Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
pent up
دریک جا نگاه داشته شده
Other Matches
ledger bait
که دریک جا روی نگاه دارند
kept
نگاه داشته
eye cup
فرفی که چشم رادران نگاه داشته
it is in good keep
خوب نگاه داشته یاحفافت شونده
lagan
کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد
distaff
التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند
wet bulb termometere
ترمومتری که در ان جزء حساس توسط پارچهای که همواره با اب مرطوب نگاه داشته میشود احاطه شده است
One day I want to have a horse of my very own.
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
delta clock
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
gloating
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloats
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
glances
نگاه نگاه مختصر
glance
نگاه نگاه مختصر
glanced
نگاه نگاه مختصر
in an instant
دریک ان
derricks
دریک
derrick
دریک
standing derrick
دریک ثابت
on a par
دریک تراز
swinging derrick
دریک گردان
in an instant
دریک لحظه
on one occasion
دریک موقع
en bloc
دریک بلوک
sedentary
مقیم دریک جا
rub elbows/shoulders
<idiom>
دریک سطح بودن
pitcherful
انچه دریک سبوجابگیرد
somewhere
یک جایی دریک محلی
beside
دریک طرف بعلاوه
partly
نسبتا دریک جزء
run in the family/blood
<idiom>
دریک سطح بودن
out of step
<idiom>
دریک گام نبودن
somewheres
یک جایی دریک محلی
aline
دریک رشته قراردادن
textbook
کتاب اصلی دریک موضوع
polynia
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
have one's ass in a sling
<idiom>
دریک وضع نا مساعد بودن
polynya
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
chorus girls
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
textbooks
کتاب اصلی دریک موضوع
chorus girl
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
text book
کتاب اصلی دریک موضوع
coinciding
دریک زمان اتفاق افتادن
in a crack
دریک چشم بهم زدن
cartful
انچه دریک گاری جا بگیرد
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
align
دریک ردیف قرار گرفتن
fascia plate
تابلوی مقابل دریک وسیله
batch
مقدار نان دریک پخت
batches
مقدار نان دریک پخت
colocate
دریک مکان قرار دادن
collinear
دریک خط مستقیم واقع شونده
capful
انچه دریک کلاه جابگیرد
coincided
دریک زمان اتفاق افتادن
coincide
دریک زمان اتفاق افتادن
coincides
دریک زمان اتفاق افتادن
easy does it
<idiom>
دریک چشم بهم زدن
coincident
واقع شونده دریک وقت
gigahertz
فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
palmful
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
pointsman
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
docking
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
hinge joint
مفصلی که دریک سطح حرکت کند
concurrent
دریک وقت واقع شونده موافق
gyle
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
broadside
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
play footsie
<idiom>
باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
bicipital
تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
broadsides
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
catalysis
اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
hauled
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
retrospective search
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
hauls
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
haul
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
ice time
مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
coextensive
باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
block stowage loading
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
ledger blade
تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
side tone
انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
farrow
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowed
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
coriolis acceleration
شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
run around
تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
role indicator
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
rotate
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotated
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotates
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
happy family
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
farrows
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
diachrony
تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
holding pattern
کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
turning points
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
best angle of climb airspeed
سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
routing
لیست انتخابهای مط لوب دریک مسیر برای پیام ذخیره شده در router
bankers automated clearance system
سیستم انتقال پول بین بانکها با استفاده از اتصالات کامپیوتری دریک شبکه امن
hydroxide
داشته باشد
in prospect
انتظار داشته
worksheet
ی داشته باشد
in prospective
انتظار داشته
keep your peck up
دل داشته باشد
D SUB connector
ویدیو اتصالی که در صفحه تصویرهای PC برای ارسال سیگنالهای ویدویی دریک کابل به کار می رود
helo
پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
else rule
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
if any
اگر داشته باشد
be a man
مردانگی داشته باشید
you bet
یقین داشته باش
keep your peck up
جرات داشته باشید
he has passed the chair
ریاست داشته است
tripods
چیزی که سه پایه داشته
tripod
چیزی که سه پایه داشته
electronic journal
فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
virtual
بخشی از RAM دریک برنامه کنترل کوتاه به صورتی که گویی یک سیستم ذخیره سازی دیسک سریع است
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
he had need remember
بایستی بخاطر داشته باشید
frothily
بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
the u states
کشوری که پادشاه داشته باشد
Be of good courage .
قوت قلب داشته باشید
He has become too big for his boots. He is getting above himself .
هوا( یابو ) ورش داشته
Be patient .
صبر داشته باش ( حوصله کن )
the u kingdom
کشوری که پادشاه داشته باشد
Keep an eye on things.
هوای کاررا داشته باش
ineffectively
بی انکه اثری داشته باشد
irrelatively
بی انکه وابستگی داشته باشد
par for the course
<idiom>
تنها چیزیکه انتظار داشته
As much as you wish to have .
هر قدر که میل داشته با شید
ukase
فرمان امیراتور که قوت قانونی داشته
irrelevantly
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
for no p reason
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
It is immaterial how rich he may be .
مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
roundelay
تصنیف یاسرودی که برگردان داشته باشد
Make sure the statuette doesnt topple over .
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
Moderation in all things.
<proverb>
در همه چیز اعتدال داشته باش.
walk (all) over
<idiom>
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
numbly
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
parallelling
اگر به توجه نیاز داشته باشند
carbuncle
لعلی که تراش محدب داشته باشد
paralleled
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallels
اگر به توجه نیاز داشته باشند
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
incomparably
بدون اینکه نظر داشته باشد
parallelled
اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleling
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallel
اگر به توجه نیاز داشته باشند
carbuncles
لعلی که تراش محدب داشته باشد
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
cross tell
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
Whay keep a dog and bark yourself?.
<proverb>
چرا سگ نگه داشته اى و خود پارس مى کنى؟.
pointlessly
بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
fieldsman
کسیکه دربازی توپ رانگاه داشته برمیگرداند
harpies
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
corporate town
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
corporator
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
harpy
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
You cannot have it both ways .
<proverb>
نمى توانى هم این را داشته باشى هم آنرا .
four by four
خودرو چهارچرخی که هرچهارچرخ ان نیرو داشته باشد
four in hand
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
actual job
[job held]
[occupation held]
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
reefers
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
titular charge daffaires
کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
large ship
کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد
gazebo
عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد
on occasion
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
reefer
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
inefficaciously
ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
catalogs
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogue
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogued
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloged
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogues
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloguing
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloging
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
encapsulation
دریک شبکه سیستم ارسال فریم داده به یک فرمت همراه به فریمی با فرمت دیگر
thrashing
وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
chimeras
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
boroughs
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
chimera
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
love thy neighbour as thyself
همسایه یا نوع خود را مانندخود دوست داشته باش
toneme
لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد
chimaera
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
What effect do you think the changes will have on you?
فکر می کنید تغییرات چه تاثیری بر شما داشته باشد؟
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
lugger
زورق بادبانی که یک یا چندبادبان چهار گوش داشته باشد
convalescent center
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
alternates
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternated
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com