English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English Persian
belie دروغ دراوردن خیانت کردن
belied دروغ دراوردن خیانت کردن
belies دروغ دراوردن خیانت کردن
belying دروغ دراوردن خیانت کردن
Other Matches
treasonable خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
treasonoius خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
perjurer کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
fibs دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
rouser دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
fibbed دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fib دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
to play false خیانت کردن
betray خیانت کردن به
betrayed خیانت کردن به
betraying خیانت کردن به
betrays خیانت کردن به
stab someone in the back <idiom> خیانت کردن به کسی
perjury قسم دروغ گواهی دروغ
conspiring درنقشه خیانت شرکت کردن
sell out یکجا فروختن خیانت کردن
sell-out یکجا فروختن خیانت کردن
sell-outs یکجا فروختن خیانت کردن
conspire درنقشه خیانت شرکت کردن
conspired درنقشه خیانت شرکت کردن
conspires درنقشه خیانت شرکت کردن
belied خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belie خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belying خیانت کردن به عوضی نشان دادن
double-crossing دورویی کردن خیانت کردن
double-crosses دورویی کردن خیانت کردن
double-crossed دورویی کردن خیانت کردن
double-cross دورویی کردن خیانت کردن
double cross دورویی کردن خیانت کردن
suborn به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
schematize بصورت برنامه دراوردن طرح یا نقشهای تهیه کردن ابتکار کردن
curbs محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
shapes قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن
shape قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن
wear out از پا دراوردن ومطیع کردن
keck صدای قی کردن دراوردن
to put to proof ازمایش کردن دراوردن
erupt فوران کردن جوش دراوردن
erupting فوران کردن جوش دراوردن
hooks بشکل قلاب دراوردن کج کردن
erupted فوران کردن جوش دراوردن
to turn over واژگون کردن کارکردن دراوردن
hook بشکل قلاب دراوردن کج کردن
un arth ا زخاک دراوردن افتابی کردن
to pay out تنبیه کردن تلافی دراوردن
erupts فوران کردن جوش دراوردن
to turn up رد کردن از خاک دراوردن امدن
unionised متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
triangulate سه گوش کردن بصورت مثلث دراوردن
unionises متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
threshing از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
cake قالب کردن بشکل کیک دراوردن
married under a contract unlimited perio به حباله نکاح دراوردن عقد کردن
to carry oneself خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
slotting شیار دراوردن رنده کردن چاک
slot شیار دراوردن رنده کردن چاک
unionized متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
threshes از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
threshed از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
thresh از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
sheave دسته کردن بصورت بافه دراوردن
slots شیار دراوردن رنده کردن چاک
punic faith خیانت
treason خیانت
perfidy خیانت
betrayal خیانت
dishonesty خیانت
betrayment خیانت
betrayals خیانت
felonies خیانت
felony خیانت
faithlessness خیانت
insidiousness خیانت
falsity خیانت
disloyaty خیانت
untruthful خیانت
treachery خیانت
untruths خیانت
rat خیانت
falseness خیانت
traitorousness خیانت
untruth خیانت
infidelities خیانت
false heartedness خیانت
infidelity خیانت
punic f. خیانت
evisceration عمل شکم پاره کردن یاروده دراوردن
perfidiousness خیانت کاری
false hearted خیانت امیز
breach of trust خیانت در امانت
treason خیانت به کشور
high treason خیانت بزرگ
treacherousness خیانت کاری
treacherous خیانت امیز
two-faced <idiom> ناسپاس ،خیانت
traitorous خیانت امیز
foully ازراه خیانت
guile خیانت دورویی
malice a خیانت عمدی
malversation خیانت در امانت
perfidiously ازروی خیانت
felonious خیانت امیز
abuse of confidence خیانت در امانت
barratry خیانت در امانت
metres اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metre اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meter اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meters اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
lese majeste خیانت علیه حکومت
disloyalty خیانت نمک بحرامی
lese majesty خیانت علیه حکومت
conspiracy نقشه خیانت امیز
prevarication خیانت وکیل به موکل
conspiracies نقشه خیانت امیز
guile تلبیس تدلیس خیانت
literalize بصورت تحت اللفظی دراوردن لفظ بلفظ معنی کردن
sell the pass خیانت به مرام دسته خودکردن
judns be trayed jesus یهودابه مسیح خیانت کرد
sell to pass خیانت به مرام دسته خودکردن
sedition خیانت در حفظ اسرار نظامی
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
demobilize ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
This is treason, pure and simple. خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
to swear tre sonagainstany one سوگند برای خیانت بکسی خوردن
lese majesty خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majeste خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
equivocation دروغ
fables دروغ
fable دروغ
lie دروغ
lied دروغ
false accusation دروغ
calumny دروغ
lies دروغ
falsehoods دروغ
fibster دروغ گو
false دروغ
untrue دروغ
falsehood دروغ
fibbing دروغ
fibs دروغ
falsity دروغ
fibbed دروغ
fib دروغ
perjurious دروغ
calumnies دروغ
falseness دروغ بودن
pseudology دروغ گویی
prevaricates دروغ گفتن
pseudologia fantastica دروغ پردازی
pathometer دروغ سنج
lied :دروغ گفتن
belied دروغ گفتن
lies :دروغ گفتن
white lie دروغ سفید
to forge a lie دروغ بافتن
lie دروغ گفتن
to lie in one's throat دروغ شاخدارگفتن
belies دروغ گفتن
belie دروغ گفتن
belying دروغ گفتن
A transparent (blatant)lie. دروغ شاخدار
lie detector دروغ سنج
to give the lie to دروغ در اوردن
A pack of lies . یک مشت دروغ
lay to دروغ گفتن
fictitiousness بخودبستگی دروغ
white lies دروغ سفید
white lies دروغ مصلحتآمیز
jactitation دعوی دروغ
jactation دعوی دروغ
disinformation دروغ پراکنی
fairy tale دروغ شگفتانگیز
fairy tale دروغ شاخدار
fairy tales دروغ شگفتانگیز
fairy tales دروغ شاخدار
swearword قسم دروغ
prevaricating دروغ گفتن
prevaricated دروغ گفتن
prevaricate دروغ گفتن
equivocating دروغ گفتن
equivocates دروغ گفتن
gab دروغ گفتن
equivocated دروغ گفتن
in reproof of lying درنکوهش دروغ
taradiddle دروغ کوچک
jack o' lantern دروغ نور
it proved false دروغ بود
it proved false دروغ درامد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com