English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
to r.over something درچیزی اندیشه کردن
Other Matches
pinhole سوراخی که ازفرو کردن سنجاق درچیزی پدیداید
to set one's affection اندیشه کردن
bethink اندیشه کردن
trow اندیشه کردن
muses اندیشه کردن
to bethink oneself اندیشه کردن
mused اندیشه کردن
ponders اندیشه کردن
pondering اندیشه کردن
meditating اندیشه کردن
ponder اندیشه کردن
cogitating اندیشه کردن
cogitates اندیشه کردن
meditated اندیشه کردن
conspiratress اندیشه کردن در
muse اندیشه کردن
meditates اندیشه کردن
pondered اندیشه کردن
meditate اندیشه کردن
cogitate اندیشه کردن
cogitated اندیشه کردن
up one's alley <idiom> مهارت درچیزی
blow one's own horn <idiom> شکست درچیزی
plug بستن درچیزی را گرفتن
livability قابلیت زندگی درچیزی
plugs بستن درچیزی را گرفتن
plugging بستن درچیزی را گرفتن
take part in <idiom> درچیزی شرکت داشتن
to meditate on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminates اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminating اندیشه کردن دوباره جویدن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminate اندیشه کردن دوباره جویدن
to ruminate on something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
ruminated اندیشه کردن دوباره جویدن
to have a finger in the pie پادرمیان کاری گذاشتن درچیزی
have an eye for <idiom> سلیقه خوبی درچیزی داشتن
to p with others in something درچیزی بادیگران شریک شدن
throw in one's lot with <idiom> ملحق شدن ،شرکت درچیزی
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
play it by ear <idiom> تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
up one's street [British English] , down one's alley [American English] مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
to speak one's mind اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
deliberated اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberates اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberating اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberate اندیشه کردن کنکاش کردن
concept اندیشه
conception اندیشه
brainchild اندیشه
internal conception اندیشه
afterthoughts پس اندیشه
concepts اندیشه ها
ponderation اندیشه
afterthought پس اندیشه
solicitude اندیشه
thoughts اندیشه
second thoughts اندیشه
incogitant بی اندیشه
thought اندیشه
ideas اندیشه ها
on the impluse of the moment بی اندیشه
offhandedly بی اندیشه
rapt in meditation اندیشه
by rote بی اندیشه
mentality اندیشه
idea اندیشه
extemporarily بی اندیشه
extemporal بی اندیشه
anxiety اندیشه
excogitation اندیشه
anxieties اندیشه
ideas اندیشه
devisal اندیشه
notional اندیشه
reflexion اندیشه
mentalities اندیشه
offhanded بی اندیشه
meditation اندیشه
plans تدبیر اندیشه
notions اندیشه فکر
notion اندیشه فکر
opinions رای اندیشه
bubbling اندیشه پوچ
syntaxic thought اندیشه منطقی
bubbles اندیشه پوچ
woriless بی غم اسوده بی اندیشه
bubbled اندیشه پوچ
worry اندیشه نگرانی
ponderingly اندیشه کنان
prenotion پیش اندیشه
opinion رای اندیشه
overwhelmed with reflection مستغرق اندیشه
refelectingly اندیشه کنان
forethought اندیشه قبلی
cogitation اندیشه وتفکر
premeditatedly با اندیشه قبلی
musingly در حال اندیشه
telepathy اندیشه خوانی
bubble اندیشه پوچ
worries اندیشه نگرانی
thinkable اندیشه پذیر
mentalities شیوه اندیشه
considered با اندیشه صحیح
mentality شیوه اندیشه
association of ideas تداعی اندیشه ها
brooder اندیشه کننده
deliberation اندیشه تامل
intellectual history تاریخ اندیشه ها
speculative مربوط به اندیشه
otherworldiness اندیشه عاقبت
immersed in thinking غرق اندیشه
an absurd notion اندیشه پوچ
idiographic اندیشه نگار
ideality اندیشه گرایی
thought stopping technique فن بازداری اندیشه
ideation اندیشه پردازی
ideational fluency سیالی اندیشه
economic thought اندیشه اقتصادی
cerebrotonia اندیشه ورزی
deliberations اندیشه تامل
thought reading اندیشه خوانی
reflection بازتاب اندیشه
cogitable اندیشه پذیر
cogitativeness قوه اندیشه
devisable شایسته اندیشه
plan تدبیر اندیشه
cerebrotonic اندیشه ورز
delib erator اندیشه کننده
homo sapiens انسان اندیشه ورز
cogitative مربوط به اندیشه وتفکر
thinking type سنخ اندیشه ورز
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
the seat thought مرکز اندیشه یا فکر
ideographs حروف اندیشه نگاری
conceptualize تصور یا اندیشه چیزی راکردن
to go off half بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to open one's mind اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
intrusive thoughts اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com