Dictiornary-Farsi | درکارهای من فضولی نکن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 54 (5 milliseconds)

English	Persian
Dont meddle in my affairs .	درکارهای من فضولی نکن


Other Matches

escapism	خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
finance	درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed	درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances	درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing	درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
impertinence or nency	فضولی
gallimaufry	فضولی
officiousness	فضولی
inquisitiveness	فضولی
intrusiveness	فضولی
naughtiness	فضولی
interference	فضولی
unauthorized	فضولی
meddling	فضولی
meddlesomeness	فضولی
presumed	فضولی کردن
impertinency	جسارت فضولی
mell	فضولی کردن
interlope	فضولی کردن
(have one's) nose in something <idiom>	فضولی کردن
unauthorized transaction	معاملات فضولی
Shut up ! dont inter fere .	فضولی موقوف !
obtrusiveness	مزاحمت فضولی
unauthorized transaction	معامله فضولی
pries	کنجکاوی فضولی
impertinence	جسارت فضولی
meddles	فضولی کردن
pry	کنجکاوی فضولی
pried	کنجکاوی فضولی
blabs	فضولی کردن
blabbing	فضولی کردن
blabbed	فضولی کردن
blab	فضولی کردن
presume	فضولی کردن
presumes	فضولی کردن
meddle	فضولی کردن
meddled	فضولی کردن
unauthorized contract	عقد فضولی
curiosity killed the cat <idiom>	فضولی هم موجب دردسرمی شود
To put ones nose into other peoples affairs .	درکار دیگران فضولی کردن
to pry into a person affairs	در کارهای کسی فضولی کردن
poked	سکه زدن فضولی در کار دیگران
pokes	سکه زدن فضولی در کار دیگران
poking	سکه زدن فضولی در کار دیگران
poke	سکه زدن فضولی در کار دیگران
What have you been up to this time?	حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
kibitzer	پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
nosy parker	پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
kibitz	درکاردیگری مداخله کردن فضولی کردن
intermeddle	مداخله کردن فضولی کردن
rubberneck	فضولی کردن سیاحت کردن
to put in one's oar	بعنوان کمک فضولی کردن کمک ناخواسته کردن
to thrust oneself	کردن فضولی کردن