ray therapy درمان با اشعه مجهول
activity group therapy درمان با فعالیت گروهی
mud bath گل مالی تن برای درمان
homoeopaths جور درمان خواه
neuropsychiatric درمان روانی عصبی
therapeutically از لحاظ درمان شناسی
chemotherapy درمان بواسطه موادشیمیایی
therapeutic وابسته به درمان شناسی
shock therapy درمان با ضربه برقی
sex therapy درمان اختلالات جنسی
homeopath جور درمان خواه
homeopaths جور درمان خواه
therapeutist متخصص درمان شناسی
insulin shock therapy درمان با ضربه انسولین
encounter group therapy درمان با گروه رویارویی
electroshock therapy درمان با ضربه برقی
insulin coma therapy درمان با اغماء انسولینی
electroconvulsive therapy درمان با تشنج برقی
electric convulsive therapy درمان با تشنج برقی
ect درمان با تشنج برقی
carbon dioxide therapy درمان با انیدرید کربنیک
directive group therapy درمان رهنمودی گروهی
indoklon therapy درمان با استنشاق اندوکلون
Patience is a plaster for all sores . <proverb> صبر,درمان هر دردیست .
cruelty در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
Tears remedy every irremediable ailment. <proverb> گریه بر هر درد بى درمان دواست .
root canal procedure درمان ریشه [دندان پزشکی]
they are cured by nature طبیعت انها را درمان میکند
physiatrics درمان امراض باوسایل طبیعی
nephritic درمان کننده ناخوشی گرده
Jealousy is a remediless disease. <proverb> یسد درد بى درمان است .
root canal treatment [RCT] درمان ریشه [دندان پزشکی]
implosive therapy درمان با غرقه سازی تجسمی
root canal therapy درمان ریشه [دندان پزشکی]
endodontic therapy درمان ریشه [دندان پزشکی]
chiropodists متخصص درمان وحفافت پاها
chiropodist متخصص درمان وحفافت پاها
hydropathic وابسته به درمان کردن ناخوشی با اب
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
occupational therapy درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
osteopathy درمان بوسیله مالش استخوان و مفاصل
hydrotherapeutic بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
to seek a remedy for something چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com