Dictiornary-Farsi | درپس گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
to leave behind	درپس گذاردن


Other Matches

these is pomrthing brooding	چیزی درپس پرده است
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
to have something in reserve	چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
skewing	کج گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
setting up	گذاردن
invests	گذاردن
sets	گذاردن
skew	کج گذاردن
invested	گذاردن
lays	گذاردن
investing	گذاردن
skews	کج گذاردن
invest	گذاردن
to leave out	جا گذاردن
set	گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
tables	تو گذاردن
tabled	تو گذاردن
lay	گذاردن
impone	گذاردن
instate	گذاردن
table	تو گذاردن
tabling	تو گذاردن
reposal	گذاردن
repose	گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
sash	پنجره گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
interlay	در میان گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
embowel	در روده گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
reverence	احترام گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
imprints	گذاردن زدن
table	معوق گذاردن
suspending	معوق گذاردن
suspends	معوق گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
exposing	روباز گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
suspend	معوق گذاردن
tabling	معوق گذاردن
bestows	امانت گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
bestow	امانت گذاردن
tabled	معوق گذاردن
tables	معوق گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
exposes	روباز گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
assess	خراج گذاردن بر
thwart	بی نتیجه گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
put-up	در فرف گذاردن
put up	در فرف گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
assessed	خراج گذاردن بر
assesses	خراج گذاردن بر
expose	روباز گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
endorses	صحه گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
endorse	صحه گذاردن
imprint	گذاردن زدن
imprinted	گذاردن زدن
assessing	خراج گذاردن بر
demark	نشان گذاردن
awarded	امانت گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
place	در محلی گذاردن
places	در محلی گذاردن
placing	در محلی گذاردن
check	نشان گذاردن
checked	نشان گذاردن
checks	نشان گذاردن
award	امانت گذاردن
consign	امانت گذاردن
consigned	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
awarding	امانت گذاردن
awards	امانت گذاردن
put away	کنار گذاردن
adopt	نام گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
leave	باقی گذاردن
leaving	باقی گذاردن
consigns	امانت گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
pt down	کنار گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
impress	باقی گذاردن
impress	نشان گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
impressing	نشان گذاردن
impressing	باقی گذاردن
impresses	نشان گذاردن
impresses	باقی گذاردن
impressed	نشان گذاردن
impressed	باقی گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
skews	اریب گذاردن
skewing	اریب گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
skew	اریب گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
inserting	در جوف چیزی گذاردن
deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن
overindulge	زیاد ازاد گذاردن
to serve up	گذاردن یادرفرف ریختن
insert	در جوف چیزی گذاردن
deposit with the bank	در بانک ودیعه گذاردن
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
thole	گذاردن اجازه دادن
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
disremember	درطاق نیسان گذاردن
overprice	بیش از حد قیمت گذاردن
cipher	صفر گذاردن برمزدراوردن
diaphragms	حجاب یاپرده گذاردن
degenerate	روبه انحطاط گذاردن
degenerated	روبه انحطاط گذاردن
jackets	پوشاندن درپوشه گذاردن
degenerating	روبه انحطاط گذاردن
jacket	پوشاندن درپوشه گذاردن
diaphragm	حجاب یاپرده گذاردن
stations	درپست معینی گذاردن
stationed	درپست معینی گذاردن
station	درپست معینی گذاردن
posed	: مطرح کردن گذاردن
pose	: مطرح کردن گذاردن
cyphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
poses	: مطرح کردن گذاردن
degenerates	روبه انحطاط گذاردن
ciphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
ticked	خطنشان گذاردن خط کشیدن
tick	خطنشان گذاردن خط کشیدن
trails	اثرپا باقی گذاردن
trail	اثرپا باقی گذاردن
trailed	اثرپا باقی گذاردن
chalks	باگچ نشان گذاردن
inserts	در جوف چیزی گذاردن
trailing	اثرپا باقی گذاردن
posing	: مطرح کردن گذاردن
chalk	باگچ نشان گذاردن
chalking	باگچ نشان گذاردن
chalked	باگچ نشان گذاردن
ticks	خطنشان گذاردن خط کشیدن
crates	صندوقه درجعبه گذاردن
crate	صندوقه درجعبه گذاردن
lay	تخم گذاردن داستان منظوم
obelize	با این علامت "-" نشان گذاردن
adopts	تعمید دادن نام گذاردن
mottle	با خالهای رنگارنگ نشان گذاردن
jar	اثر نامطلوب باقی گذاردن
To affect favourably [adversely]	حسن اثر [سوءاثر] گذاردن
to grow downwards	کاسته شدن روبکاهش گذاردن