English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
Other Matches
sculls قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
sculled قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
scull قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
sculling مسابقه قایقرانی یک نفره 2نفره یا 4 نفره
darts پیکان اندازی 2 نفره یا 4 نفره با 3 پیکان در هربار برای هر نفر از مسافت 8 یا 9 متر
compartment marking سیستم شماره گذاری اطاق بار هواپیما تقسیم بندی اطاق بار
partner شریک کردن شریک
partners شریک کردن شریک
yokefellow شریک شریک زندگی
partnering شریک کردن شریک
partnered شریک کردن شریک
ostensible شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
he was a partner with me با من شریک یا انباز بود شریک من بود
one-man یک نفره
two some دو نفره
one man یک نفره
three handed سه نفره
double دو نفره
single یک نفره
one handed یک نفره
touring car اتومبیل 4 یا 5 یا 6 نفره
a double room یک اتاق دو نفره
double tent چادر دو نفره
a double bed یک تخت دو نفره
a sinlge room یک اتاق یک نفره
boblet لوژ 2 نفره
tandem مسابقه دو نفره
bobsleds لوژ 2 یا 4 نفره
luge لوژ یک نفره
three man block دفاع سه نفره
bob لوژ 2 یا 4 نفره
odd front خط دفاعی 4 نفره
tandems مسابقه دو نفره
fours قایقرانی 4 نفره
a single room یک اتاق یک نفره
bobsled لوژ 2 یا 4 نفره
single قایق یک نفره
bobbing لوژ 2 یا 4 نفره
bobs لوژ 2 یا 4 نفره
five man line خط دفاعی 5 نفره
solitaire بازی یک نفره
solitaires بازی یک نفره
four قایق 4 نفره
tempests نوعی قایق 2 نفره
dragon قایق مسابقهای 3 نفره
tempest نوعی قایق 2 نفره
eights مسابقه پاروزنی 8 نفره
dragons قایق مسابقهای 3 نفره
jitterbug نوعی رقص دو نفره
quadruple scylls مسابقه قایقهای 4 نفره
four man team تیم چهار نفره
wherry قایق باریک یک نفره
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
two seater اتوموبیل یا هواپیمای دو نفره
six man football فوتبال دو تیم 6 نفره
I'd like a sinlge room. من یک اتاق یک نفره میخواهم.
two person zero sum game بازی دو نفره با مجموع صفر
flying dutchman قایق بادبان دار 3 نفره
A pot of tea for 4, please. لطفا یک قوری چایی 4 نفره.
to go away in a foursome چهار نفره سفر کردن
I'd like a double bed room. من یک اتاق با یک تخت دو نفره میخواهم.
two person game بازی دو نفره در تئوری بازیها
helicopter double rescue harness کمربند نجات دو نفره هلیکوپتر
mixed doubles پینگ پنگ یاتنیس 2 نفره مختلط
tetherball نوعی بازی دو نفره با راکت وتوپ
sprint relay مسابقه امدادی 4 نفره درمسافتهای مختلف
foursomes مسابقه بین دو تیم دو نفره گلف
eleven تیم 11 نفره هاکی روی چمن
elevens تیم 11 نفره هاکی روی چمن
mixed foursome بازی گلف دو تیم دو نفره زن و مرد
australian pursuit مسابقه تعقیبی 8 نفره دوچرخه سواری
foursome مسابقه بین دو تیم دو نفره گلف
buddy system شناگران بخاطر ایمنی دو نفره کردن
curling بازی روی زمین یخ بین دوتیم 4 نفره
hurling نوعی هاکی یا لاکراس بین دوتیم 51 نفره
baseball بازی بین دو تیم 9 نفره با چوب و توپ
spinner play حمله یک نفره با دریافت توپ و چرخیدن یک دایره کامل
speedway مسابقه موتورسیکلت رانی بین تیمهای 4 نفره درمسیرهموارخاکی
accessorial شریک
accessory شریک
coagent شریک
consorts شریک
consort شریک
compatriot شریک
compatriots شریک
pal شریک
associating شریک
pals شریک
counterpart شریک
associates شریک
counterparts شریک
privy شریک
associate شریک
consorting شریک
consorted شریک
associated شریک
companies شریک
partnering شریک
partnered شریک
partner شریک
backers شریک
backer شریک
pardner شریک
partaker شریک
participator شریک
sharer شریک
joint شریک
company شریک
coparcener شریک
conpanion شریک
complier شریک
participant شریک
copartner شریک
copratner شریک
participants شریک
partners شریک
particeps criminis شریک جرم
coheir شریک ارث
devil's advocates شریک شیطان
conspirators شریک فتنه
coheir شریک در ارث
conspirator شریک فتنه
chip in <idiom> شریک شدن
parcener شریک مشاع
p in the second degree شریک جرم
cosignatory شریک در امضا
duumvir شریک مقام
participated شریک شدن
fellow heir شریک ارث
corespondent شریک جرم
fellow or foint heir شریک الارث
abetter شریک جرم
fllowheir شریک ارث
aider and abettor شریک در جرم
general partner شریک ضامن
he partook of fare در خوراک ما شریک شد
joint hands شریک شدن
joint heir شریک ارث
joint owner شریک ملک
nominal partner شریک اسمی
devil's advocate شریک شیطان
partner شریک شدن
ostensible شریک اسمی
participants شریک در جرم
participate شریک شدن
participates شریک شدن
party طرف شریک
associate شریک کردن
associates شریک کردن
partnering شریک شدن
participant شریک در جرم
associated شریک کردن
partnered شریک شدن
associating شریک کردن
partners شریک شدن
half شریک ناقص
handball بازی بین دو تیم هفت نفره با شش بازیگر ویک دروازه بان
lawn bowling بازی بین 2 نفر یاتیمهای 2 تا 4 نفره بصورت غلطاندن گویها بسمت جک
associates شریک کردن همدست
sleeping partners شریک سرمایه رسان
cobelligerent شریک درتجاوز یا خصومت
enter into partnership with someone با کسی شریک شدن
part owners افراد شریک المال
coauthor شریک در تالیف ونگارش
accomplices شریک یامعاون جرم
accomplice شریک یا معاون جرم
associating شریک کردن همدست
jack on both sides شریک دزدورفیق قافله
sleeping partner شریک سرمایه رسان
associated شریک کردن همدست
silent partner شریک سرمایه رسان
to be an accessory to murder شریک در قتل بودن
associate شریک کردن همدست
team roping مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
partook شریک شدن سهم گرفتن
pool شریک شدن باهم اتحادکردن
duumvir شریک رتبه حکومت دو نفری
to become an accessory to a crime در جرمی شریک شدن [قانون ]
non-resident partner شریک غیر مقیم [اقتصاد]
to p with others in something درچیزی بادیگران شریک شدن
partakes شریک شدن بهره داشتن
to be complicit in [with] something [در جرمی] شریک بودن [قانون ]
pools شریک شدن باهم اتحادکردن
pooled شریک شدن باهم اتحادکردن
partaking شریک شدن بهره داشتن
partake شرکت کردن شریک شدن در
partaking شرکت کردن شریک شدن در
A partner of the robber and a companion of the ca. <proverb> شریک دزد و رفیق قافله .
partaken شرکت کردن شریک شدن در
directed مستقیم یابدون شریک سوم
life long شریک عمر مادام العمری
direct مستقیم یابدون شریک سوم
partaken شریک شدن بهره داشتن
preemptor شریک دارای حق تقدم در خرید
to have an interest [in] سهم داشتن [شریک بودن] [در]
partake شریک شدن بهره داشتن
directs مستقیم یابدون شریک سوم
Why did you give away your business patern ? چرا شریک خودت را لو دادی ؟
partakes شرکت کردن شریک شدن در
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com